کتاب خرد جامعه‌ستیزان،بخش ۱/دکتر مکری

ساخت وبلاگ

بررسی و نقد کتاب خرد جامعه‌ستیزان

معرفی کتاب

The Wisdom of Psychopaths: What Saints, Spies, and Serial Killers Can Teach Us About Success. 2012 

خرد جامعه‌ستیزان(سایکوپتها): آنچه قدیسین، جاسوسان و قاتلان زنجیره ای می توانند در مورد موفقیت به ما بیاموزند 

Book by Kevin Dutton 

کوین داتِن روانشناسی انگلیسی می باشد. این کتاب مرور خیلی خوبی بر مسئله جامعه ستیزی یا سایکوپاتی دارد. در این درس گفتار از لغت سایکوپات استفاده می کنیم زیرا جامعه ستیز ترجمه لغت sociopath است. میخواهیم ببینیم سایکوپات ها چه کسانی هستند؟ از کجا می آیند؟ چگونه شکل می گیرند؟ نظریه های سبب شناسی آن چه چیزهایی است؟ و آیا آنگونه که ما یک دید کلیشه‌ای برای اینها داریم و اینها را افرادی مخرب و مضر برای جامعه می دانیم، برخی از صفت های این افراد به درد انسانهای سالم و درستکار هم می خورد یا نه؟ کتاب اشاره خیلی بِروز و روانی دارد که در مغز و روان اینها چه می گذرد که این افراد سایکوپت می‌شوند؟ کتاب دیگر این نویسنده در زیر آمده که کتاب خوبی برای خواندن به نظر میرسد‌.


معرفی کتاب

Black and White Thinking: The Burden of a Binary Brain in a Complex World. 2020

تفکر سیاه و سفید: بار یک مغز باینری در یک دنیای پیچیده

Book by Kevin Dutton


ویژگیهای سایکوپات‌ها

رابرت هِر Robert D. Hare یکی از نظریه پردازان معاصر و مهم در زمینه سایکوپاتیست می باشد. ایشان پرسشنامه‌ای به‌ نام PCL را ابداع کرده است که مخفف psychopathy check list میباشد. که ۲۰ گزینه بیشتر ندارد و افراد به آن صفر یا یک یا دو امتیاز می‌دهند، و ماکسیمم امتیاز یک فرد در آن چهل میتواند باشد.( ۰، مورد صدق نمی‌کند، ۱، تا حدودی صدق می‌کند، ۲، مورد قطعا صدق می‌کند). نمرات برای ایجاد یک رتبه از صفر تا ۴۰ جمع می‌شوند. هر کسی که امتیاز ۳۰ یا بالاتر به‌دست آورد احتمالا مبتلا به سایکوپتی است.


نظرات هروی کلکلی درباره سایکوپاتی

رابرت هر سالها بر روی پدیده سایکوپاتی کار کرده است، و به نوعی او را میراث‌دار هِروِی کِلِکلی میدانند، که کتاب معروف زیر نوشته او است:

معرفی کتاب


The Mask of Sanity. 1941

نقاب سلامت (سلامت عقلی)

Book by Hervey M. Cleckley

هروی کلکلی نویسنده کتاب فوق در سال ۱۹۴۱ بحث جامعی داشت درباره اینکه سایکوپتی چه هست و شخصیت های ضد اجتماعی چگونه هستند. چه ویژگی هایی دارند و در واقع مطالعه آنها را خیلی باب کرد و آن را وارد روانپزشکی و روانشناسی بالینی کرد.

رابرت هر به حق میراث دار هروی کلکلی است و بسیاری از کارهایی که کرده است الهام گرفته از او است.‌ او درباره سایکوپت ها مینویسد: شکارگران اجتماعی،Social predators که شیفته می سازند، یعنی دارای قدرت شیفته کنندگی هستند و شیفتگی ایجاد می کنند، دستکاری میکنند و بدون ترحم سیر خود را در مسیر زندگی باز می کنند. فاقد هرگونه وجدان و احساس برای دیگران هستند، آنها خودخواهانه هر آنچه که میخواهند انجام می دهند و هر طور دوست دارند عمل می کنند. هنجارها و انتظارات را بدون هیچ حس گناه یا پشیمانی می شکنند. شخصیت‌هایی سنگدل قسی ‌القلب، خودخواه، خودکامه هستند. در جرم و جنایت بی همتا هستند. در واقع به نظر می‌آید یک تفکر خود محور دارند و از نظر عواطف سطحی هستند، به این افراد ما سایکوپات می‌گوییم.


شیوع شناسی سایکوپاتی

بر اساس مطالعات مدرن یک تا دو درصد جمعیت عمومی را سایکوپات ها تشکیل می‌دهند. پس یک اختلال عمده شخصیتی هستند. منتها می‌گویند در زندانها حدود ۲۰ درصد زندانی ها سایکوپات هستند. وقتی شما بخواهید جرایم سنگین مثل قتل یا تجاوز به عنف یا خشونت شدید یا سرقت مسلحانه یا زد و خورد شدید خیابانی را در نظر بگیرید ۵۰ درصد افراد با این جرایم سایکوپات هستند.‌

وقتی زندانیان آزاد می شوند، سایکوپات ها ۳ تا ۵ برابر بیشتر از افراد دیگر امکان دارد که سال بعد دوباره مرتکب جرم شده و به زندان برگردند. پس این شخصیت ها جرم زیاد مرتکب می شوند و به دفعات زیادی زندان می روند و یک سری رفتارهای ضد اجتماعی دارد.


شکل‌گیری تشخیص شخصیت ضد‌اجتماعی

می‌خواهیم ببینیم که ذهن این ضد اجتماعی ها چگونه شکل می گیرد؟ این سایکوپات ها را نه تنها در زندان، بلکه در بین مردم عادی هم می توان دید. مثلاً یکی را می بینید و می گویید خیلی کلک است، مرتب دروغ می گوید و میخواهد سر دیگران کلاه بگذارد و انگار اصلا هیچ وجدانی ندارد. می‌خواهیم ببینیم این شخصیت چگونه شکل می گیرد؟ آیا در کودکی شکل می گیرد؟ آیا قسمت هایی از مغز معیوب است؟ و اگر قسمت هایی از مغز آسیب دیده اند به کدام عناصر قابل تقلیل هستند؟ یعنی این ها چگونه میشود که این ویژگی ها را دارند؟


نظرات فیلیپ پینل درباره سایکوپاتی

اولین فردی که به صورت علمی توصیفی از این نوع شخصیت میکند Philippe Pinel فیلیپ پینل مشهور است که در سال ۱۸۰۰ یکی از پیش‌قراولان روانپزشکی رمانتیک و قرن نوزدهم بود و سعی داشت از بیماری‌های روانی انگ‌زدایی بکند او اصطلاحی به نام manie sans délire (افراد مانی بدون هذیان) را برای افرادی به کار میبرد که شباهت زیادی به سایکوپات‌ها دارند. یعنی آنهایی که دچار مانی هستند، در آن زمان مانی یعنی جنون از هر نوعی بود، ولی امروزه مانی را به معنای شیدایی به کار می‌برند، ولی در آن زمان به کسی که یک بیماری شدید روان‌پزشکی داشت، مانی می‌گفتند و اینها آن شخصیت‌هایی بودند که می‌گفتند این آدم نه توهم ‏و نه حالتهای هذیانی دارد، ولی رفتارهای او خیلی به هم ریخته و خطرناک است، و این توصیف در واقع شباهت زیادی به شخصیت ضد اجتماعی امروزه دارد.


نظر امیل کریپلین درباره سایکوپاتی

امیل کریپلین (به آلمانی: Emil Kraepelin) (۱۵ فوریه ۱۸۵۶ – ۷ اکتبر ۱۹۲۶) روانپزشک آلمانی، هم ید طولانی در تشخیص گذاری روانپزشکی دارد، به این افراد سایکوپات میگفت این افراد جنون اخلاقی moral insanity دارند. یعنی جنون اخلاقی طبق تعریف او در واقع افرادی بودند که جنون آنها به خاطر مختل بودن قضاوت در وقایع بیرون در آنها نبود، بلکه اینها از نظر اخلاقی مختل بودند و آن شخصیت اخلاقی را ندارند.


اجزا و صفتهای سایکوپاتها از دیدگاه رابرت هر

رابرت هر تعداد زیادی از سایکوپات ها را از جمله آنهایی که در زندان بودند، و جرم های سنگین مرتکب شده بودند، به کمک پرسشنامه تحلیل کرد. او چهار محور در افراد سایکوپات شناسایی کرد، این چهار محور هر کدام دارای چند زیر صفت هستند. ممکن است شما بگویید که فلان فرد از آشناها و دوستان یا فامیلتان اینها را داشته باشد، پس باید دانست این صفتها آنچنان هم نادر نیستند و فقط قرار نیست شما در زندان به دنبال سایکوپت‌ها بگردید، ممکن است لابلای ما در حال زندگی معمولی باشند.


محور اول : محور بین‌فردی

۱-شیفته کنندگی ظاهری superficial charm : یعنی شما در هر برخورد اول با این افراد از این ها خوشتان می‌آید، مثلاً می گویید چه خوش زبان است، چقدر اداهایش قشنگ است، چقدر زبان میریزد، چه وقاری دارد، چقدر آدم را جذب میکند.

معرفی کتاب

Women Who Love Psychopaths: Inside the Relationships of Inevitable Harm with Psychopaths, Sociopaths and Narcissists. 2008

زنانی که عاشق سایکوپتها هستند: درون روابط  آسیب‌زای اجتناب‌ناپذیر با سایکوپتها، ضد اجتماعی ها و خودشیفته‌ها.

Book by Sandra L. Brown

دیده شده که جذب کنندگی ظاهری سایکوپات ها برای خیلی از خانم ها جذاب است.

یک بحثی بین فمینیست ها و روانشناسان است که آیا اصولاً این صفت ها برای خانم ها جذابیت دارد یا نه؟ چون یکی از نظریات این است که این صفات ابداع شده، برای اینکه جنس مخالف را گول بزند و خیلی از خانم‌ها در دام می افتند و این افراد سایکوپت را می بینند با خود می‌گویند این دقیقاً همان مردی است که در فانتزی های خودم داشتم.


۲-احساس خودبزرگ‌بینی : یعنی فرد خیلی از خودش تعریف میکند، از خودش خیلی متشکر است و معتقد است که از پس هر کاری بر می آید و دیگران را هم تحقیر میکند، یعنی grandiosity بزرگ‌نمایی خودمحور و خودشیفتگی خودمحور دارند.


۳-دروغگویی افراطی یا بیمارگونه pathological lying : این افراد مرتب دروغ میگویند، انقدر قشنگ دروغ می‌سازند، که فرد مقابل تعجب می‌کند. مثلاً میتواند فی‌البداهه برای فرد مقابل انواع دروغ‌ها را سر هم بکند.


۴- دستکاری کردن فرد مقابل canning manipulative :
این فرد با زبان خودش طرف مقابل را وادار می کند، برایش کار انجام بدهد و با چرب زبانی طرف مقابل را گول میزند و او را به حرف می گیرد.


محور دوم : محور هیجانی عاطفی

۱-نبود حس گناه : این فرد به یک نفر آسیب می زند، یا کار کسی را خراب کرده است یا در قسمت پزشکی مریض را داغون کرده است، ولی اصلا عذاب وجدان یا احساس گناه ندارد.


۲-هیجان و عاطفه سطحی: این فرد خیلی به هم نمی ریزد، خیلی متاثر نمی‌شود، مثلاً در یک مجلس ترحیم همه گریه میکنند، ولی این فرد فقط وانمود می‌کند غمگین است، ولی از درون شاد است و کارهای خودش را انجام می دهد، و به نظر می‌آید در هیجانات و عاطفه به عمق نمی‌رود.


۳-سنگدلی و نداشتن همدلی: شما یک ساعت از آسیب های یک خانواده برای او تعریف بکنید، ممکن است در ظاهر و کاملاً دروغین احساس همدلی نشان بدهد، ولی در واقعیت اصلاً همدلی ندارد، و ته دلش هیچ احساس ناراحتی یا درکی از احساس دیگری ندارد.


۴-عدم پذیرش مسوولیت: یعنی اصلاً احساس نمی کند این مشکل تقصیر او است، مسوولیت را به گردن دیگران انداخته و مقصر را دیگران می داند.


مجموع محور یک و دو را گاهی اوقات فاکتور یک هِر میگویند. فاکتور دوم هر شامل دو محور عمده است

محور سوم : سبک زندگی معیوب

این افراد یک سبک زندگی معیوب دارند، مرتب حوصله آنها سر می‌رود و به دنبال هیجان هستند، یا مرتب به دنبال شر یا چیزی پر سر و صدا هستند و آرام یا قرار ندارند. سبک زندگی پارازیتیک(اَنگَلی) parasitic lifestyle دارند ، یعنی خیلی کار بکن و کار راه‌انداز نیستند، زندگی آنها انگلی است، مثلاً می گویند برویم یکی را تیغ بزنیم یا از یکی پول قرض بگیریم یا سر یکی را کلاه بگذاریم یا کار دیگری را بدزدیم و به اسم خودمان چاپ کنیم و خلاصه این افراد کار مفید و سازنده نمی‌کنند. با خودشان میگویند بیاییم از اعتبار کسی دیگر به نفع خودمان استفاده کنیم. مرتب به دنبال یک خرده دلالی‌هایی هستند که تلاشگری پایینی برای سازندگی اجتماع دارند.

۱- نداشتن برنامه درازمدت

به نظر می آید برای آینده خود برنامه‌ای ندارند، یعنی هر روز فقط می خواهند آن روز را باهر کلک و دروغی رد کنند.

۲-تکانه‌ای بودن impulsivity : صفت دیگر آنها است.
۳-غیر مسوولیت پذیری : irresponsibility
اینها بسیار بی مسئولیت هستند. در ماشین را باز می‌گذارند یا پول ها را گم می‌کنند، گاز را هنگام ترک خانه روشن می گذارند، سر وقت کارشان را انجام نمی‌دهند، یعنی کلا بیخیال دیگران هستند.


۴-محور چهارم: محور رفتار ضد‌اجتماعی

این محور از قبیل نداشتن کنترل ، سرقت ، امور مجرمانه، به زندان افتادن و خرابکاری های قانون شکنانه


*علت جدا کردن فاکتور یک از فاکتور دو

فاکتور یک شامل روابط بین فردی و هیجانی عاطفی و فاکتور دوم سبک زندگی و رفتار ضد‌اجتماعی بود. به نظر می‌آید فاکتور یک و دو خیلی باهم نیستند و اینجاست که رابرت هر می گوید :
((اگر کسی فاکتور یک را داشته باشد، یک سایکوپات موفق خواهد شد و آن چیزی که سایکوپات را به زندان می‌اندازد و یا او را به خاک سیاه می نشاند و یا او را ورشکسته می کند، آن سبک زندگی معیوب انگلی مسوولیت ناپذیر تکانه‌ای و رفتارهای مجرمانه است و اگر کسی فاکتور دو را کنار بگذارد فاکتور یک به خودی خود آنقدر فرد را زمین نمی زند.))

اینجاست که بحث جالب کتاب و بحث رابرت هر و کوین داتن شروع میشود. سوال می شود که آیا ما می توانیم سایکوپات های زیادی ببینیم که فقط فاکتور ۱ را دارند؟ یعنی کسی که زندگی انگلی ندارد و پشتکار دارد یا وقت شناس است و حواسش است ولی ته دلش سر همه کلاه می گذارد، هیچ کس را آدم حساب نمی کند و اصلاً عذاب وجدان ندارد و تمام محبت ها یا احساساتی را با وجودی که در اوج آن را ابراز می کند، کاملاً سطحی دارد و پشت آن محبت یا هیچ احساس عمیق دیگری وجود ندارد.

آنهایی که زندان می افتند به دلیل داشتن فاکتور دو است که آنها را زندان می‌اندازد، یعنی همان سبک زندگی انگلی و این که فرد سایکوپات عقلش نمی‌رسد که پول پس‌انداز کند، یا برنامه ای ندارد، و یا رفتارهای مجرمانه انجام میدهد و الا اگر خوب عقلش را بکار بیندازد، یک سایکوپات موفق خواهد شد.


معرفی کتاب

Snakes in Suits: When Psychopaths Go to Work. 2006

مارها در کت و شلوار: وقتی سایکوپاتها سر کار میروند.

Robert D. Hare, Paul Babiak


عنوان ترجمه کتاب به فارسی در ایران : کارکنان مارصفت در سازمان
ترجمه : میرعلی سید نقوی، کتایون مهدوی ، محبوبه حسنوندمفرد
انتشارات: مهکامه

شاید ترجمه عنوان کتاب ترجمه خوبی نباشد. اصل عنوان کتاب مارهای کت‌شلواری است. منظور از مارهای کت‌شلواری این است که اینها تمام آن ویژگی های محور یک و دو یعنی همان فاکتور اول را دارند، یعنی چرب زبان هستند و دروغ می‌گویند و عذاب وجدان ندارند، وهیچ گونه احساس ترحم به دیگران ندارند، قسی القلب و خودشیفته و خود محور هستند ولی زندگی انگلی و مجرمانه یعنی ویژگی‌های فاکتور دوم را ندارند و به همین دلیل کت‌شلوار های خیلی خوب می‌پوشد، ادکلن خوب می زنند، سوء سابقه ندارند، سوء پیشینه ندارند تمیز هستند، دست و پایشان زخمی نیست، چاقو نخورده‌اند، ولی ذهنشان ویژگی های محور یک و دو را دارد.
این کتاب شاید پیش درآمدی بر کتاب کوین داتن باشد.


*سه‌گانه تاریک( نام دوم فاکتور یک)

برای فاکتور یک، گاهی اوقات اسم دیگری به نام سه گانه تاریک in dark trilogy هم می گذارند. این سه‌گانه تاریک یعنی فرد سه ویژگی دارد: ۱-سایکوپاتی ، ۲-خودشیفتگی ، ۳-ماکیاولیسم .

یعنی یک ماکیاولیست موفق و اصطلاحی که گاهی اوقات برای آن به کار می برند، سایکوپات موفق است که حتی گاهی اوقات به آن psychopath light یعنی سایکوپات سبک هم می‌گویند، یعنی چاقو نخورده، معتاد نشده، خالکوبی ندارد، ولی در عین حال ماکیاولیسم و خودشیفتگی و عدم ترحم و دروغگویی و عدم وجدان در اوج خودش در فرد وجود دارد.


آیا مقدار کم خفیف برخی از این صفت های سایکوپات برای انسان مفید است؟ و انسان می تواند از این افراد برای نه انجام جرم،  بلکه بهبودی و سلامت بیشتر در زندگی خود الهام بگیرد و برخی کارها را راحت‌تر انجام بدهد و انقدر گرفتار وسواس و احساس دلشوره و کارها را به تعویق انداختن نباشد، چون به نظر می‌آید که اینها صفات خوبی هم دارند، مثلاً خیلی قاطع عمل می‌کنند، خیلی خوب عمل را به سرانجام می رسانند، به نظر می آید دچار دودلی و تردید و ضعف نمی‌شوند و اراده های خوبی در انجام امور خود دارند. اینها مثلاً حتی برای سرقت هم به خودشان اضطراب نمی‌دهند و با یک پشتکار زیادی کار می کنند و ترس ندارند و این صفات شاید یک آموزش باشد، برای کسی که مثلا وسواس گرفته و نمی تواند کار خود را تمام کند.


یک عده گفتند ما جمعیت زندانی سایکوپاتها را کنار بگذاریم و این خرده دزدها و معتادها و کسانی که بیشتر عمر خود را در زندان گذرانده اند که علت و سبب شناسی آن را در فاکتور دوم ویژگیهای سایکوپات دانستیم را کنار بگذاریم، حال ببینیم آیا می توانیم فاکتور یک را تحلیل دقیقتری بکنیم.

ویژگی‌های سایکوپات موفق یا سبک

اسکات لیلیِنفِلد Scott O. Lilienfeld یک پرسشنامه به نام PPI مخففPsychopathic Personality Inventory دارد که رقیب PCL پرسشنامه رابرت هر است و PCL بیشتر برای جمعیت زندانی ها ابداع شده بود. محورهای این پرسشنامه PPI بیشتر روی فاکتور یک ویژگی‌های سایکوپات سوار است و می خواهد بداند این آدمهای شرور، خودشیفته، بدون عذاب وجدان چه ویژگی هایی دارند؟ و این ویژگی ها از کجا آمده است؟ ژنتیکی است؟ یا کودکی است؟ یا قسمتی از مغز خراب است یا غیره ؟ محورهای این پرسشنامه در زیر آمده است. با این پرسشنامه می توانیم سایکوپات های غیر زندانی که دله‌دزد نیستند و یا قاچاقچی های خرده پا یا معتادان زندانی نیستند و اصطلاحاً آن سایکوپات های کت شلواری چه ویژگی هایی دارند.

۱-خود محوری ماکیاولیستی machiavellian egocentricity : یعنی فرد در ذهنش میگوید من مهم هستم و من باید ببرم و بقیه مهم نیستند و هرجا هم لازم باشد، پا روی موفقیت دیگران می گذارم تا از این پله ها بالا بروم.

۲-ناهمخوانی تکانه‌ای impulsive nonconformity : یعنی با جمع نمی سازند، منافع جمعی را نمی‌توانند رعایت بکنند، به صورت تکانه‌ای زیر هر اتحاد و هر همبستگی و هر رفتاری که متکی بر جمع باشد میزنند.

۳-بیرونی سازی سرزنش blame externalization : یعنی هیچ وقت مسئولیت نمی پذیرند و همیشه مقصر کسی دیگر است و بعضی وقت ها شعار می دهند و میگویند هرجا خرابکاری دیدی، به تنها مقصری که نباید فکر کنی، خودت هستی، تو اشتباه نکردی، دیگران اشتباه کردند، دیگران نالایق و ناتوان هستند.

۴-بی‌برنامگی سهل‌انگارانه carefree non planfulness : یعنی سایکوپات با خودش می‌گوید فقط همین لحظه این بحران را رد کند. او دراز مدت فکر نمی کند، فقط همین لحظه بتواند از پس مشکل بر بیاید، کافی است و سریعاً مشکل را حتی با سمبل کاری و سرهم کردن حل می کند.

۵-نترسی ، بی‌باکی fearlessness دارند.

۶-اقتدار اجتماعی social potency دارند، یعنی کاملاً آشکارا زور به بقیه می گویند و از دیگران سوء استفاده می‌کنند و کوتاه نمی آیند و نه تنها حقشان را می گیرند، بلکه ده ها برابر حقشان را هم می‌گیرند.

۷-مصونیت به استرس stress immunity :

مثلاً فرد دارد ورشکست می شود ، کلی بدهی بالا آورده، ولی اصلاً ککش هم نمی گزد، خونسرد است، خودش را نمی بازد. اصطلاحاً گفته می‌شود این افراد در برابر ناملایمات مقاومت دارند.

۸-سنگدلی یا قسی‌القلبی cold heartedness

چون ممکن است کسی بگوید سنگدلی با اقتدار اجتماعی لازم و ملزوم است، یعنی فرد بگوید اگر بقیه هم بمیرند، من خودم را نمی بازم و جا نمیزنم.

اینها ویژگی های سایکوپات‌های موفق یا سایکوپات‌های light بودند.


اینها مطالب مطرح شده بوده است که کوین داتن را وادار کرده ، تا ببیند که درست است که فرد ماکیاولیست است، درست است که دوست دارد مرتب حق بقیه را بخورد و اصلاً عذاب وجدان هم نداشته باشد، ولی این صفت های گفته شده می‌توانند گاهی خوب باشند و آیا میشود این صفات را از ماکیاولیست جدا کرد؟ آیا این صفات در هم تنیده هستند؟ یعنی فرد باید حتماً یک ماکیاولیست خودشیفته باشد، تا نترس و از نظر اجتماعی مقتدر و در مقابل ناملایمات مصون باشد، یا میشود این عناصر را جدا کرد و به افراد سالم هم منتقل کرد؟


سوال بعدی این است که چه چیزهایی باید در انسان خراب شود تا ویژگی های فوق را پیدا کند؟

*سبب شناسی ساده‌تر فاکتور دوم و سبب‌شناسی معماگونه فاکتور اول

راجع به ویژگی های فاکتور دوم سایکوپاتی نظریات ساده‌تر است،به نظر می‌آید فاکتور دوم بیشتر به نوعی به هوش پایین‌تر یا اگر فرد بیماری عمده روانپزشکی یا مصرف سنگین مواد داشته باشد و یا در کودکی مغز آسیب دیده باشد، یا فرد از محیط های خیلی آسیب دیده بیاید می تواند ویژگی های فاکتور دوم را توضیح بدهد. ولی سبب‌شناسی فاکتور یک معما است و گفتیم در سایکوپت های کت شلواری هم وجود دارد.


_وجود برخی صفات سایکوپتی در رییس‌جمهورهای آمریکا

حتی یک سری مقالات هست که اسکات لیلیِنفِلد پرسشنامه خود را بین افراد مختلف پخش کرده است، از جمله حتی با بسیاری از افرادی که بیوگرافی زندگینامه های رئیس جمهورهای آمریکا را نوشته‌اند ، و شاخص‌های بالایی از این صفات را در رئیس جمهور های آمریکا هم پیدا کرده است. در واقع نشان داده خیلی از آن‌ رئیس‌جمهورها این ویژگی‌ها را داشته‌اند.


نظریات سبب‌شناسی سایکوپاتی موفق یا سبک

یعنی ببینیم چه چیزی خراب میشود که شما ویژگی فاکتور یک سایکوپاتی را پیدا می کنید یا اصطلاحاً سایکوپات موفق یا light میشوید. سوال این است که هسته‌ی این مشکل در کجا است.
حدود هشت محور یا عنصر از این کتاب و مقالات معرفی شده در کتاب استخراج شده‌اند و این نظریه ها لزوما نافی هم نیستند و میتوانند مکمل هم باشند.


۱-عنصر اول: نظریه نبود همدلی

نظری که اشتباهی خیلی باب شده و همه به آن استناد می‌کنند، صفت نبودنِ همدلی، در سایکوپاتی است، یعنی افراد سایکوپات در همدلی دچار اشکال هستند. خیلی هم سریع آن را به پدیده‌ای به نام نورون‌های آینه‌ای وصل میکنند. میدانیم در مغز ما نورون هایی وجود دارد که وقتی یک صفت یا رفتار یا واقعه‌ای را در دیگران ببیند یا در حالت دوم چه اینکه اینها را در خودش ببیند، در هر دو حالت مشابه هم، همان نورونهای مغزی شبیه هم شلیک می‌کنند و فعال می شوند و از حدود ۳۰ سال اخیر یک مُدی بوده که بگویند ابرآسیب در سایکوپات‌ها نداشتن همدلی است. برای مثال می‌گویند اگر یک نفر کنار دست شما نشسته باشد، و یکدفعه آب جوش روی دستش بریزد و یا مثال اصلی که تانیا سینگر Tania Singer روانشناس آلمانی می زند و میگوید شما وقتی میخواهید، میخ را بکوبید، چکش روی دست شما خورده می شود، اطرافیان شما هم یک احساس درد می کنند، یعنی به نوعی درد از همنوع یا حتی از حیوان به انسان سرایت میکند، مثلاً فرد با دیدن گربه ای که دستش شکسته است، احساس بدی می‌کند. گفته می‌شود این یک نوع رفتار اتوماتیک است که بین پستانداران و اصولاً ‌این حیواناتی که lost cry دارند، یعنی وقتی فرزندان آنها گم می‌شود، فریاد دارند دیده میشود، مثلا مرغ هم وقتی جوجه‌اش نیست، شروع به قدقد کردن خاصی می‌کند که همان lost cry است، یعنی وقتی همدیگر را گم میکنند، هم جوجه و هم مرغ صدا از خودشان در می آورند، یا بچه گربه ای که با صدای خود به دنبال مادرش می گردد، یا گربه مادری که با صدای بغض آلود به دنبال توله گربه خود میگردد هم از این نوع میباشد، خلاصه اینکه گفته می شود نشان داده‌اند که انسان یا تمام موجوداتی که lost cry دارند، همدلی هم دارند، یعنی اگر همنوع آنها آسیب ببینند، آنها احساس استرس می کند.

برای توضیح مکانیسم این عمل می گویند بخش‌هایی از مغز هست که چه آن بلا سر خود موجود بیاید و چه آن را در همنوع خود ببیند، به صورت یکسان فعال می شود و از دیرباز گفته می‌شد این ابر نظریه درباره سایکوپاتها است، و کسی که خیلی نظریه را جلو برده بود، سیمون بارون کوهن Simon Baron-Cohen روانشناس انگلیسی پسرعموی ساشا بارون کوهن هنرپیشه فیلم بورات است. سیمون بارون کوهن به این نظریه چسبیده بود و می گفت عامل علت تمام شرارت بشری را پیدا کرده است و آنهایی که همدلی بالایی دارند، همدلی میکنند و مثلاً فردی که همدلی دارد، می‌گوید چطور دلت می آید که او را بزنی؟ او گناه دارد، چطور دلت می آید کیف دیگری را میزنی؟ خودت را جای او بگذار، اگر کیفت را دزدیده باشند، چه حالی پیدا می کنی؟

_سایکوپاتها خیلی خوب همدلی را میفهمند ولی از آن برعلیه دیگری، برای آسیب زدن به او استفاده میکنند

ولی یک بررسی‌های خوب در علوم اعصاب چند مسئله را نشان داده است:
اول اینکه سایکوپات ها خیلی خوب می فهمند دیگران چه احساسی دارند، یعنی اول فکر می کردند که اینها اصلاً احساس دیگران را نمی فهمند، ولی بعدا دیدند که اتفاقاً نه‌تنها احساس دیگران را خوب میفهمند، حتی گاهی بهتر از بقیه هم می فهمند، و به همین دلیل است که می توانند شما را بچزانند، یا حال شما را یک جوری بگیرند که بیش از هر چیزی برای شما دردناک باشد، مثلاً به جای خراب کردن ماشین شما، یادگار مادرتان را خراب می‌کنند، زیرا می دانند این کار برای شما دردناکتر است. پس این شخصیت حتماً احساس همدلی را دارد، ولی از احساس همدلی بر علیه شما استفاده می کند.

مقوله همدلی سرد و همدلی گرم

بعضی ها گفتند که بیاییم این دو مقوله را جدا کنیم و به عنوان همدلی سرد cold empathy و همدلی گرم hot empathy را تفکیک کردند. همدلی سرد یعنی فرد می‌داند چه خبر است، ولی برایش مهم نیست. در صورتی که اشتباه بارون کوهن این بود که می گفت سایکوپات ها اصلاً همدلی را نمی فهمند.

_اوتیستیکها توانایی همدلی ندارند ولی آسیب هم نمیزنند

بعد دیدند کسانی که همدلی را نمیفهمند، بیشتر اوتیستیک‌ها هستند، اوتیستیک ها ممکن است نفهمند درد از دست دادن برادر چه است، ولی به دیگران آسیبی نمی زنند. وقتی خاطرات اوتیستیکها مثل تِمپِل گراندین را میخوانید، میبینید که او مینویسد من نمیدانستم مثلا در مجلس ترحیم جک میگفتم، یا برای خوشحال کردن صاحب عزا جلوش میخندیدم تا او هم خوشحال بشود، بعدا یاد گرفته بودم و یادداشت کرده بودم که به صاحب عزا باید چیزهای غمناک بگویی یا اگر کسی وسیله‌ شخصی‌اش را گم کرده به او باید دلداری بدهم، نه اینکه جلوی او بخندم و با خنده بگویم چیزی که گم کردی، من بهتر از آن را را دارم و غیره.

در مطالعات دیگری هم فرد را داخل دستگاه fmri میگذارند و می گویند صحنه فیلمی که برایت نشان داده می شود را نگاه کن. بعد در فیلم یک نفر چکش روی دستش میخورد، بعد میبینند اون قسمت مغزی مربوط به دست شما در fmri شروع به تحریک شدن میکند یا نه. در نگاه اول می گفتند سایکوپات ها اینگونه نیستند، ولی وقتی از سایکوپات ها خواستند که خودشان را جای دیگری بگذارند و تجسم کند که چه بلایی سر او آمده، دیدند که خیلی قشنگ می توانند این کار را انجام بدهند.
مضاف بر اینکه یافته‌های ناراحت‌کننده دیگری هم وجود دارد که می گوید این‌ها اتفاقاً تیرهایی که شلیک می کنند که میدانند به چه کسی بزنند، بیشتر به هدف می خورد.

_سایکوپاتها قربانی‌شناسان خوبی هستند

یکی از نظریاتی که البته نظریه اصلی سایکوپاتی نیست و در واقع یکی از صفت هایی که گفته میشود سایکوپات‌ها دارند ، میگویند قربانی‌شناسان خوبی هستند.

در اینباره سلسله پژوهشهای نگران‌کننده وجود دارد، این پژوهش‌ها هم بدین‌گونه است که می آیند یک سری از افراد را به افراد سالم و سایکوپات نشان می‌دهند و به افرادی میگویند یک دقیقه راه برو و یک دقیقه حرف بزن و بعد از آزمودنی ها می پرسند فکر می کنی کدامیک از اینها در زندگی مثلا کیفشان را دزدیدند یا سرشان کلاه گذاشتند یا پولشان را خوردند یا مورد تعرض قرار گرفته‌اند؟ و دیده شده که سایکوپات ها بدون اینکه فرد را بشناسند، بهتر از افراد عادی می‌توانند تشخیص بدهند. یعنی اینها دقیقاً می‌فهمند که کیف چه کسی را می توانند بزنند، چه کسی آدمی است که راحت گول میخورد، چه کسی آدمی است که می توان سر او کلاه گذاشت و صدایش در نیاید، یعنی قربانی شناسی بهتری از بقیه دارند و این یک عنصر نگران کننده شده است. مثلا FBI می‌گوید سایکوپات ها فقط شرور نیستند، بلکه توانمند در تشخیص آدم های ساده لوح و فریب‌خور و ناتوان‌تر هستند. مثلاً برخی از اینها می‌گویند با یک نگاه متوجه میشوند، که کیف چه کسانی را میشود دزدید، بعد که از آن‌ها پرسیده می‌شود، چگونه این را تشخیص می دهید؟ می گویند نمی‌دانم، فقط حس می‌کنم این آدم از افرادی است که اگر کیفش را بزنی نمی‌فهمد ، گیج است ، یا اگر بفهمد جیغ نمیکشد یا تا بخواهد جیغ بکشد من در رفتم ، و بعد که می آیند، ادعاهای او را با گذشته او چک می کنند، می بینند که او راست گفته است. در صورتی که آدمهای عادی چنین توانایی‌هایی ندارند.
به هر حال داستان همدلی دارد کمرنگ می شود و به قول معروف از بورس افتاده است.

۲-عنصر دوم : نظریه هیجان پایین

کودکانی که صرفا شرط لازم برای سایکوپاتی را دارند

سالها قبل فردی به نام لیکِن یک کشف جالبی کرد، و این کشف یک ذره ترسناک است. چیزی هست که به آن electrogalvanic response میگویند. ادعا میشود وقتی کسی را میترسانند، وقتی سر کسی داد میزنند، وقتی کسی در اضطراب و ترس است، عرق بیشتری می‌کند و قلبش با سرعت بیشتری می زند. لیکن آن زمان کشف کرد که کودکانی که این واکنش را خیلی ضعیف دارند یا ندارند، امکان سایکوپات شدن آنها خیلی بالا است. مثلاً مادر سر بچه عادی که داد میزند، بچه تا چند دقیقه صدایش می لرزد، اشکش می ریزد، تپش قلب پیدا می‌کند، خیس عرق می شود، ولی بچه‌ای که امکان سایکوپت شدن دارد با وجود داد زدن مادر خیلی خونسرد است. وقتی در پژوهش به این بچه‌های دسته دوم خونسرد الکترود وصل کرده‌اند، دیده‌اند هدایت الکتریکی پوست زیاد نمی شود، زیرا هدایت الکتریکی پوست وقتی زیاد میشود که بدن عرق کرده باشد و پوست خیس عرق باشد، چون عرق حالت الکترولیت دارد و الکتریسیته را منتقل می کند. ضمن اینکه این بچه ها تپش قلب پیدا نمیکنند، یا خیلی کم پیدا می کنند. این نظریه می گوید این شرط لازم برای سایکوپات شدن هست، ولی شرط کافی نیست. برای اینکه بچه های دیگر وقتی کار خلاف می کنند ، وقتی کار ضد اجتماعی می کنند و دوتا داد مادر یا پدر سر آنها می زنند، آنقدر قلب آنها تند می زند و یا اگر معلم سر آنها داد بزند، آنقدر به هم می‌ریزند که این برای بچه درس عبرت می‌شود، ولی بچه های نوع دوم اصلا ترسی احساس نمی‌کنند، اصلاً هول نمی شوند، هیجان خاصی پیدا نمی‌کنند، و این حالت در سه یا چهار سالگی قبل از اینکه بچه به خودش آگاه باشد ، اتفاق می افتد. این یک نظریه عمده سایکوپاتی است، که گفته می‌شود سایکوپات ها پاسخ الکترو گالوانیک (پوستی) ندارند یا خیلی کم دارند.

قسمت زیادی از پژوهش‌ها این مقوله را دنبال کرده است. یک پژوهش مشهور در اینباره است که در زیر آمده است :

مقاله British Journal of Psychology 

An experimental study of fearlessness and courage. 1983.

یک مطالعه(بررسی) تجربی از بی‌باکی و شجاعت.

D Cox, Richard Hallam, Kieron O'Connor, Stanley Rachman

در این پژوهش خواستند بفهمند آینده شغلی افرادی که در کودکی صرفا شرط لازم سایکوپتی را داشتند چه میشود.

ریچارد هالِم و استنلی راچمان این پژوهش را انجام داده‌اند. راچمان یکی از رفتار شناسان بسیار بزرگ است و خیلی ها معتقدند شاید بزرگترین رفتار درمانگر و رفتارگرای behaviourist معاصر ایشان است. او آمده این ریفلکس گفته شده در بالا را بررسی کند ، که اگر فردی سایکوپات نباشد و این ریفلکس را نداشته باشد، کجا پیدا میشود؟ یعنی چه کاره می شود؟ و جالب است که یکی از حرفه‌هایی که برای این افراد پیدا کرده، کسانی هستند که بمب خنثی می کنند.

درباره شجاعت کتاب‌های دیگری معرفی خواهند شد و بحث خواهیم داشت که شجاع چه کسی است.‌

ولی در نتیجه پژوهش دیده بودند اینهایی که بمب خنثی می کنند، نمیدانیم اسم این عمل آنها را شجاعت بگذاریم، یا بگوییم ترس اصلا در قاموس این افراد نیست. حتی دیده بود آنهایی که مدال و نشان افتخار گرفتند و جزو واحد خنثی کننده بمب بودند، در مقایسه با آنهایی که مدال و نشان شجاعت نگرفتند و سربازان عادی و مردم عادی به ترتیب واکنش آنها به صدای بلند یا شوک الکتریکی با واکنش تند شدن قلب همراه بوده است، در صورتی که قلب این ها نه تنها تند نمی زند، بلکه خیلی هم آرام می‌زند. پس آدمهای با این شرط لزوماً سایکوپات نیستند ، ولی یکی از شروط ضروری سایکوپاتی را دارند. یعنی واکنش خودکار بدن به هیجان ترسناک در بدن آنها اتفاق نمی‌افتد و دیده بودند کسی که می‌خواهد بمب را خنثی کند، اگر دستش بلرزد، اضطراب داشته باشد، نمی‌تواند کار را به درستی انجام بدهد، دیده شده وقتی در کنار این افراد صدای انفجار هم پخش میشود، این فرد با یک حالت ریلکس نگاه میکنند، یا با وجودی که بمب در نزدیکی او است اصلاً خودش را نمی بازد.

دوشخصیت تاریخی با مشخصه لازم سایکوپاتی

ما در تاریخ چنین شخصیت هایی را داریم و این ها واقعا جالب هستند. این ها معمولاً هم در کار بمب‌گذاری میروند. فردی بنام Claus von Stauffenberg (کلاوس فون اشتاوفنبرگ) که Soldier است، همان فردی بود که می‌خواست هیتلر را ترور کند، او چندین بار سعی کرده بود که بمب بگذارد و چیزی که راجع به شخصیت او می‌گویند، واقعا جذب کننده است، مثلاً ضامن بمب را کشیده است، چاشنی هم معلوم نبوده کی قرار است منفجر بشود، ولی فرد خیلی قشنگ دارد با بقیه خوش و بش میکند و راه میرود و موقر است و در چهره اش هیچ ترس و اضطرابی برای کار گذاشتن بمب نمیبینند. در واقع این افراد انگار این‌ ویژگی را از کودکی دارند. در شخصیت های ایرانی هم با اطلاعات خیلی کم در ما به نظر می‌آید حیدرخان عمو اوقلو هم اینگونه بوده است و جالب است که همه اینها بمب گذار بودند و به نوعی یک بی‌باکی و نترسی خاصی در انجام این امور داشتند.

_ویژگی دیگر اینها این است که در شرایط بحرانی خود را نمی‌بازند

ویژگی که در این ها گفته می‌شود این است که خودشان را نمی بازند، و این که خودشان را نمی بازند به خاطر این است که سیستم خودکار تند نمی‌شود، مثلاً نفس تنگ نمی‌شود، تپش قلب پیدا نمی شود و به همین دلیل در بزنگاه های حساس، دست و پای خودشون رو گم نمی کنند. گفتیم این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.

شرط کافی همراه با شرط لازم برای ایجاد سایکوپاتی

گفته می‌شود اینها اگر در محیط های آسیب زای خانوادگی رشد کنند، اگر مورد سوء رفتار از جمله سوء رفتار جنسی یا کتک خوردن قرار بگیرند، و کلاً در محیط‌های پر آسیب رشد کنند، متوجه می‌شوند که هر چه آنها را دعوا میکنند، نمی ترسند و به هم نمی ریزند، در نتیجه احساس می‌کنند هر کار خلافی می‌کنند، نه ترسی دارند و لذا اینها می توانند در جاده سایکوپاتی حرکت کنند.این یک نظریه بسیار قدر است و استنلی راچمان در تکامل این نظریه خیلی نقش داشت. هنوزم که هنوزه این داستان را می‌خوانند که در کودکانی که واکنش الکترو گالوانیک وجود ندارد امکان تبدیل شدن این کودکان به شخصیت سایکوپات وجود دارد. چون فردی اگر سایکوپات نباشد، وقتی یک جا مچ او را می گیرند، یا‌ لو میرود یا به روی او می آورند، خودش را می‌بازد، رنگش می پرد، تپش قلب پیدا می کند، دهنش خشک میشود و این احساس آنقدر بد و نگران کننده است که فرد به آن شرطی می شود که دیگر کار ترس آور را رها می کنند و دیگر آن کار را نمی‌کنند. شاید کودکانی را دیده اید که هنگام تنبیه، آنها می گویند اصلا دردم نیامد و به نوعی پیام آنها این است که اصلاً نترسیدم، و چون بچه نترسیده برخی اوقات در بعضی جاها نمی‌توان بچه را تربیت کرد و بسته به شانس یا اومد و نیامد یا مثل اشتاوفنبرگ یک قهرمان میشود یا مثل خیلی از این افراد شرور میشود ، چون این ها هم می‌گویند در لحظه سرقت اصلاً ضربان قلب پیدا نمی کنند.

همسران کبری که شرط لازم سایکوپاتی را دارند در مقابل همسران پیت‌بول که اینگونه نیستند.

در بخش دیگری کوین داتن می‌گوید آنهایی که همسر آزاری دارند، اگر در هنگام آزار همسر و یا کتک زدن یا حمله کردن یا مجروح کردن میبینید که این آزاردهنده‌ها واکنش اتونومیک ندارند، یعنی تپش قلب پیدا نمی کنند، برافروخته نمیشوند، دست هایشان نمی لرزد، به این نوع همسران کبری می‌گوید، مثل مار کبری و اینها خیلی خطرناک هستند، اینها ممکن است همسر خودشان را بکشند و معمولاً هم بهتر است از این افراد جدا شد، زیرا این ها درست شدنی نیستند، زیرا اینها واکنش هیجانی هنگام حمله به همسر خود ندارند. در صورتیکه نوع مقابلش را فرد پیتبول میگویند، یعنی همسری که دارد آزار می دهد، خودش بیشتر از همسر آزاردیده به هم ریخته می شود و فشارش بالا می رود و قلبش می گیرد و نفسش تنگ آمده و گفته می‌شود این زوج برای درمان راه چاره دارند. اینها را می شود به نوعی به راه آورد، ولی نوع اول راهکاری برای درمان ندارد.

عنصر سوم : نظریه وابستگی افراطی به پاداش

این نظریه هم قشنگ است و حتی می گوید نظریه دوم را هم با این نظریه توضیح می دهد .
گفته می‌شود افراد در زندگی یا به دنبال پاداش هستند یا به دنبال فرار از مجازات هستند. پس یک عده به شدت از مجازات وچماق می ترسند و یک عده طرفدار و شیفته پاداش و هویج هستند. چند مقاله جالب در این زمینه وجود دارد.

مشاهده شده که افراد سایکوپات خیلی به مجازات واکنش نشان نمی دهند، ولی به شدت طرفدار پاداش هستند.

مقاله Nature Neuroscience

Mesolimbic Dopamine Reward System Hypersensitivity in Individuals with Psychopathic Traits. 2010

بیش حساسیت  سیستم پاداش دوپامین مزولیمبیک در افراد دارای صفات سایکوپاتیک

Joshua Buckholtz, Michael T Treadway, Ronald L Cowan, Neil Woodward ....

در این پژوهش به افراد می‌خواهند پاداش بدهند، منتها در همین حین سر افراد را در دستگاه fmri گذاشتند و از مغز آنها عکس‌برداری میکنند. وقتی به شما می گویند الان می‌خواهیم به شما پول بدهیم یا به شما غذای خوشمزه بدهیم، آن مراکز پاداش در مغز فعال می شود. ولی در افراد سایکوپات دیده شده این مراکز خیلی بیش از حد فعال می شود و به عبارت دیگر اینها خیلی حرص پاداش دارند و این به خاطر بیش حساس بودن سیستم دوپامینی مغز این‌ها است.
اینها اینقدر به آن پاداش دلبسته هستند که به نوعی حواسشان پرت میشود و فقط پاداش را می بینند، یعنی خطرات را نمی بینند و به همین دلیل حالت نترسی دارند.

اصولا افراد وقتی از یک چیزی خیلی خوششان بیاید ترسشان کاهش یافته و خطرپذیری‌شان برای به دست آوردن آن چیز افزایش می یابد.

می دانیم یکی از ابر پاداش‌های مغز که دوپامین آزاد می‌کند شیشه یا متامفتامین است.‌ وقتی به این افراد متامفتامین دادند ، مشاهده شده این افراد با یک دود متامفتامین گرفتن خیلی مغزشان نسبت به آنهایی که سایکوپات نیستند، دوپامین بیشتری آزاد می کند.

یا مثلاً گرفتن ۵۰۰ هزار تومان پاداش به افراد سایکوپت نسبت به افراد عادی خیلی لذت بیشتری می دهد و خیلی به آنها می چسبد که با ترشح بیش از حد دوپامین در مغزشان همراه است. پس برای همین است که این ها طمعکار هستند و هر جا پول یا پاداشی ببینند، سریع به دام آن می‌افتند و به نوعی طلسم می شوند.

اگر می‌خواهید طلسم پاداش را ببینید، این صحنه را تجسم کنید که صحنه بسیار زیبایی است و آن زمانی است که صیادی به نام گربه وقتی کبوتری را مناسب برای شکار می‌بیند، چهره گربه و صحنه شکاری که می‌خواهد گربه بکند بسیار بسیار زیباست، در آن لحظه می بینید اصلا گربه ترسی ندارد و حواسش به شما نیست ، همان گربه‌ای که با کوچکترین اشاره از شدت ترس فرار می‌کرد، ولی در آن لحظه تمام حواسش متمرکز بر صید شکارش می باشد. این صحنه را حتماً دیده اید و در آن لحظه حس می‌کنید که حتماً این موجود، از دنیا بریده است. 

به یاد Mihaly Csikszentmihaly میهالی سیکزنتمیهالی، روانشناس نامدار مجاری‌الاصلِ آمریکایی است که به خاطر پیشنهاد مفهوم اوج (Flow Theory) شهرت جهانی یافته است، میتوان گفت گربه در این stace یا جایگاه یا حالت ، احساس flow یا حظ و کیف و اوج لذت است. گفته میشود این stace یا جایگاه در سایکوپات ها بیشتر است. به همین دلیل این ها در واقع وقتی پاداش می‌بینند، ترسشان می‌ریزد و حاضرند برای رسیدن به پاداش هر کاری بکنند.

پس سایکوپات‌ها هم به شیشه و هم به پاداش هایی مثل پاداش نقدی بیشتر واکنش نشان میدهند. پس نظریه وابستگی افراطی به پاداش می تواند بیانگر این‌ها باشد.

نکته : اگر می‌خواهید سایکوپات را گیر بیندازی، باید برای او دام بگذارید، یعنی او به این راحتی‌ها گیر نمی‌افتد، پس باید طمع او را بربیانگیزید. این کاری است که خیلی مواقع FBI و پلیس های موفق در دنیا انجام می‌دهند. مثلاً اگر شما می‌خواهید، یک سارق جیب‌بر سایکوپات را بگیرید، نباید در خیابان به دنبالش راه بیفتید، بلکه باید یک موبایل در ماشین بگذارید و ماشین را با درب باز رها کنید تا سر کله او پیدا بشود که بخواهد موبایل را از ماشین سرقت کند. یا یک جا یک پول خوبی نشان بدهی که طرف در جیب بغلش گذاشت، بعد احتمالاً اگر سایکوپاتی او را ببیند مثل گربه برای صید به دنبال او خواهد افتاد که پولش را بدزدد.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 663 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:09