آداب گفتگو/دکتر سرگلزایی

ساخت وبلاگ

چگونه گفتگو کنیم؟

ما همیشه در حال گفتگو با هم هستیم ، مهمتر از کی ، کِی و کجا این است که چگونه گفتگو می‌کنیم. نقطه کور نهادهای فرهنگی در جامعه ما این است که به چگونگی ها کمتر پرداخته شده است.

یکی از مقدمات گفتگو این است که دو طرف گفتگو باور داشته باشند که همه چیز را نمی دانند و می خواهند بدانند، یعنی گفتگو برای انتقال دو طرفه اطلاعات صورت بگیرد، اما زمانی که یکی از طرفین گفتگو باور بر این دارد که من می دانم و تو نمی دانی یا من همه چیز را میدانم و تو هیچ چیزی را نمیدانی، آن وقت اساساً گفتگو شکل نمی گیرد، بلکه گفت و شنود شکل می گیرد.

در زبان فارسی دیالوگ به معنی این است که دو طرف دارند حرف میزنند، اما مونولوگ یعنی یک طرف حرف می زند. پس انتقال دو طرفه اطلاعات اسمش گفتگو است. بسیاری از گفتگوها به ظاهر گفتگو است ولی در واقع مونولوگ است. مثلاً در گفتگوی تمدنها وقتی دالایی لاما در فقه ما در کنار ادرار و مدفوع نجس است ، چگونه می توان صحبت از گفتگوی تمدنها کرد. ما زمانی می توانیم برویم با دیگری گفتگو کنیم که با خودمان این گفتگوی درونی را انجام داده باشیم که اصلاً به چه خاطر قرار است با دیگران گفتگو کنیم، اگر می خواهیم برویم به دیگران بگوییم که آنچه که ما می گوییم درست است و شما آن را بپذیرید که این طبیعتا همان چیزی میشود که ساموئل هانتینگتون به آن برخورد تمدن‌ها می گوید. لذا همان موقع پروژه گفتگوی تمدن ها به عنوان آنتی تز پروژه برخورد تمدن ها ایجاد شده بود، خوب اگر قرار باشد ما به دیگری بگوییم من برحقم و تو بر باطلی ، حتی اگر برای گفتگو برویم در واقع برای مناظره یا مجادله یا منازعه رفتیم، لذا ما گفتگوی تمدن ها را مطرح می‌کنیم ولی در واقعیت داریم متظاهرانه منازعه خودمان را اسم گفتگو و مکالمه رویش می گذاریم. بنابراین چه در سطح اجتماعی و سیاسی و چه در سطح بین فردی و چه در سطح خانوادگی، ما قبل از اینکه راجع به ترویج گفتگو صحبت کنیم، باید راجع به گفتگوی صحیح یا گفتگوی موثر یا گفتگوی غیر موثر صحبت کنیم، در TA گفته می شود ما حالات نفسانی یا ego state تحت عنوان حالات والد بالغ و کودک شناخته شده است.

حالت کودکانه حالتی است که کسی بگوید خوشم می آید یا نمی آید یا دوست دارم یا دوست ندارم. گاهی اوقات دو نفر با هم در وضعیت کودک لجباز و گفتگو می کنند و گاهی در وجه والد کنترل کننده و سرزنشگر صحبت می کنند. این دو نفر هم اگر با هم گفتگو کنند، هر دو خود را دارای حق کامل و دیگری را باطل می دانند، گفتگوی والدانه مثل اینکه این درست است این درست نیست یا این منطقی است و این منطقی نیست، شما می‌بینید که در یک گفتگوی ۴۰ دقیقه ای هیچکدام درنگ نمی کنند و لحظه ای فکر نمی کنند که بگویند بله در این زمینه حق با شماست. هر کس حرف خودش را میزند، و پس از یک ساعت مکالمه هر کس هنوز بر موضع خودش استوار است. و کمترین تغییری در موضعش اتفاق نیفتاده است.

در کتاب کوری خودخواسته آزمایشی آمده که راجع به طرفداران حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه در آمریکا بود، بدینصورت که اطلاعاتی بر علیه هر دو حزب جمع‌آوری می‌شد و برای طرفداران آن حزب ارائه می شد و نکته جالب این بود که با سنجش نشان دادند که تعصبات طرفداران هر دو حزب حتی بعد از نشان دادن شواهدی علیه آن حزب بیشتر می شود و به حزب خود معتقد تر شده بودند. یعنی در واقع در مقابل محکومیت آن چیزی که به آن باور داشتند، دست به یک مقاومت روانی زده بودند، و برای اینکه کوتاه نیایند سفت تر شده بودند، کارل گوستاو یونگ می گوید هر تعصبی در واقع تردیدی سرکوب شده است. وقتی که افراد تردیدی را در عقایدشان می بینند و نیاز به این دارند که یک جایی آویزان باشند و تکیه بکنند از ناامنی و نمی‌دانم نجات پیدا بکنند، وقتی که با تردید مواجه می‌شوند ، محکمتر به باور خودشان می چسبند و شما این فرار رو به جلو را خیلی در احزاب سیاسی و گروه های سیاسی میبینید. در باورمندان به یک نظام ایدئولوژیک که هر چه داده هایی میدانی، شکست سیاست ها و باورها و افکار آنها را بیشتر نشان می‌دهند، آنها متعصب تر و متحجرتر، سخت گیرتر ، پرخاشگرتر، دگمتر و مهاجم تر میشوند. در نتیجه خیلی وقت‌ها شما می بینید که گفتگو صورت می گیرد، اما دو نفر در موضع والد سرزنشگر و کنترل‌گر هستند. و نتیجه آن گفته بود تعصب بیشتر آنها خواهد شد، اینجاست که اریک برن راجع به این صحبت می‌کند که برای گفتگوی موثر ما باید در وضعیت بالغ باشیم، گفتگویی بالغ بالغ ویژگی اش این است که هر دو نفر علاقه‌مند به یادگیری هستند و در اینجا و اکنون حضور دارند.

بنابراین در وضعیت بالغ آدم ها بر مبنای حق و باطل با هم گفتگو نمی کنند یا بر مبنای خوشم می آید یا خوشم نمی آید، یا دلم میخواهد، دلم نمیخواهد با هم صحبت نمی کنند ، بلکه بر مبنای داده ها و منافع و سود و زیان با هم صحبت می کنند و گفتگوی آنها مثل گفتگوی دو تا دانشمند می باشد. دو دانشمند وقتی راجع به یک یا دو نظریه در فیزیک با هم گفتگو می کنند، عصبانی نمی شوند ،سرزنش نمی کنند پرخاش نمی کنند ،فریب نمی‌دهند و علتش این است که هر دو نفر واقعا می خواهند حقیقت را کشف کنند و ببینند کدام دیدگاه ، داده های بیشتری را توجیه می کند. هردو با نگاه کنجکاو و مشتاق به داده‌های آن دیگری به آن ها نگاه می کند، دو تا آدم وقتی در وضعیت بالغی هستند با یک رویکرد اقتصادی علمی به داده های هم نگاه می کنند و مشتاق یادگیری هستند بنابراین اریک برن می گوید اگر گفتگو موثر باشد ما باید در وضعیت بالغ با هم گفتگو بکنیم.

ویرجینیا ساتیر پایه گذار درمان مبتنی بر ارتباط در گفتگوی بین زوج ها، چون بیشتر کار او روی زوج درمانی بود، بخش زیادی از جلسات زوج درمانی به این اختصاص داده می‌شد، که زوج ها باهم چگونه صحبت می کنند نه اینکه به هم چه میگویند، یعنی او مثل یک قاضی نمینشست که تا ببیند که حق با کیست و بگوید که مثلا حق با فلانی است، بلکه مثل یک مربی در جلسه می نشست و گفتگوی زوجها را اصلاح می کرد که چگونه با هم صحبت می کنند.

در یکی از سری تمرینات ویرجینیا ساتیر وقتی یکی از همسران حرف میزد ، آن وقت به همسر دیگر می گفت به جای اینکه جواب بدهد این حرف را با همان واژه های او تکرار کن، و با همان لحن رو تکرار کن، حتی با همان ژست بدنی او تکرار کن، بعد بگو وقتی که جای او هستی چه احساسی داری؟ بگو از لحن و ژست و واژه هایی که بکار بردی فکر می کنی که همسرت چه احساسی داشته باشد و بعدا شروع به پاسخ دادن کن، یعنی ما مطمئن بشویم که چیزی که فرستنده فرستاده گرفتیم، و داریم جوابش را می دهیم.

خیلی وقت ها دو نفر با هم بحث می کنند، یکی می‌گوید تو اینو گفتی، دیگری می گوید من این را نگفتم. ۳۰ ثانیه از آخرین جمله نفر قبلی که گفته است، با هم راجع به اینکه چی گفته شده اختلاف پیدا کردند، به خاطر اینکه در این وسط اساساً شنونده‌ای در بین نبوده، دو تا گوینده در این بین داشتند با هم بگو مگو می‌کرده اند، ما خیلی وقت ها با هم مونولوگ های موازی داریم، یعنی دو نفر به موازات هم دارند حرف می زنند، گاهی توی حرف هم می پرند، گاهی مودب تر هستند توی حرف هم نمی پرند ، ولی هر کدام به نوبت اجازه می دهد که دیگری حرف بزند، بعد او ادامه حرف خودش را می زند، انگار نه انگار که دیگری چه گفته است، این مونولوگ های موازی که گفتگو نیست و به جایی نمی رسد و در نتیجه ما ایرانیها مرتب داریم گفتگو می‌کنیم، اما گفتگوهای غیر موثر.

گفتگوی نهاد قدرت با مردم گفتگو موثری نیست، برای اینکه نهاد قدرت حرف خودش را می زند و حکم صادر می کند ، و حکم صادر کردن که گفتگو نیست، ممکن است دو نفر با هم مناظره بکنند ولی در پایان مناظره اگر از آنها بپرسیم در چه زمینه‌ای حق با نفر مقابل شما بود، هیچکدام نگویند که یک جایی من اشتباه میکردم. حق با ایشان است، شما میزگردهای تلویزیونی را ببینید آیا در پایان، آنکس که طرفدار نظریه A است ، آیا کوتاه آمده است؟ یا آنکس که طرفدار نظریه B است چقدر کوتاه آمده است؟ این میزگردها یا مناظره ها یا گفتگو ها ، مناظره یا گفتگویی نیست که قرار است شما را به جایی برساند، لذا به نظر من مهم تر از اینکه ما صحبت از این بکنیم که کجا گفتگو بکنیم، کِی گفتگو کنیم و با کی گفتگو کنیم ؟ بهتر است راجع به آداب گفتگو و مقدمات گفتگو هم با همدیگر صحبت کنیم.

برتراندراسل فیلسوف بریتانیایی می گفت اگر می خواهید ببینید جزم اندیش هستید یا نه، وقتی با یک نظریه مخالف هستید ببینید که آیا می‌توانید دقایقی نقش بازی کنید و از آن نظر دفاع بکنید؟ وقتی با نظریه‌ای مخالف هستید ببینید که آیا می توانید یکی از دلایلی که به نفع نظریه است را بیاورید؟ به خاطر این که در چارچوب تفکر بشری حق مطلق و باطل مطلق وجود ندارد. بنابراین حتی مخالف من هم ممکن است در یک مورد حق داشته باشد و اگر من نتوانم همان یک موردی که حق با او است را پیدا بکنم، یعنی من جزم‌اندیشانه و متعصبانه دارم نزاع فکری می کنم، در اون یک موردی که حق با او است اگر بتوانید از او دفاع کنید، آن وقت معلوم میشود که شما جزم اندیش و دگم نیستید.

یکی از ویژگی های مدرنیته این است که آدم ها نظرات کارشناسانه مبتنی بر تحقیقات میدانی و در موضع بی طرفانه دارند. من در رابطه با فرزندم بی طرف نیستم، در نتیجه خیلی وقت ها مشورت فرزندم با من ‌نمیتواند، آن نتیجه‌ای را داشته باشد که مشورت فرزندم با یک مشاور تحصیل کرده و بی طرف دارد.
ما نمی توانیم از ابزارهای مدرن استفاده بکنیم اما پارادایم های مدرنیته را نپذیریم. نتیجه این می شود که ما می توانیم وارد کننده ابزارهای مدرن بشویم. اگر ما مترو یا هواپیما یا موبایل یا لپ تاپ دوست داریم این ها ابزارهایی هستند که محصول مدرنیته هستند، اما ما باید یا تا ابد وارد کننده آنها باشیم یا اگر قرار است در تولید آن‌ها نقش داشته باشیم مجبوریم که پارادایم های فکری مدرنیته را بپذیریم، تا بتوانیم محصولات اقتصادی و صنعتی مدرن داشته باشیم، در نتیجه اگر قرار است حداقل های تفکر مدرن را بپذیریم، باید در شعارهای تبلیغاتی آموزشی و فرهنگی در مسیر توسعه فرهنگی حواسمان به این ماجرا باشد که چقدر ما داریم به سمت پارادایم‌های تفکر مدرن پیش می‌رویم یا چقدر از آنها دور می شویم.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 180 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 23:32