روان درمانی تحلیلی-دبورا ل. کابانیس (فصل25تا31)

ساخت وبلاگ

بخش ششم : تحقق اهداف درمانی 

 

فصل ۲۵ بهبود ادراک خویشتن و توانایی تنظیم عزت نفس

 

زندگی صحنه نبردی برای عزت نفس ماست و هر روز حس خویشتن ما ضربانی کوچک و بزرگ را دریافت میکند. توانایی ما در تنظیم عزت نفس یعنی ض داشتن در برابر ضرباتی که هر روزه در سفر زندگی به ایگوهای ما وارد میشود امری ضروری برای داشتن کارکرد در دنیاست.اگر عزت نفس لطمه ببیند کارکردهای دیگر ایگو هم ضعیف میشود و در نتیجه کمتر میتوانیم عواطف و اضطراب را تحمل کنیم ارزیابی های واقع گرایانه از توانایی ها و ضعف هایمان داشته باشیم ، قضاوت کنیم ، تکانه های خود را کنترل کنیم و آرام باشیم.واکنش فرد نسبت به ضربه ای که به عزت نفسش وارد میشود به دو عامل بستگی دارد : قدرت ضربه و توانایی زیربنایی فرد برای تنظیم عزت نفس

 

کارکرد سوپر ایگو و ادراک خویشتن

برخی افراد دارای عزت نفس پایین   و ایگوی شکننده ، تصویر خویشتن ضعیف را با ادراک غیرواقع گرایانه، خودبزرگ بینانه و اغراق آمیز از خود میپوشانند، در حالیکه برخی دیگر آشکارا دارای عزت نفس پایین هستند.

راهبردهای درمانی 

-ادراک خویشتن ناخودآگاه، موجب میشود که افراد نتوانند برای تفکر واقع بینانه در مورد توانایی ها و محدودیت هایشان داده های عینی را بکار ببرند.

-ادراک خویشتن غیر واقع بینانه موجب میشود که افراد در سر پا کردن خود بعد از رویارویی با ضربه به عزت نفس شان، با مشکل مواجه شوند.

راهبردهای حمایت کننده به بیماران دارای کارکرد ضعیف ایگو یاری میرساند تا حس خویشتن خود را تقویت کنند و تکنیکهای آشکار کننده میتواند با خودآگاه کردن ادراک خویشتن ناخودآگاه، به بیماران دارای کارکرد قویتر ایگو یاری برساند.


فصل ۲۶ : بهبود رابطه با دیگران 

دلایل بسیاری برای مشکلات ارتباطی افراد وجود دارد که عبارتند از : 

 

-فانتزی های ناخودآگاه درباره دیگران  و انتظارات از آنها که توانایی فرد را در متصل ماندن در یک رابطه مختل میکند.

-ضعف کارکردهای ایگو مانند توانایی همدلی و توانایی تشخیص نشانه های اجتماعی 

اگر افراد از نیازهای ناخودآگاهشان آگاه نباشند، قادر نخواهند بود افرادی را انتخاب کنند که با آنها رابطه ارضا کننده دو جانبه داشته باشند.مثلا ممکن است یک فرد بطور خودآگاه آرزوی مستقل شدن و خودمختار بودن  ، اما بطور ناخودآگاه آرزوی مراقبت شدن داشته ممکن است فردی آگاهانه آرزو کند که زیر بال و پرش گرفته شود ، اما ناخودآگاه احساس کند که لیاقت آن را ندارد و انتظار طرد شدن از سوی دیگران را داشته باشد.در هر دو مورد این فرد ممکن است بطور مداوم شریک عشقی غیرمراقبت کننده را انتخاب کند که به سرعت او را دلسرد می نمایند.هرجا که به نظر میرسد ، انتظارات بین فردی با داده های عینی همخوانی ندارد ، میتوان متوجه شد که انتظارات و فانتزی های ناخودآگاه در مورد دیگران فعال هستند.

توانایی داشتن رابطه با دیگران یکی از کارکردهای ایگو در نظر گرفته میشود.

توانایی همدلی

همدلی را میتوان توانایی دیدن زندگی از چشم شخص دیگر دانست.توانایی همدلی برای برقراری رابطه با دیگران ضروری است.

توانایی تشخیص نشانه های اجتماعی

 

انسان ها هنگام تعامل علامتهای کلامی و غیرکلامی با یکدیگر رد و بدل میکنند که سطح علاقه، فاصله ترجیح داده شده فیزیکی و عاطفی، نحوه و زمان پایان تعامل را نشان میدهد.اگر کسی این علامتها را تشخیص ندهد در برقراری ارتباط با دیگران با مشکل مواجه میشود.

خجول بودن سرشتی

خجالت میتواند شدیدا مانع توانایی فرد در متصل ماندن در یک رابطه شده و منجر به تنهایی شدید شود.

 

راهبردهای حمایت کننده 

-توصیه کردن دستورالعملهای پایه ای برای تعامل با دیگران

-تصحیح ادراکات نادرست و باز اندیشی درباره نیت و رفتارهای دیگران 

-تقویت دفاعهای سازگارانه و پیشنهاد راه های جانشین برای دفاعها و رفتارهای ناسازگارانه

راهبردهای آشکار کننده شامل تعبیر جنبه هایی از روابط بیمارانمان با دیگران و خود ما خواهد بود.


فصل ۲۷ : بهبود شیوه های منحصر  به فرد سازگاری

هر سیستمی شیوه های خاص خودش را در مقابله با استرس دارد.

استرس وارد شده به سیستم میتواند به شکل تحریک درونی یا بیرونی بیش از اندازه باشد.تحریک داخلی میتواند اضطراب، عواطف شدید .فشارهای رشدی یا بیماری جسمانی باشد .تحریک بیرونی شامل آسیب مشکلات ارتباطی ،  مشکلات شغلی و استرس مالی است.

سازگاری های ناخودآگاه با استرس را مکانیسم های دفاعی مینامیم.اغلب شیوه های منحصر بفرد ما در مقابله با استرس، خود موجب بیماری میشود مانند مکانیسم اجتناب برای فرار از اضطراب جمع که خود موجب تنهایی مزمن برای او میشود.

وضعیتهایی با دفاعهای ناسازگارانه

-دفاعهایی که میزان زیادی از کارکردهای ایگو را صرف خود میکنند به عبارت دیگر دفاعهایی که به انرژی ذهنی زیادی نیاز دارند .

-دفاعهایی که توانایی ما را در برقراری روابط ارضا کننده دو جانبه با دیگران محدود میکند.مثلا اگر تنها راهی که بیمار بتواند استرسهای ناشی از تحریکات درونی و بیرونی را از خود دور کند ، دو نیمه سازی ( یعنی دیدن برخی افراد بصورت خوب و برخی دیگر بصورت همه بد) ممکن است کاهش بار استرس درونی . به بهای از دست دادن روابط پربار با دیگران انجام شود.مثل دو نیمه سازی ، آرمانی سازی کن بی ارزش سازی ، همانند سازی فرافکنانه

-دفاعهایی که توانایی ما را در تجربه احساسات محدود میکند زیرا اگاه بودن از آنچه احساس میکنیم ، در توانایی ما در شناخت خود و داشتن رابطه با دیگران ، امری ضروری است.مثلا جداسازی عاطفه و عقلانی سازی ارتباط ما را با احساساتمان قطع میکنند.در حالیکه برخی دیگر از دفاعها، احساسات خاصی را به منظور اجتناب از مقابله با احساسات دیگر بزرگتر جلوه میدهند مثل احساساتی بودن مفرط.

-دفاعهایی که بسیار انعطاف ناپذیر هستند : همه سیستم ها باید لحظه به لحظه در پاسخ به تغییرات محیطی توانایی سازگاری را داشته باشند .همین امر در مورد دفاع ها نیز صادق است .استفاده از دفاع یکسان بدون در نظر گرفتن موقعیت میتواند بسیار ناسازگارانه باشد.

-دفاعهایی که خودتخریب گر هستند : برون کنش نمایی ، مانند زیاده روی در خوردن و نوشیدن ، پاکسازی مزاج ، خودزنی و رفتار جنسی پرخطر ، مثالهایی از این نوع دفاع ها هستند .این اعمال ممکن است بطور موقت اضطراب یا عواطف برآشفته کننده را کاهش دهند ، اما این کار به طریقی که احتمالا برای فرد خطرناک و مضر است انجام میشود.

-دفاعهایی که منجر به ناراحتی های جسمی میشود : جسمانی سازی و تبدیل ، با تبدیل کردن استرس های هیجانی به ناراحتی های جسمانی ای که اغلب منجر به بیماریهای شدید میشوند ، با این استرس ها کنار می آیند.

هدف 

 

یکی از اهداف اصلی روان درمانی تحلیلی کمک به افراد برای مقابله سازگارانه تر با استرسورهای درونی و بیرونی است.

 

سرنخهایی برای شناسایی دفاعهای ناسازگارانه 

۱-وجود علایم بیماری : مثل علائم مربوط به خوردن و اضطراب و خلق و خو و فوبیک و...

۲-رنج

۳-مشکل در رابطه با دیگران و مشکلات کاری

۴-انتقال متقابل : احساسات زود هنگام بارز نسبت به یک بیمار مثبت یا منفی اغلب نشانه این اشت که دفاعهای ناسازگارانه غالب هستند.در سنجش بیمار، این امر میتواند راه بسیار خوبی برای یافتن دفاعهای مبتنی بر دو نیمه سازی باشد.


فصل ۲۸ : بهبود دیگر کارکردهای ایگو

در سه فصل قبلی در مورد بهبود سه کارکرد مهم ایگو یعنی تنظیم عزت نفس و ادراک خویشتن ،  رابطه با دیگران و سازگاری های منحصر بفرد من جمله دفاعها صحبت کردیم.در این فصل درباره بهبود دیگر کارکردهای ایگو مطالبی را خواهیم گفت.

آیا بیماران میتوانند یا نمی توانند؟(تعارض دربرابر نقصان)

اگر شخصی ظرفیت اجرای کارکرد ایگو را دارد اما مانعی سد راه آن شده است این مشکل به عنوان مشکلی ناشی از تعارض در نظر گرفته میشود.ولی اگر فرد ظرفیت اجرای کارکرد های ایگو را نداشته باشد این مشکل ناشی از یک نقصان است.با این وصف میدانیم عواملی به غیر از تعارضات مانند عواطف ، فانتزی ها ، دفاعها، در ناخودآگاه وجود دارند که میتوانند موجب اختلالاتی در عملکرد شوند .همچنین می دانیم افرادی که دارای ظرفیت اجرای کارکردهای ایگو هستند گاهی اوقات به دلیل استرس ، بیماری جسمانی ، علایم روان پزشکی و دیگر شرایطی که ظرفیت کارکرد آنها را در کوتاه مدت مختل میکند ، بطور موقت توانایی استفاده از این کارکردهارا از دست بدهند.بنابراین شاید ارزیابی ظرفیت ایگوی بیمار به شکل آیا میتواند یا آیا نمیتواند راه بهتری برای فکر کردن در مورد این مشکلات باشد.

تشخیص توانستن یا نتوانستن بیمار در مشکلش

۱-مشکل فراگیر است یا مربوط به یک حوزه خاص ؟

مثال : آیا بیمار جواب همه تلفنها را به جز مادرش میدهد؟آیا او در همه موقعیتها  توانایی قضاوت مناسب را دارد بجز وقتی که کفش های گران قیمت میخرد؟اگر جواب سوالهای بالا مثبت است بیمار ظرفیت استفاده از کارکردهای ایگو را دارد اما عوامل ناخودآگاهی مانع توانایی بکارگیری آنها میشوند.

پرسیدن سوالات زیر میتوانددر تشخیص این مورد کمک کند : 

موقعیتهایی وجود داره که چنین چیزی برای شما مشکل نباشه؟

آیا فقط موقعی نمیتونین این کارو کنین که مضطرب یا خسته یا افسرده هستید و یا با افرادی که نمیشناسید در ارتباطید؟

آیا راهکارهایی دارین که انجام این کارو با اینکه سخته میسر کنه؟

۲-مشکل دراز مدت است یا جدید؟

اگر مشکل از زمان کودکی یا نوجوانی شروع شده است بیشتر احتمال دارد که فرد فاقد این توانایی باشد. 

۳-آیا مشکل در کارکرد ایگو به دیگر علایم روان پزشکی مربوط است؟

هیچ کس دقیقا نمیداند که کارکردهای ایگو چگونه شکل میگیرند، اما معلوم است که مشکلاتی مانند اختلالات خلق و خو و اضطرابی ، سومصرف مواد و دیگر علائم روان پزشکی میتواند در ۱-نحوه شکل گیری کارکردهای ایگو و ۲-میزان کارکرد مناسب آنها در طول زمان نقش داشته باشند.مثلا اگر مردی در نوجوانی مبتلا به اختلال دو قطبی شده باشد با توجه به اینکه نوجوانی مرحله ای حساس است که طی آن بسیاری از نوجوانان ظرفیت تنظیم عاطفه و کنترل تکانه را شکل می دهند و اجرا میکنند احتمالا مشکلات مداومی را در این حوزه از کارکرد ایگو در بزرگسالی، حتی در زمانهایی که اختلال خلق و خو غیرفعال است ، نشان میدهد.

تشخیص اینکه آیا مشکلات آشکار بیمار در کارکرد ایگو ، در بافت دیگر مشکلات روان پزشکی بوجود می آیند یا زیادتر میشوند کمک کننده است.

راهبردهای درمانی 

بطور کلی، راهبردهای آشکار کننده به برداشتن مانع از سر راه کارکرد ایگو ، وقتی که مسائل ناخودآگاه مانع هستند ، کمک میکند.در حالیکه راهبردهای حمایت کننده یا به کارکرد متزلزل ایگو یاری میرسانند یا کارکردهای غایب ایگو را فراهم میکنند.

-واقعیت سنجی/حس واقعیت 

تنها افراد سایکوتیک مبتلا به واقعیت سنجی مختل بیماران دارای اختلال شخصیت نیز ممکن است سؤادراکات یا تحریفاتی مربوط به استفاده از دفاعهای مخدوش کننده واقعیت مانند انکار یا فرافکنی داشته باشند.این دفاعها بطور معمول بین بیماران با اختلال شخصیت مرزی دیده میشود اما ممکن است بوسیله بیمارانی که دفاعهای سطح بالا را نیز استفاده میکنند بکار رود.

-قضاوت/کنترل تکانه

قضاوت خوب مستلزم کنترل تکانه خوب است و بهبود قضاوت اغلب با کاهش در تکانشی بودن میسر میشود.

همانطور که گفته شد ممکن است درمانگر با در نظر گرفتن سه اصل آمادگی وضعیت اتحاد درمانی، (که ممکن است هنوز بوجود نیامده باشد) کارکرد ایگوی بیمار ( که ممکن است ضعیف باشد) و مرحله درمان(مثلا اولین جلسه باشد) از روش آشکار کننده استفاده نکرده و حمایتگرانه از تعارضات ناخودآگاه بگذرد.

-شناخت 

برخی بیماران درکارکردهای اساسی شناختی مانند حافظه ، توجه و تفکر خطی دچار مشکل هستند و برخی دیگر کارکرد شناختی سالمی داشته ولی در هماهنگ کردن آنها مشکل دارند که به آنها کارکردهای شناختی اجرایی میگویند لذا اغلب در اولویت بندی کن،  شروع و پایان به موقع یک کار،  دنبال کردن تکالیف ، کامل کردن  پروژه های دراز مدت یا برنامه ریزی برای آینده مشکل دارند ، ضعف این افراد در برقراری ارتباط بین افکار و احساسات و تجربیات مختلف، دیدن الگوها، معنی دادن به ناهمخوانی ها و ارتباط دادن تجربیات با واکنش های متعاقب آنهاست.بیماران با این مشکلات رویکرد حمایت کننده تر نیاز دارند و اگر احساسات ناخودآگاه .مهارتهای شناختی را مختل کرده باشد یک رویکرد آشکار کننده احتمالا مفید خواهد بود.

-خودآگاهی -ذهنیت روانشناسانه 

-تکنیکهای آشکار کننده مستلزم این است که بیمار دست کم توانایی ابتدایی برای تعمق بر زندگی درونی خود داشته باشد، در حالیکه مداخلات حمایت کننده میتوانند این ظرفیت را ایجاد کنند.

مثل خانمی که بین دو شهر که در یکی از آنها شوهرش است برای رفتن به دانشگاه مردد است و به شدت احساس ناتوانی برای تصمیم گیری بین انتخاب دو شهر شده است ولی درکار درمانی متوجه میشود ریشه ناراحتی او نامزدش است که هیچ علاقه ای به نشان دادن نامزدش در شهر خودش ندارد.

-تنظیم محرک 

حساسیت بیش از حد نسبت به محرک ها میتواند مزمن یا حاد ، شدید یا خفیف باشد.هدف مداخلات حمایت کننده ، آموزش راهبردهای مختلف برای مدیریت و اجتناب از بار حسی بیش از اندازه است در حالیکه رویکردهای آشکار کننده میتوانند به منابعی از ناراحتی های عاطفی رسیدگی کنند، که احتمالا بطور موقت به توانایی بیمار در تنظیم محرک های حسی که در زمان دیگر سالم بود صدمه رسانده اند.

مثل خانمی ۵۴ ساله که دو ماه است از پسر کوچکش بخاطر مهاجرت او جدا شده است به شدت در آزار دلتنگی قرار دارد طوری که در روان درمانی میگوید ترجیح میدهد همسرش برود ولی پسرکوچکش میماند ولی به نظرش این آرزو وحشتناک است لذا آن را به ناخودآگاه فرستاده و تصور میکند که دو ماه است خر و پف شوهرش در خواب به شدت او را عصبی و آزرده کرده است در حالیکه در سی سال گذشته هیچگاه موضوع خروپف او را اذیت نکرده استم.



بخش هفتم : حل و فصل درمانی و پایان درمان 

خاتمه درمان زمان احساسات قوی ، واپس روی ، سوگواری و انسجام است.

فصل ۲۹ : حل  و فصل درمانی 

در روان درمانی تحلیلی ، چه به شیوه عمدتا آشکار کننده و چه حمایت کننده ، حل و فصل درمانی شیوه ای است که طی آن تغییر صورت میپذیرد.بینش ناگهانی معجزه آسای درمانی که در فیلمهایی مانند افسون شده نمایش داده میشود و فرد در لحظه ای شگرف دلیل طرز رفتار خود را می یابد و برای همیشه تغییر میکند ، تنها موضوعی برای فیلمهاست.

با اینکه افراد بارقه هایی از بینش دارند ، اما چنین بینش هایی به ندرت تغییرات پایدار در الگوهای تفکر، شیوه های ارتباط با خویشتن و دیگران یا الگوهای عادت شده واکنش به استرس تولید میکنند.فهمیدن و پذیرش سرعت آرام روند درمان در به نتیجه رسیدن درمان امری ضروری و اساسی است.

هیچ کس به فوریت و به خوبی راه رفتن ، خواندن یا ورزش خاصی را یاد نمیگیرد بلکه برای درست یادگرفتن آنها باید تکرار مداوم وجود داشته باشد.همین امر درباره روان درمانی تحلیلی نیز صادق است ، کار روی یک مساله بارها و بارها ، به بیمار کمک میکند که شیوه های جدید تفکر و رفتار را تمرین کنند ، تا در طول زمان بطور خودکار درآیند.

برای خودکار شدن نحوه تفکر و رفتار تغییر یافته مان ، به چیزی بیش از بینش نیاز داریم.میتوان حل و فصل درمانی را یک روند یادگیری دانست که بطور مداوم در طول مدت روان درمانی تحلیلی اتفاق می افتد .

حل و فصل درمانی شامل سه مرحله است : 

۱-آگاهی محدود از مشکل یا علت مشکل : در این مرحله ابتدائی، فرد از وجود یک مشکل آگاه نیست یا آگاهی محدودی از علتهای درونی اش دارد

نشانه های بودن در این مرحله درمان : 

•داشتن عواطفی مثل خشم ، دلسردی ، ناامیدی در این مرحله معمولند.

•ظرفیت محدود برای تداعی :یعنی دعت ما برای تداعی با واکنش هایسطحی روبرو میشود

•مقاومت آشکار در این مرحله عادی است.

•برونی سازی علامتی خوب برای عدم وجودآگاهی است که با اصرار بیمار مبنی بر اینکه مشکلات از منابع بیرون ناشی میشود .

•انتقال متقابل یعنی دلسرد و عصبی و ناامید شدن ما در مورد توانایی مان ر کمک به بیماران نیز از نشانه های بالقوه این مرحله هستند.

گوش دادن برای یافتن الگوها در این مرحله پر اهمیت است.

۲-آگاهی افزایش یافته از مشکل یا علت مشکل  و / یا تمرین شیوه های جدید تفکر 

نشانه های این مرحله عبارتند از : 

•بینش : افزایش خود آگاهی  از مشکلات و علت آنها نشان دهنده تغییر بینش هستند

•دلسردی ادامه دار : با وجود بینش شکوفا شده این مرحله اغلب با ادامه الگوهای تفکر و رفتار عادت شده قدیمی مشخص  میشود.در واقع ناهمخوانی بین بینش افزایش یافته و ادامه رفتارهای قدیمی شرط ضروری این مرحله است.یعنی درباره رفتار خود بینش دارند ولی نمیتوانند آنها را تغییر دهند.

•شرم و خجالت : وقتی بیماران با افکار و رفتارهای مشکل زا رو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در‌‌رو  میشوند ، افزایش بینش اغلب میتواند برانگیزاننده شرم باشد.این عواطف دردناک که با علایم واپس روی، بسیار فرق دارند ، بطور کلی نشان می دهند که بیماران در حال پیشرفت و در حال پذیرش آگاهی بیشتر از الگوهای ناخودآگاه و ناسازگارانه شان هستند.

•اضطراب و ترس : شروع چیزی جدید همیشه  با احساسات دو سویه همراه بوده و اضطراب قسمتی از آن است.

•هیجان : افزایش بینش و نیم نگاه بیمار نور امید در پایان راه .میتواند احساس هیجان و تسلط را ایجاد کند.

•الگوهای جدید تفکر و رفتار : در این مرحله الگوهای قدیم و جدید در کنار هم قرار میگیرند .به خاطر داشته باشید رشد خطی نیست یعنی بعد از اینکه بیماران شیوه های جدید تفکر و رفتار را امتحان میکنند ، اغلب به الگوهای  قبلا آزموده شده و حقیقتی شان رجعت میکنند.لزومی ندارد این کار را واپس روی بدانید.این حرکات رو به جلو و عقب بخش جدایی ناپذیر این مرحله هستند.

  

۳-تغییر در الگوی تفکر و رفتار

برای دانستن این که چه وقت تغییر حاصل شده است ، به چه چیزهایی باید گوش فرا داد ؟

•تغییر بی های و هوی است و معمولا به آرامی روی می دهد.آنها وقتی میبینند به شیوه ای جدید رفتار کرده اند ، متعجب میشوند.

•کاهش اضطراب و عاطفه در مورد موضوعاتی که قبلا پر از عاطفه بودند 

•انتقال متقابل: مشاهده تغییر در بیمارانمان اغلب به ما احساس غرور میدهد.همچنین تغییری که منجر به خاتمه درمان شود و با پیش بینی قریب الوقوع از کسی که برای مدتهای طولانی با او کار کرده ایم ، میتواند موجب احساس از دست رفتن و فقدان در ما شود.

مداخلات حمایت کننده : 

تشویق کردن و تحسین کردن کوشش های بیماران در تفکر و رفتار به شیوه های جدید در این روند بسیار مفید هستند.

مداخلات آشکار کننده : 

مواجه سازی و روشن سازی شیوه های جدید تفکر و رفتار بیمار، به او کمک میکند تا به تغییرات در حال وقوع در ذهنش علاقمند مواجه سازی درمانگر با این رفتار جدید، بیمار را به تداعی بیشتر دعوت میکند و آشکار کردن اتفاقی جدید، یعنی شناخت تغییر را ارتقا میبخشد.

تعبیر به شکل های مختلف میتواند به این روند کمک کند. در اینجا، اغلب تعبیر مقاومت در برابر تغییر مانند تعبیر مقاومت دربرابر به رسمیت شناختن تغییر مهم است.

مثال تعبیر مقاومت در برابر تغییر : براتون سخته که فکر کنید میشه یه جور جدیدی با رییستون برخورد کرد ، چون نمیتونین تصور کنید بتونید به شیوه ای رفتار کنید که با رفتار با مادرتون فرق داشته باشه

مثال تعبیر مقاومت در برابر به رسمیت شناختن تغییر : براتون سخته ببینین که دارین به شیوه ای جدید با رییستون برخورد میکنید،  برای اینکه نگرانین این کار خیانت به مادرتون باشه ، اگه یه جور رفتار کنید که با رفتارتون با اون متفاوت باشه.

***همه بیماران نیاز دارند بدانند که در حال پیشرفت هستند لذا در هر حال مهم است کاری کنید که بیمارانتان بدانند که در حال تغییر کردن هستند.


 

فصل ۳۰ :  خاتمه درمان 

اهداف روان درمانی تحلیلی بهترین راه برای تصمیم گیری در مورد زمان خاتمه درمان است .برخی اهداف درمانی عبارتند از : 

-ایجاد حس قوی و واقع بینانه از خویشتن و دیگران :بخصوص در مورد بیمارانی که مشکلات قابل ملاحظه ای در اعتماد و ایجاد رابطه سالم و بالغانه با دیگران دارند.با چنین بیمارانی ایجاد یک اتحاد درمانی با ثبات با وجود دلسردی های اجتناب ناپذیر و نقصان های همدلی، جدایی و شکاف حین درمان، اغلب میتواند دست آورد اصلی روان درمانی تحلیلی باشد.

-بهبود رابطه با دیگران: تغییر در انتظارات ناخوداگاه بیمار از روابط نشان دهنده این بهبود است.

-تغییر دفاعها به دفاعهای سازگارانه تر 

-کارکرد بهبود یافته در جنبه های مختلف زندگی 

-ظرفیت خودکاوی و خوداندیشی و مشاهده خود نشانه ای از نزدیک بودن خاتمه درمان است.

-کارکرد مستقل وقتی است که بیماران می پذیرند که دست آوردهای درمان متعلق به خودشان است و نه منوط به ادامه درمان

هم درمانگر و هم بیمار میتوانند موضوع خاتمه درمان را پیش بکشندولی وقتی بیمار این خواسته را مطرح میکند شناخت انگیزه این خواسته امری مهم است.

زندگی و درمان طولانی مدت هستند برخی اوقات بیماران باید درمان را ترک کنند تا متوجه شوند که میخواهند برگردند.اگر شما به خواسته های آنها احترام بگذارید و در عین حال علاقه و توجه خود را نشان بدهید با احتمال زیاد بر میگردند.

بطور کلی طول مرحله خاتمه باید با طول درمان متناسب باشد مثلا مثلا برای یک درمان هفت ساله ممکن است مرحله خاتمه یک ساله باشد ، در حالیکع برای یک درمان یک ساله خاتمه درمان دو ماه طول میکشد.

زمان خاتمه درمان با بقیه درمان فرق میکند در اینجا با وجودیکه میخواهیم به طریقی عدم محدودیت زمانی داشته باشیم ولی موضوعاتی پیش می آید که زمان کافی برای رسیدگی به آنها وجود نداردو لذا باید به طریقی متفاوت به آنها پرداخته شود.

 

اتفاقات معمولی که در مرحله خاتمه درمان به وقوع می پیوندد : 

•واپس روی : بدون تردید در مرحله خاتمه بیماران به علائم و نمودهای انتقالی واپس روی میکنند که نه بیمار و نه درمانگر برای ماه ها یا حتی سال ها آنها را ندیده اند ، این امر میتواند درمانگر بی تجربه را منحرف کند که مبادا بیمار برای خاتمه درمان آماده نباشد.مثلا بیمارانی که در مرحله اولیه دیر به جلسات می آمدند ، بطور ناگهانی، دوباره شروع به دیر آمدن میکنند و ...

•سوگواری: بیماران اغلب طی مرحله خاتمه درمان بسیار غمگین میشوند.اشک ریختن و احساس فقدان در این مرحله عادی است .گاهی ممکن است بیماری در این مرحله افسرده شود لذا همیشه حواستان به احتمال نیاز به مصرف دارو باشد.در واقع اگر بیمار در مورد احساسات فقدان و سوگواری صحبت نکند ، درمانگر باید به وجود مقاومتی در برابر این احساسات شک کند. موضوع دیگری که طی مرحله خاتمه درمان، برای آن سوگواری میشود این حقیقت است که با وجود اینکه برخی امور تغییر کرده اند ، برخی دیگر هنوز بر منوال سابق هستند .اغلب ، از دست دادن فانتزی امکانات پایان ناپذیر بسیار سخت است .بطور کلی پایان درمان زمانی است که افراد با توانایی ها و محدودیت هایشان کنار می آیند.

•یافتن یک رابطه جایگزین : در این مرحله یافتن دوستان و عشاق جدید از سوی بیماران به دلیل پیش بینی فقدان درمانگر امری معمولی است.

*** در روان درمانی تحلیلی اغلب یک موضع خنثی را اتخاذ کرده و از تحسین و قضاوت دوری میکنیم تا توانایی بیمار را در تخیل و تداعی بطور آزاد ، تسهیل کنیم.از آنجایی که این امر طی این مرحله کمتر ضروری است ، در خاتمه درمان میتوان موضع خنثی را تا حدی کنار گذاشت مثلا بطور کلی نمیخواهیم تداعی آزاد بیمار را هدایت کنیم چون میخواهیم بیماران هرجا که تداعی هایشان آنها را با خود میبرد بروند .این امر در تکنیک آشکار کننده روان درمانی تحلیلی اساسی است زیرا به ما در حرکت بسوی ناخودآگاه کمک میکند.با این حال در مرحله خاتمه درمان از طریق هدایت بیمار به مرور ،  درمان به او کمک میکند که خود ، درمان و دستاوردهایش را بفهمد.

خاتمه درمان میتواند زمان انتقال و انتقال متقابل شدید باشد.

در انتهای درمان وقتی بیماران اغلب سوالات خصوصی از ما میپرسند ضمن اینکه داشتن حریم  شخصی حق ماست ،باید دانست نیازی به لوح سفید بودن در این نقطه از درمان نیست.هرچند در اوائل درمان تا آنجا که ممکن است، هدف ایجاد امکان برای بیمار برای تخیل کردن در مورد درمانگر به منظور ایجاد انتقال است.

بطور خلاصه مرحله خاتمه درمان با موارد زیر مشخص میشود : 

-گوش دادن به موارد جدید مانند واپس روی و سوگواری

-تفکر در این مورد که چطور صحبتهای بیمار میتواند به کار خاتمه ربط داشته باشد.

-مداخله به طریقی که انسجام بخشیدن به دستاوردها ، پایان و خداحافظی را تسهیل کند.

-انتقال و انتقال متقابل شدید و بنا براین سوپروایزر گرفتن در این زمان میتواند به شما کمک کند که احساساتتان را تجزیه و تحلیل کرده و به طریقی معنا دار و در حالیکه مرزها حفظ میشوند خداحافظی کنید.


 

فصل ۳۱ :  ادامه یاد گیری 

آموختن از بیماران 

یک ضرب المثل قدیمی هست که میگوید بیمارانتان بهترین سوپروایزرهایتان هستند.

 آموختن از خود 

میزانی که به خود اجازه آگاه شدن از احساساتتان در حین جلسات و آگاه شدن از واکنش هایتان به بیماران را می دهید، با میزان توانایی شما در کمک به بیمارانتان رابطه مستقیم دارد.

پایان 

 از ابتدای خلقت بشر تا کنون ، انسان ها به دنبال معنا هستند، روان درمانی تحلیلی به افراد کمک میکند که در خود معنا پیدا کنند ، معنایی که حاضر ولی خارج از آگاهی است .


برچسب‌ها: روان درمانی تحلیلی, روان درمانی پویشی روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : تحلیلیدبورا,کابانیس, نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 377 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 17:33