قفل گشایی ناخودآگاه (حبیب دوانلو-قسمت دوم)

ساخت وبلاگ

 فصل چهارم : تظاهرات بالینی آسیب شناسی منِ برتر 

 

بخش اول 

 

مقدمه 

چهار پدیده زیر در مثالهایی از بیماران بالینی در ابن فصل نشان داده میشود : 

۱-رفتار خود تخریب گر ۲-تکانه های زمینه ای خشونت آمیز و قتل خواهانه ۳-احساس گناه و سوگ عمیق ۴-شخصیت ضعیف،روابط عقیم (مثل ناتوانی در نزدیکی هیجانی با دیگران و نداشتن روابط بین فردی راضی کننده و نداشتن امکان استفاده از تمام ظرفیت خود،عملکردهای ضعیف من) 

هرچه عمق تکانه قتل خواهانه واپس رانده شده و عمق سوگ و احساس گناه بیشتر باشد، سطح مقاومت بالاتر خواهد بود.شواهد قطعی از عملکرد یک سازوکار خودتنبیه گر در سیستم روانی انسان خبر میدهد که بر نقش حیاتی اعمال شده توسط من برتر در خلق و تداوم روان نژندی محوری صحه میگذارد.

تقسیم سه قسمتی روان 

تقسیم سه بخشی نیروهای فعال آدمی عبارتند از :  

۱)سایق های پایه یا واکنش های غریزی و احساسات یا هیجانات همراه آنها هستند که انرژی منجر به عمل را تامین میکنند(نهاد ، اید، غریزه)

۲)عملکردی که بین سایق و واقعیت میانجیگری میکند و تعیین میکند کدام عمل امکان پذیر یا بخردانه است و چطور انجام شود(من)

۳)عملکرد سوم نگران تایید یا عدم تایید توسط خود و دیگران است و عمل را بر این اساس تعدیل میکند یعنی یا تقویت کرده یا آن را در مرحله وارسی نگه میدارد (وجدان)

برای کل ساختار فوق از اصطلاح روانpsyche استفاده میکنیم .هر سه قسمت روان میتوانند اجزای ناخودآگاه داشته باشند.

پیچیدگی های مفهوم وجدان

قسمتی از این پیچیدگی ها در چند نکته به قرار زیر است : 

۱)کارکرد وجدان نمیتواند صرفا شامل اجتناب از درد باشد ،  به این معنی که شخص را از انجام چیزی که بعدا پشیمانی به بار می آورد، منع کند بلکه میتواند شامل حس گناه منجر به نیاز به درد در شکل و شمایل نیاز به تنبیه هم باشد.

 

۲-مشاهدات معلوم میکنند که اگر تنبیه از بیرون اعمال نشود ، این نیاز ممکن است خودش را بصورت "خود تنبیه" نشان دهد.

 

۳-این نیاز به تنبیه خود یا خود تنبیه میتواند خودآگاه یا ناخودآگاه باشد.

 

۴-از آنجایی که تنبیه فرد یک عمل پرخاشگرانه است ، خودتنبیه بر اساس تعریف شامل برگرداندن پرخاشگری به سمت خود است.

 

۵-در نهایت حد آخر پیچیدگی این است که بر این اساس ، "خودتنبیه" نه تنها میتواند روشی برای برخورد با پرخاشگریِ مملو از احساس گناه باشد ، بلکه روشی انحرافی برای ابراز آن هم هست و به این ترتیب پرخاشگری و احساس گناه به هم پیوند می خورد.

مفهوم منِ برتر از دیدگاه فروید

 

افرادی هستند که حین انجام تحلیل به شکلی کاملا ویژه رفتار میکنند،وقتی امیدوارانه با آنها صحبت میشود یا در مورد پیشرفت درمان ابراز رضایت میشود، علائم نارضایتی نشان میدهند و وضعیتشان همواره بدتر میشود.آنها چیزی را که به واکنش درمانی منفی معروف است نشان میدهند.این خودش را بصورت قدرتمندترین مانع در برابر بهبودی نشان می دهد.در نهایت میبنیم که داریم با آنچه میتوان عامل اخلاقی نامید ، دست و پنجه نرم میکنیم.یک حس گناه که ارضای خود را در ناخوشی می یابد و از دست کشیدن از تنبیه یا تحمل رنج رویگردان است.

تصور میشود تکانه های پرخاشگرانه از نوع بسیار ابتدایی بتوانند در مراحل بسیار آغازین زندگی ظاهر شده و برعلیه مادر هدایت شوند.به نظر میرسد در چند ماه اول زندگی ، بچه انتظار داشته باشد تکانه هایی به همان اندازه ابتدایی و بی رحمانه (نظیر تکانه های خودش) از جهان خارج یا درون خودش ، به سمت خودش برگردد ، که سرمنشا آن چیزی میشود که ملانی کلاین آن را اضطراب گزند و آسیب خوانده است.کودک در حدود شش ماهگی با آگاهی به تدریج روشن تر از وجود مادر به عنوان شخصی دیگر همراه اضطراب گزند و آسیب persecutary anxiety به اضطراب افسرده ساز depressive anxiety منجر میشود به عبارتی دیگر ترس جای خود را به حس گناه و نگرانی میدهدو بر این اساس وینیکات اصطلاح مرحله نگرانی را برای این برهه از تکامل پیشنهاد کرد که به نظر او رضایت بخش تر از اصطلاح وضعیت افسرده ساز ملانی کلاین بود.منِ برتر در سیر تکامل هنجار به آنچه ما از وجدان میشناسیم بلوغ خواهد یافت.وینیکات نوشت : کودک سالم یک منبع شخصی حس گناه دارد و نیازی نیست به او آموخته شود که احساس تقصیر کند یا نگران باشد.لذا در مجموع پاسخ های زیر بدست می آید : 

۱-بخشی از من برتر ، ذاتی و مستقل از محیط است

 

۲-بخشی از نیروی من برتر از عشق بر می خیزد و نه فقط از ترس 

 

۳-بخشی از احساس گناه خیلی و پیش از اینکه کودک بتواند احتمالا از وضعیت سه شخصی ادیپی آگاه شود بوجود می آید.

 

همه آنچه واپس رانده شده است ناخودآگاه است، اما همه آنچه ناخودآگاه است ، واپس رانده شده نیست.

رابطه بین رنج و خودتنبیه گری 

قطعا یک زندگی رنج آور در ذات روان نژندی مزمن وجود دارد ،  اما نیاز است بپرسیم که آیا شواهدی وجود دارد که معلوم کند این بیماران رفتارهایی نشان میدهند که به آن وسیله فعالانه به دنبال رنج چنین رفتارهایی هستند که میتواند ۱)مستقیم و بصورت تحمیل رنج به خودشان ، یا ۲) غیر مستقیم و بصورت واداشتن سایرین به تحمیل رنج به آنها باشد.

دلایل زمینه ای خود تنبیه 

در همه این بیماران ، همان مجموعه از پدیده ها را پیدا میکنیم ، یعنی تکانه های خشونت بار و قتل خواهانه نسبت به افراد نزدیک خانواده ، که مملو از احساس گناه پشیمانی و سوگ عمیق است .بر این اساس، این تعبیر که تکانه ها باعث نیاز به خود تنبیه میشوند ، تقریبا غیر قابل اجتناب است.

شخصیت ضعیف و روابط عقیم یا ویران شده در بیماران آنها را به یک زندگی رنج آور و ضعف کارکردهای عمده من محکوم میکند.تقریبا شک نداریم که بخشی از این رنج ناشی از بکارگرفتن دفاعهایی نظیر موارد زیر است : 

الف)واپس رانی تکانه های دیگر آزارانه ، احساس گناه و احساس سوگ عمیق که به معنی فقدان حوزه های حیاتی و ضروری شخصیت است

ب) اجتناب از نزدیکی هیجانی از ترس تکرار شدن سرخوردگی های پیشین که رضایت از روابط را غیر ممکن میسازد.

سوگ و عشق 

 

مهم است تاکید کنیم که احساس گناه ، تنها هیجان همراه این تکانه ها نیست .در همه موارد احساسات خیلی مثبت تر مرتبط شامل سوگ ، پشیمانی ، عشق و نگرانی و در عین حال شواهد محکم عشق سرخورده هم وجود دارد.روشن است که این احساسات مثبت که خودشان ناخودآگاه هستند نیروی خیلی بیشتری به نیروهای واپس راننده می افزایند.از طرف دیگر فرد با هدایت کردن پرخاشگری به سمت داخل بجای بیرون ، از افرادی که این پرخاشگری در اصل بسوی آنها نشانه رفته است محافظت میکند.یعنی با خودتنبیهی ترجیح میدهد خودش را اذیت کند تا فرد مورد علاقه اش را.

ما در گروهی از بیماران به شدت روان نژند ، به شدت مقاوم و دارای انگیزه ضعیف موارد زیر را پیدا کرده ایم : 

وقتی مادر متوقع و انتقاد گر و تنبیه گر باشد ، در مورد مردان ، بین زنِ مرد و مادرِ مرد و در مورد زنان بین شوهرِ زن و مادرِ زن شباهت وجود دارد.

زمانی که عملا تنبیه بدنی وجود داشته باشد یعنی وقتی که بیمار نیاز خیلی بیشتری به رنج آزارطلبانه دارد ، این الگوها از این هم ، تکان دهنده تر هستند .این بیماران با وجود هوش عالی تمایل دارند همسرانی انتخاب کنند که از آنها استفاده  و سواستفاده کنند و هربار که طرفشان موفق به فرار میشود به سرعت فرد دیگری را برای این منظور پیدا میکنند ، بنابراین از چاله به چاه می افتند.این مثالها در کتاب "ورای اصل لذت نوشته فروید" اجبار به تکرار نامیده شد.تعبیری که از این پدیده شد به منزله اقدام مَن برای غلبه بر موقعیت ضربه زننده بود .شواهد برگرفته از داده های بالینی وسیع نشان میدهد که حداقل بخشی از اجبار به تکرار مربوط به منِ برتر و مبین نیاز به رنج کشیدن به عنوان تنبیهی برای تکانه های خشم و قتل خواهانه ای است که بسیار مکرر در بیماران دچار روان نژندی منشی شدید یافت میشود.(فیلم  باشگاه مشت زنی)

زمان مبدا تعارض روان نژندانه 

یکی از بنیادی ترین یافته های عمومی میگوید اکثریت قریب بهذاتفاق روان نژندی در احساسات تعارض گونه بیمار در روابط خانوادگی ریشه دارد و زمانی که کودک از وجود سایر افراد خانواده علاوه بر مادرش و البته یک همشیر زاده نشده آگاه شده است پی ریزی میشود.

نقش عقده ادیپ در تشکیل من برتر 

فروید در آخرین اثر بزرگش یعنی خلاصه روان کاوی نوشت : منِ برتر در واقع میراث عقده ادیپ است و فقط پس از اینکه آن عقده دور انداخته شود، برقرار میگردد. تعبیر این جمله این است که تنها منبع احساس گناه در آدمی ، احساس زنای با محارم نسبت به والد با جنس مخالف و رقابت خصمانه با والد همجنس است.داده های تحقیقاتی نظام مند ما با استفاده از فن قفل گشایی ناخودآگاه با اطمینان نشان میدهد این نظر کاملا اشتباه است.البته عقده ادیپ منبع عمده احساس گناه است و نقش آن برجسته است ،  اما جایی که پدر تنبیه گر و مادر منفعل سرد است به نظر میرسد که تکانه های قتل خواهانه بیشتر به عنوان انتقام خواهی از دیگر آزاری پدر قابل توجیه باشند ، تا به منزله رقابت برای مادر.

نقش من برتر در روان نژندی

داده های بالینی نشان می دهند همه بیماران دچار روان نژندی منشی که به شدت مقاومند و انگیزه پایینی دارند ، من برتر تنبیه گری دارند.که عملکرد من آنها را تحلیل برده و مورد تهاجم قرار داده است و ساختار منش آنها را تضعیف کرده است .

کار ما در روان درمانی پویشی کوتاه مدت فشرده ، توجه به موضوع تضعیف من برتر تنبیه گر است و ضمنا میبایست بویژه بر توجه به مشارکت و همکاری عمده من برتر در مقاومت (به عنوان بخش ضروری درمان) تاکید شود.این چیزی است که تا کنون از چشم روانکاوان و درمانگران پویشی دور مانده است.

نهاد و منِ برتر اغلب برعلیه منِ تحت فشار همدست میشود.طرح درمان ما بر این دیدگاه مبتنی است که روانکاو و منِ ضعیف شده بیمار با استوار کردن خود بر دنیای حقیقی خارجی بر علیه دشمنان یعنی تقاضاهای غریزی نهاد و تقاضاهای اخلاقی من برتر متحد میشوند.


بخش ۲ : مقاومت من برتر و آزاد کردن من فلج شده

در بیماران با آسیب شدید منش "من"  توسط نیروهای تولید شده توسط ۱- واپس رانی ۲-من برتر فلج میشود ،  به این صورت که هر دوی آنها در موقعیت بالینی به شکل مقاومت  واضحا نفوذ ناپذیر ظاهر میشوند. تکنیک سنتی که در آن درمانگر کاوش را به تفسیر محدود میکند ، در برابر این مقاومت کاملا ناتوان است ، من نشان داده ام که درمانگر میتواند تاثیر بسیار مستقیم تری بر تعادل بین اتحاد درمانی و مقاومت بگذارد ، نه اینکه صرفا سعی کند مقاومت را خودآگاه نماید.

ماهیت مقاومت 

 

زمانی که درمانگر سعی میکند به ناخودآگاه هربیماری دست پیدا کند ، با نیروهای مخالف (مقاومت ) برخورد میکند که شامل نیرویی است که احساسات و تکانه های ناپذیرفتنی را درون بیمار تحت کنترل نگاه می دارد ، یعنی این نیروی واپس رانی است که حالا خودش را بین درمانگر و بیمار قرار میدهد (مقاومت واپس رانی) . از بین اینها آن مورد خاصی که مد نظر ماست مقاومت من برتر میباشد که بر این حقیقت مبتنی است که نیاز بیمار به تنبیه شدن باعث میشود سعی کند مانع شود که درمانگر او را از رنج برهاند.

اداره مقاومت در فن سنتی 

فروید یادآوری کرد که کنار زدن مقاومت وظیفه اصلی روانکاو است و وقتی پزشک مقاومتهایی که برای بیمار ناشناخته است را فاش میکند، بیمار اغلب موقعیت ها و ارتباطات فراموش شده را بدون هرگونه مشکلی روایت میکند. او گفت احساس گناه ناخودآگاه بصورت مقاومت من برتر نمود می یابد و این قدرتمند ترین عامل  و عاملی است که بیش از همه باعث هراس ماست.اما یک دهه بعد فروید با نگاه منفی تری نوشت : برای یک لحظه باید در برابر سروری نیروهایی که معلوم است تلاشهایمان بر علیه آنها به جایی نمیرسد ، سر تعظیم فرود آوریم.حتی اِعمال تاثیر روانی بر آزارطلبی ساده هم کاری طاقت فرساست.

در همه نوشته های فروید دستورالعمل درمانگر منفعل و منتظر مآبانه ای است که چه برای برای مقاومت واپس رانی و چه مقاومت من برتر از تنها مداخله خود بنام تفسیر استفاده میکند.در فن سنتی هیچ کس راهی برای برخورد با مقاومت پیدا نکرده است   این در مقاومت من برتر بیشتر از سایر موارد صدق میکند.

چرا سازو کار درون روانی صرفا به این خاطر که خودآگاه میشود ، خنثی میگردد ؟

پاسخ اصلا ساده نیست اما به نظر میرسد بدین صورت باشد که : اول اینکه تکانه احساس ناخودآگاه تمام مدت در انتظار خودنمایی است و اگر درمانگر به صراحت در مورد آن صحبت کند ، آن را به سطح نزدیک تر میکند و حفظ ساز و کار دفاعی را مشکل تر میسازد .دوم اینکه وضعیت درون روانی ممکن است به شدت ناهماهنگ با من باشد و زمانی که بیمار با دفاعش آشنا میشود، انگیزه بسیار زیادی برای دست برداشتن از آن پیدا میکند.سوم اینکه درمانگر به قسمت سالم بیمار بسیار اطمینان دارد که بتواند درک کند ۱-احساسات و تکانه های ناخودآگاه  پذیرفتنی هستند و ۲-دفاعهای ضد آنها نتیجه عکس دارند ، در واقع خود درمانگر این جملات را بکار نمیبرد ، بلکه بصورتی بسیارغیر مستقیم آنها را تلویحا انتقال میدهد.پس در این نوع مداخله ، درمانگر هم با خودآگاه بیمار و هم با اتحاد درمانی او سخن میگوید و در نظر دارد که هردو را بر علیه مقاومتش بشوراند .

درصد زیادی از بیماران مقاوت بسیار شدیدی دارند و اتحاد درمانی ناخودآگاه تقریبا وجود ندارد .بطوریکه تلاش صرف در جهت بیتش دادن به بیمار برای تغییر تعادل بین مقاومت و اتحاد درمانی شکست میخورد .لذا درمانگری که خودش را به تفسیر محدود کند ، در برابر نیروهایی که بر علیه او عمل میکند ، کاملا ناتوان است .او در نهایت در برابر نیروهای مقاومت من برتر و تفسیر پایان ناپذیر مقاومت سر تعظیم فرود می آورد ، با این امید که اضمحلال تدریجی من برتر دشمن خو صورت خواهد پذیرفت ، ولی در این فرایند رنج بیمار تداوم خواهد یافت.اما چه کار دیگری میتوان انجام داد ؟پلسخ این سوال موضوع مقاله حاضر است .

نیروهای دست اندرکار درون بیمار 

نیروهایی که بر علیه فرایند درمانی عمل میکنند ، همه تحت عنوان مقاومت قرار میگیرند.این مقاومت میتواند مقاومت واپس رانی یا مقاومت من برتر باشد و اینها به نوبه خود میتوانند در ارتباط با احساسات مربوط به روابط خارج از درمان یا مربوط به انتقال باشند .

تعریف مقاومت :  کاربرد دفاعها در موقعیت درمانی 

نیروی انگیزشی دفاعها یا مقاومت ، از تکانه ، اضطراب ، احساس گناه یا رنج می آید..

بخشی از تقریبا همه بیماران، با دفاعهایشان هم ذات پنداری میکنند یعنی مقاومت آنها هماهنگ با من است لذا دلیلی نمیبینند که بخواهند تغییر کنند.

اتحاد درمانی : پدیده ای ترکیبی و مشتمل بر مسل بیمار به همکاری با درمانگر، مواجهه با حقیقت با وجود دردناک بودن و تلاش فعالانه در جهت دست کشیدن از دفاعهاست.فشار احساسات و تکانه های واپس رانی شده برای ابراز ، نیز طرف درمانگر هستند 

نیروهای در اختیار درمانگر 

در محور هر فنی برای قفل گشایی ناخودآگاه، این نکته وجود دارد که درمانگر میتواند کاری به مراتب بیشتر از صرفا خودآگاه ساختن مقاومت و بعد تکیه بر کمک نیروهای درون بیمار انجام دهد . او میتواند برخی از نیروهای خود را بکار گیرد تا بطور مستقیم مقاومت را تضعیف و اتحاد درمانی را تقویت کند.در اینجا مداخله ضرپری وی شامل چالش است که ممکن است بر علیه مقاومت و یا در جهت اتحاد درمانی باشد.براب چالش با مقاومت هم ذات پنداری شده با آن صحبت کرده و به محض برخاستن هر دفاعی ، آن را زیر سوال میبرد و در دومی بطور مستقیم با اتحاد درمانی صحبت میکند و با آن به چالش برمی خیزد تا مقاومت تسلیم شود.

داده های مطالعاتی میگویند این مداخله ها در سطحی عمیق ، بیمار این پیغام را میشنود ، آن را جذب میکند و روی گردان شدن از دفاعهای خودش را آغاز میکند.تنش درون او بالا میرود و این تنش بین بیمار و درمانگر به شکل انتقال ظاهر میشود.شاید بیمار به علت به چالش کشیده شدن دفاعهایش به تدریج عصبانی تر میشود .در حالی که از سوی دیگر عمیقا آنچه را درمانگر سعی در انجامش دارد یعنی رها کردن او از دفاعهایی که خودمختاری و کارکردش را فلج کرده اند می ستاید.

هر دو شکل انتقال به افزایش بیشتر مقاومت منجر میشود ، شکل منفی به علت اینکه بیمار از خشمش میترسد ، شکل مثبت به این علت که از اجازه دادن به نزدیکی هیجانی هراس دارد، چون در گذشته این کار همیشه به سرخوردگی منجر شده است.شکل سومی از مقاومت انتقال هم وجود دارد ، یعنی مقاومت منِ برتر که خودش را بصورت نیاز به مغلوب کردن روند درمانی ،  در جهت خودتنبیه گری نشان میدهد. درمانگر با استفاده از واژگان تاثیرگذار درباره خودتخریب گری این روند با اتحاد درمانی صحبت میکند و از مداخله ای که من آن را برخورد رو در رو می نامم، استفاده می نماید.

وقتی این مداخله ها درست زمان بندی شده باشند ، معمولا سه پیام عمده وجود دارد : خشم بیمار بر علیه درمانگر به سطح میرسد و میتواند بصورت مستقیم تجربه شود ، اغلب غم عمیقی در مورد خودتخریب گری در گذشته وجود دارد ؛ و تجربه خشم ، احساسات مثبت را آزاد میکند که ممکن است شکل قدردانی گرم از اراده پابرجای درمانگر برای کمک ، و تمایل به درمیان گذاشتن صادقانه احساس غم را به خود بگیرد .این احساسات مرکب هستند و من آنها را احساسات پیچیده انتقالی مینامم.قفل گشایی احساس مرکب در انتقال، تاثیر شگرفی بر قفل گشایی کل سیستم روانی بیمار دارد.حالا با کمک تحلیل بیشتر مقاومت ، دستیابی مستقیم به ناخودآگاه ممکن میشود ، بصورتی که بیمار میتوان احساسات مدفون گذشته را که به روان نژندی منجر شده اند تجربه کند.

علائم بیمار 

۱-درمانگر باید با دفاعهای بیمار آشنا باشد.برخی دفاعهای تاکتیکی : ابهام، طفره روی ، گریه و زاری ، عقلانی گری، تعمق وسواسی ، لجبازی 

۲-درمانگر باید بتواند اضطراب بیمار ، الگوی تخلیه اضطراب ، اشارات غیر کلامی نظیر حالت صورت ، وضع قرارگیری بدن و تنفس را پایش کند تا از رسیدن اضطراب به حد غیر قابل تحمل جلوگیری کند.

۳-درمانگر باید تشخیص دهد چه وقت احساسات انتقالی به قضیه ای مهم بدل شده اند .این شاید خودش را بصورت اشارات غیر کلامی ، نظیر دست مشت کرده یا اجتماب از تماس چشمی ، نشان دهد.

۴-درمانگر باید بتواند علایم به جنبش درآمدن اتحاد درمانی ناخودآگاه را تشخیص دهد .این اساسا از پیامهای کلامی بر می آید.

۵-او باید بتواند احساسات اصیل را به محض برخاستن تشخیص دهد .

نکته : هر زمان که خشم بطور نسبی ابراز شد باید نسبت به رابطه بین تکانه و دفاعهای متعددی که بیمار داشته بر علیه آن بکار میگرفته ، بینش شناختی ایجاد کند زیرا اگر این کار را انجام ندهد هیچ تاثیر پایداری بدست نخواهد آمد و دفعه بعدی که موقعیت خشم پیش بیاید دوباره دفاعها خودشان را تحمیل میکنند.

تقریبا همه دفاعها تا حدودی هماهنگ با من هستند یعنی بخشی از بیمار آنها را میپذیرد و با آنها هم ذات پنداری میکند و در آخرین حد خود آنها کاملا هماهنگ با من هستند و اگر از چنین بیمارانی پرسیده شود ، جواب خواهند داد که سیستم دفاعیشان را بخشی از شخصیتشان میدانند و کاملا از آن راضی هستند. رویکرد درمانگر بصورت کم ارزش شمردن دفاعها، نه به سمت بیمار، بلکه به سمت بخشی از بیمار است که با دفاعهایش هم ذات پنداری میکند. این کار با هدف چالش با "قبول دفاعهای بیمار" و به جنبش درآوردن اتحاد درمانی بر علیه آنها یعنی روی بر گردان کردن بیمار از دفاعهایش صورت میگیرد.در نهایت باید خاطر نشان کنم که این چالش خاص بر علیه مقاومت واپس رانی هدایت میشود ، نه مقاومت من برتر.

چالش با مقاومت من برتر 

مثال : درمانگر دریافته است که بیمار الگویی دارد که اجازه میدهد مورد استفاده و سواستفاده قرار بگیرد .در چنین بیمارانی درمانگر با کاربرد مکرر کلمه معلول یا عاجز ۱-به درستی عملکرد من برتری که فلج شده را توصیف میکند و هم ۲-اثر خودتخریب گری دفاعهایش را به او خاطرنشان میکند ۳-سعی میکند که بیمار را از آنها روی گردان کند.در اینجا درمانگر دارد چالشش را به سمت اتحاد درمانی و بر علیه مقاومت من برتر معطوف میکند.

در بیمارانی که به شدت خودتخریب گر هستند ، من به سمت دیوار رانده شده ، در حاشیه قرار داده شده و فلج شده است.اگر درمانگر نداند چطوربا این برخورد کند و حالت منفعل و منتظر به خود بگیرد تا مقاومت من برتر نابود شود ، خودش هم مثل بیمار توسط مقاومت من برتر به گوشه ای رانده شده و فلج میشود .اما سلاح هایی در دست داریم که اگر درمانگر بداند چطور از آن استفاده کند ، میتواند بصورت نظام مند دست پیش را بگیرد و با راندن مقاومت به گوشه ، و فلج کردن آن ، کار را به پایان ببرد.پس در یک لحظه ، کل سیستم روانی در دسترس قرار میگیرد .من قدرت هیجانی را باز می یابد و بیمار خودش میتواند وارد دنیای آزاد شود.

{مقاومت من برتر~نیروی لجبازی و خودتنبیهی~ اخلال ایجاد کردن والد در مسیر درمان }

[مقاومت منشی ~مقاومت هماهنگ با من~ هم ذات پنداری با دفاعها~ دفاع هماهنگ با من ~مقاومت خودآگاه آشکار]

دفاع ناهماهنگ با من ~ مکانیسم دفاعی ناخودآگاه 

هماهنگ با من ~خودآگاه~منشی

ناهماهنگ با من ~ناخودآگاه 

مقاومت انتقال ~مقاومت در رابطه با درمانگر



فصل پنجم : توالی پویشی محوری در قفل گشایی ناخودآگاه و درمان آزمایشی جامع

قسمت اول : قفل گشایی عمده

گفته شد که در همه بیماران طرف راست طیف ، « من » و عملکردهای عمده آن توسط نیروهای قدرتمند ۱-واپس رانی ۲- من برتر ، فلج میشود.این نیروها در موقعیت بالینی خود را بصورت مقاومت غیرقابل نفوذ نشان میدهند.

توالی پویشی محوری

توالی پویشی محوری را میتوان بصورت زیر خلاصه کرد :

 ۱-پرسش : کنکاش در مشکلات بیمار 

 

 ۲-فشار : به مقاومت یعنی به شکل گروهی از دفاعها منجر میشود

۳-ایضاح و چالش با دفاعها : شامل مراحل زیر : 

-شناسایی  و ایضاح سریع دفاعها

-چالش با دفاعها منجر به افزایش انتقال و تشدید مقاومت

-ایضاح بیشتر دفاعها و مورد تردید قرار دادن آنها

-اقدام نظام مند برای آشنا کردن بیمار با دفاعهایی که عملکردش را فلج کرده اند

-روی گردان کردن بیمار از مقاومتش، بیمار باید به وضوح ببیند که مقاومتش عملکردش را فلج کرده است و مورد چالش قرار گرفته است.

-چالشی که بر علیه مقاومت هدایت شده است ؛ چالش با مقاومت بر علیه تجربه تکانه /احساس در انتقال ؛ چالش با مقاومت در برابر نزدیکی هیجانی در انتقال 

-برخورد رو در رو با مقاومت منش ، با اشاره خاص به مقاومت بر علیه نزدیکی هیجانی در انتقال و مقاومت اعمال شده توسط من برتر

 ۴-مقاومت انتقال

 

 -ایضاح و چالش با مقاومت انتقال ، تاکید بر مقاومت در انتقال

 -برخورد رو در رو با مقاومت انتقال با اشاره خاص به مقاومت اعمال شده توسط من برتر 

 -تحلیل بردن مقاومت و برقراری ارتباط با اتحاد درمانی ناخودآگاه 

 -به حداکثر رساندن تنش درونی بین اتحاد درمانی ناخودآگاه و مقاومت

 

۵-بحران درون روانی

-افزایش شدید احساس انتقالی مرکب ؛ تجربه مستقیم احساس انتقالی پیچیده، سازوکار ماشه ای قفل گشایی ناخودآگاه 

-به جنبش درآمدن اتحاد درمانی ناخودآگاه؛خلق بحران درون روانی و تنش بین اتحاد درمانی ناخودآگاه و مقاومت؛ در نهایت شوراندن اتحاد درمانی بر علیه مقاومت 

-اولین قفل گشایی ناخودآگاه 

۶-تحلیل نظام مند انتقال

منجر به برطرف شدن مقاومت باقیمانده، با واسطه واپس رانی زدایی نس یا عمده تعارض های فعلی یا گذشته اخیر C و گذشته دور P

۷-پرسش بیشتر برای کنکاش درسابقه رشدی

۸-مرحله دسترسی مستقیم به ناخودآگاه 

مشاهده مستقیم ساختار روان نژندانه محوری چند کانونی و رابطه آن با نشانه های بیمار و آشفتگی منش و برنامه ریزی جهت روان درمانی 

###گفته شد همه درمانها دقیقا با این ترتیب بندی ساده پیش نرفته و مراحل تمایل به همپوشانی و پیشرفت در یک مسیر مارپیچی دارند تا مستقیم.

قفل گشایی نسبی و عمده ناخودآگاه 

درجه قفل گشایی ناخودآگاه دقیقا با میزان تجربه احساسات انتقالی مرکب، متناسب است.در قفل گشایی عمده ناخودآگاه، تحت چالش و فشار مداوم بر مقاومت، نفوذ تکانه به انتقال صورت میگیرد که با نفوذ احساسات ناخودآگاه مملو از احساس گناه و سوگ همراه است.اما اگر درمانگر هدفش قفل گشایی نسبی ناخودآگاه باشد ، باید طوری توالی پویشی محوری را پایش کند که نفوذ تکانه در انتقال نسبی باشد.

یکی از اصول بنیادین این فن این است که کل سیستم روانی بیمار بواسطه تجربه مستقیم احساسات نسبت به درمانگر که از میان آنها، یک تکانه منفی اغلب اولین جزٔ است سست میشود.ریشه همه این احساسات مرکب پیچیده در گذشته فرد قرار دارد .عمده اضطراب ناخودآگاه بیمار ، با تکانه های دیگر آزارانه واپس رانی شده ایت و در عین حال احساسات ناخودآگاه مملو از احساس گناه و مملو از سوگ مربوط به افرادی از دایره زندگی گذشته او ارتباط دارد.


قسمت دوم : سیر درمان آزمایشی پس از نفوذ اولیه

****بسیار حیاتی است که درمانگر قادر باشد سوگ واقعی و دفاع گریه زاری را از هم تشخیص دهد ، البته همان قدر مهم است که خشم به عنوان تکانه را از خشم به عنوان دفاع ، جیغ زدن ، از کوره در رفتن و نظایر اینها افتراق دهد.

****الگوی فلج شدن در هنگام خشم شدید بیشتر در زنها دیده میشود تا مردها ، بیمار از تکانه های خشن خودش هراس دارد و نسبت به آنها احساس گناه زیادی دارد ، بنابراین  نیاز است که هم از خودش در برابر آنها دفاع کند و هم خودش را بخاطر داشتن آنها تنبیه کند.او میتواند با برگرداندن این تکانه های خشن بر علیه خودش و تبدیل شدن به قربانی حرفه ای از طریق جستجوی مردانی که از او استفاده و سواستفاده میکنند به هردو دست پیدا کند.

****فلج شدن به این دلیله که فرد نمیتونه با تکانه قتل خواهانه خودش روبرو بشه.

****خیلی از بیمارانی که رابطه فاجعه باری با والدینشان دارند ، تصمیمم میگیرند  برای محبت به فرد دیگری متمایل شوند.مثلا یک خانواده همسایه یا فامیل دیگری که ممکن است یکی از اعضای خانه خودشان باشد.این والدین و خانواده های جایگزین اهمیت محوری دارند و ماهیت آسیب زننده تجارب آغازین را تخفیف میدهند .اما در بسیاری موارد حتی با آنها هم مشکلاتی وجود دارد که تراژدی را تعمیق و الگوهای آسیب شناختی روابط را تحکیم میکند و آنها را در مراحل بعدی زندگی بیمار تداوم میبخشد.

 

 


 

فصل ششم  : فن قفل گشایی ناخودآگاه در بیماران دچار اختلالات عملکردی 

 

بازسازی دفاعهای من 

 

در بیماران دچار اختلالات عملکردی، بخصوص وقتی که با افسردگی مزمن و دوره های افسردگی بالینی همراه باشد، فن بی امان میتواند اضطراب بیش از حدی را برانگیزد و علاوه بر اینکه روند درمان را غیر موثر میسازد اختلالات عملکردی بیمار را نیز تشدید میکند. در چنین بیمارانی درمانگر باید از فن به دقت مرحله بندی شده ای استفاده کند که در آن هر زمان که اضطراب به حد معینی میرسد ، بطور موقت فشار را برمی دارد و بصورت مارپیچی جلو میرود و به تدریج سیستم دفاعی بیمار را بازسازی میکند وقتی این کار انجام شد او میتواند به فن بسیار بی امان تری تغییر موضع دهد.

 

برخی حالات که فن استاندارد پویشی باید در مورد آنها تعدیل شود عبارتند از : 

 

-بیماران دچار افسردگی منشی با دوره های افسردگی بالینی عمده 

-بیماران به شدت مقاوم دچار اختلال عملکردی نظیر سردرد میگرن شایع با افسردگی، نشانگان روده تحریک پذیر و نظایر آن

-بیماران دچار اختلال هراس با یا بدون حملات غش 

-بعضی اختلالات روان تنی 

-بیماران دارای ساختار شکننده من

 

در این بیماران رابطه بین تکانه خشم زیرین از یک سو و دفاعهای افسردگی یا جسمی سازی از سوی دیگر ، عمیقا ناخودآگاه است . آنها در تجربه تکانه خشم کاملا ناتوان هستند و بجای آن یکی از دو گوشه دیگر مثلث تعارض ، یعنی دفاع یا اضطراب را شرح می دهند ، در حالیکه از انجام این کار کاملا ناآگاه هستند.

این درمان بصورت مارپیچی حرکت میکند تا اینکه پیشرفت همواری داشته باشد ، اما فرق این روش با فن بی امان ، در کمیت است تا کیفیت ، چرا که دقیقا همان اشکال مداخله در هردونوع مصاحبه بکار میرود و به تدریج افزایش داده میشود ، در حالیکه تحلیل مثلث و رابطه بین تکانه ، اضطراب و دفاع با تکرار بیشتر و هم دردی بیشتر انجام درمانگر باید در نظر داشته باشد 

الف-این بیماران دسترسی آسانی به دفاعهای واپس روی عمده نظیر افسردگی و جسمانی سازی دارند.

ب-داده های تحقیفاتی بالینی نشان میدهند که در همه بیماران، شدت تکانه دیگر آزاری و احساسات ناخودآگاه مملو از گناه و سوگ چنان بالا است که در زمانی که نفوذ اتفاق می افتد باعث آشفتگی میشود.

 

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : ناخودآگاه,دوانلوقسمت, نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 254 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 17:33