بخش دوم : این تلاشگری از کجا میآید؟
آیا از نظر تلاشگری بین انسانها تفاوت هست؟ با یک نگاه ظاهری میگوییم بین انسانها تفاوت زیادی از نظر تلاشگری است و برخیها بسیار سختکوش هستند و برخی بسیار کمتر و برخیها مثل کبوترانی هستند که حاضرند ۳۰ بار نوک بزنند تا یک دانه را به دست بیاورند و برخی ها اگر دو بار نوک بزنند و دانه ای نباشد، نوک زدن را رها میکنند.
*مفهوم conscientiousness
تا چندی پیش که به نظر می آید یک نقش خیلی مثبتی در این زمینه نداشت، باور اشتباه بر این بود که سخت کوشی یک صفت پایدار و ثابت در انسان ها است که سهم زیادی از آن ژنتیکی است ، که آن را به نام conscientiousness یعنی وجدان کاری یا وظیفه شناسی بهعنوان یک ویژگی سرشتی مطرح می کردند که در انسان ها کم و زیاد میشود. پس این صفت را به عنوان یک صفت ژنتیکی و پایدار میدانستند که در بعضی انسانها بیشتر و در بعضی کمتر وجود دارد.
تشخیص صفت conscientiousness در کودکان
از طرف دیگر معتقدند که این صفت از ۳ یا ۴ سالگی خودش را در کودک نشان می دهد. مثلاً بعضی بچه ها در سه سالگی منظمتر هستند و کارهایشان را بهتر انجام می دهند و نقاشی خود را تا آخر میکشند و یا به صورت تمیز نقاشی میکنند یا آشغال خود روی زمین نمی ریزند یا غذا را به صورت مرتب میخورند و به اینها همان صفت conscientiousness وجدان کاری را نسبت میدادند.
معتقد بودند داشتن این صفت تاثیر بالایی در به دست آوردن موفقیت دارد.
اجزای صفت conscientiousness
1- orderliness منظم بودن
2- industriousness سختکوش بودن
3- self control داشتن کنترل خویشتن
4- Responsibility مسئولیت پذیری
5- conventionality وفاداری به سنت یا رسوم
6- decisiveness قاطعیت
7- formalness رسمی بودن
8- punctuality وقت شناسی
*مفهوم grit
برای اینکه یک ایده دست شما بیاید که این صفت conscientiousness که میگوییم در انسان ها فرق میکند و در برخی پررنگ و در برخی کمرنگ است، چه است، یک عده گفتند کار کردن با اصطلاح conscientiousness کمی سخت است و برخی دیگر گفتند زیرگروه های این صفت خیلی زیاد است. برای همین مفهوم دیگری را مطرح کردند که شاید مفهوم بازاری مفهوم conscientiousness باشد و نامش را سرسختی و سماجت grit گذاشتند، و وقتی نگاه کردند دیدند که آن وجدان کاری conscientiousness را اگر خلاصه کنیم، و اگر آن اصطلاح را بچلانیم و عصاره آن را در بیاوریم، همان صفت grit حاصل میشود و گفتند بهتر است بجای بجای صفت conscientiousness بامفهوم صفت grit کار کنیم.
پرسشنامه سنجش grit
اصطلاح grit معمولاً در دو محور خیلی پررنگ است. برای صفت grit پرسشنامه درست شده است که برای منبع این پرسشنامه به مقاله زیر در ژونال نام برده شده در سال ۲۰۰۹ با عنوان ذکر شده میتوانید مراجعه کنید .
مقاله journal of Personality assessment
Short Grit Scale. 2009
مقیاس کوتاه grit
Angela Lee Duckworth
سوالات این پرسشنامه شامل ۱۲ سوال در دو زیرمجموعه شش سوالی در زیر آمده است که سوالات زیرمجموعه شش سوالی اول نمرهدهی معکوس دارد یعنی بالا بودن این علائم ششگانه نشان دهنده سرسختی و سماجت پایین است. جالب است سنجش میزان سماجت و سرسختی یک فرد به وسیله همین ۱۲ سوال با سنجش این صفت به وسیله یک مجموعه ۱۴۰ تا ۱۵۰ سوالی برابری می کند.
الف- زیر مجموعه ۶ آیتمی اول برای سنجش consistency of interest یا ثبات و پایداری در علاقه با نمره دهی معکوس در تمام آیتمها
۱-من معمولاً یک هدف انتخاب می کنم، اما بعداً تصمیم میگیرم مسیر مختلفی را بروم.
۲-ایده و پروژههای جدید گاهی من را از اهداف قبلیم منحرف میکنند.
۳-من هر چند ماه یک بار علاقمند به دنبال کردن مسیر های جدید میشوم.
۴-علایق من سال به سال تغییر می کنند
۵-من با فکر یا پروژههایی مدت کوتاهی درگیر و مشغول بودهام ، اما بعد از زمان کوتاهی علاقهام را از دست دادهام.
۶-من در حفظ تمرکزم بر پروژه هایی که جهت تکمیل آنها بیش از چند ماه طول میکشند، دشواری دارم.
این ۶ سوال زیر گروه حفظ علاقه قرار دارند. گفته میشود بعضی از انسان ها سریع رای آنها زده میشوند و سریع مسیر خود را عوض میکنند. مثلاً فردی دو هفته ورزش می رود، بعد یک دفعه ورزش را رها میکنند. پس گرفتن نمره بالا در این مجموعه شش سوالی، پایین بودن زیر مجموعه consistency of interest یا ثبات و پایداری در علاقه را نشان می دهد. پس اگر ویژگیهای شما در نقطه مقابل این شش سوال گفته شده باشد امکان نمرات بالای شما در داشتن صفت grit بسیار افزایش پیدا می کند، زیرا این شش سوال نمره دهی معکوس دارد.
ب-زیر مجموعه ۶ آیتمی دوم برای سنجش استمرار تلاش با نمره دهی مستقیم برای تمام آیتم ها
۱-من به هدفی که سالها کار لازم دارد، دست یافتهام
۲-برای پیروزی در یک چالش مهم بر بسیاری از دشواری ها غلبه کردهام
۳-من هر کاری را که شروع می کنم به پایان می رسانم
۴- ناملایمات من را ناامید نمی کنند
۵- من سخت کوش هستم
۶-من سمج هستم
مجموعه این دو گروه صفات را اصطلاحاً سماجت و سرسختی یا grit میگویند که یک همبستگی بالایی با عنصر conscientiousness دارد.
_همبستگی مستقیم صفت سرسختی با میزان تحصیلات و موفقیت شغلی و درآمدی از نظر خانم آنجلا داکورت
حالا خانم آنجلا داکورت مبدع این پرسشنامه فوق راجع به این اصطلاح زیاد صحبت کرده است، مثلاً نشان داده بود که کسانی که صفت سماجت یا سرسختی grit بالایی دارند، نمرات بالاتری در تحصیلات و موفقیت بیشتر در شغل و درآمد بالاتری هم خواهند داشت.
*مقایسه اثربخشی دو عامل استعداد و هوش با سرسختی و سماجت
خیلی ها سوال می پرسند که برای انسان ها عامل هوش و استعداد، عامل تعیین کننده تری(مثلاً برای موفقیت شغلی و تحصیلی و غیره ) است یا عامل سرسختی و سماجت؟
*نتیجه پژوهش در آکادمی نظامیان وست پوینت آمریکا برای سنجش تعیینکنندهتر بودن کدام یک از دو عامل هوش یا سرسختی
یک موج دیدگاهی در غرب طی بیست سال اخیر شکل گرفته است، که اولین رگههای آن در سال ۲۰۰۹ یعنی همان سالی که این پرسشنامه در مقاله گفته شده ابداع شد، شکل گرفت. و این دیدگاه می گفت که عامل سرسختی و سماجت از هوشتعیین کنندهتر است. یعنی وقتی فردی عامل سرسختی و سماجت را به مقدار بالایی دارد، نسبت به میزان هوش و استعداد، بیشتر مشخص میکند که فرد به دانشگاه می رود، یا شاگرد اول میشود یا به مقامات بالا میرسد و برای دستیابی به این یافته ها ، پژوهش بخصوص در آکادمی نظامیان وست پوینت ( West Point ) که شهری در ایالت یوتا در کشور ایالات متحده آمریکا است انجام شده بوده است.
_اشتباه بودن پرسش تعیینکنندهتر بودن هوش یا سرسختی
البته باید گفت این سوال که هوش و استعداد در مقابل سرسختی و سماجت، کدامیک از این دو، عامل تعیین کنندهتری هستند، سوال درستی نیست و این سوال برای درست پرسیده شدن، باید موارد دیگر را هم لحاظ کند، مثلاً بپرسد این سوال در چه جمعیتی چه نتیجهای میدهد؟
*زمانی که هوش عامل تعیین کننده خواهد شد
دیده شده اگر شما ۵۰ نفر حجم نمونه خود را به صورت کاملا تصادفی در خیابان انتخاب کنید، و بعد هوش این ۵۰ نفر را با تستهای IQ سنجیده شود، و سماجت و سرسختی آنها را با پرسشنامه فوق بسنجید، در این حالت هوش عامل تعیین کننده تری است. چون نوسان هوش در آن جمعیت خیلی زیاد است.
*زمانی که سرسختی و سماجت عامل تعیین کننده خواهد شد
اگر پژوهشگران حجم نمونه خود را از یک گروهی مثل گروه دانشجویان یک دانشگاه یا گروه ورودیهای فلان دانشکده یا گروه مهندسین ارشد وزارت نیرو، انتخاب کنند، چون افراد در این گروه از نظر میزان سطح هوشی تا حدودی به هم نزدیک شده اند، آن وقت عامل سرسختی و سماجت تعیین کننده تر خواهد شد.
*چگونگی انتخاب حجم نمونه جمعیت از نظر همگون یا ناهمگون بودن مشخص می کند که عامل تعیین کننده هوش است یا سرسختی
پس گفته شد سوال درباره اینکه بین کدامیک از دو عامل گفته شده کدام عامل تعیین کننده تر است ، سوالی پیچیده است و به راحتی نمیتوان آن را پرسید.
برای نتیجهگیری درست باید گفت در گروههایی که تا حدی همسان شدند، و به نوعی گزینش شده هستند، سرسختی حرف اول و عامل تعیین کننده تر را خواهد زد. ولی اگر شما به صورت تصادفی حجم نمونه خود را از جمعیت کاملاً ناهمسان و ناهمگون انتخاب کنید، در این جمعیت یک عده هستند که هوش بالاتری دارند ، و در بین اینها هوش عامل تعیین کنندهتری خواهد بود، یعنی باهوش ها در این گروه جمعیتی ناهمسان جلو خواهند افتاد.
پس این قضیه می تواند خیلی چیزها را توضیح بدهد که اینکه برخی حس میکنند چون هوش آنها بالا است، پس نیازی نیست که بخواهند زحمت بکشند، و یا زور بزنند، چرا که موفقیت همینطوری برای آنها به دست خواهد آمد. باید گفت که این موضوع در جمعیت عمومی درست است، ولی وقتی یک گروه جمعیتی جمع شدند و قرار شد که یک کار هدفمند و متراکم را انجام بدهند، آن وقت در این گروه جمعیتی، هوش حرف اول را نمی زند، بلکه عامل تعیین کننده سرسختی و سماجت است تعیین کنندهتر خواهد بود.
بحث درباره ذاتی بودن یا اکتسابی بودن سرسختی grit
تا اینجا متوجه شدیم سرسختی ارزش تکاملی دارد و بخش زیادی از آن به صورت ذاتی در انسان ها است.
اگر این نگاه را داشته باشیم، حس خوبی برای ما پیدا نمیشود، یعنی کسی که در پرسشنامه فوق نمره خوبی نمی گیرد، با توجه به اینکه گفته شد بخش زیادی از صفت سرسختی به صورت ذاتی در انسان ها وجود دارد، آیا باید بگوید که هیچ امیدی نباید به خودش داشته باشد؟
خیلی ها گفتند که این گونه قبلا به اشتباه ادعایی درباره ذاتی بودن صفت سرسختی گفته شود، با در عمق رفتن علم یک روند قشنگی پیدا شده که میگوید صفت سرسختی، ذاتی نیست و قبلا راجع به ذاتی بودن این صفت اغراق شده است، و انسان ها می توانند صفت سخت کوشی را اکتساب بکنند. یا از یک سری فعالیتهایی که باعث دامن زدن به سخت کوشی میشود و فرد میتواند به وسیله آنها سخت کوشی grit خود را افزایش بدهد سخن به میان آمد.
پس در تحلیل نهایی می دانیم بخشی از تلاشگری ما ذاتی است و نمیتوان آن را انکار کرد، ولی در مورد سهم آن اغراق شده است زیرا بخش قابل توجهی از تلاشگری اکتسابی است و ما پدیده سخت کوشی اکتسابی داریم، پس می توانیم میزان سخت کوشی خودمان را تغییر بدهیم.
پس به خودتان القا نکنید که تلاشگری در ذات شما نیست.
نکته : دکتر مکری میگوید من هم با دو مفهوم سختکوشی یا سماجت یا grit و صفت وجدان کاری conscientiousness کمی مشکل دارم ، زیرا کمی جبرگرایی بیولوژی که مدل همان علم تازه به دوران رسیده است ، در آن وجود دارد. لذا مفاهیمی جالبی در کنار این دو صفت پیدا شده است.
معرفی کتاب
Range: Why Generalists Triumph in a Specialized World. 2019
گستره : چرا جنرالیستها در دنیای تخصصی پیروز می شوند؟
((نکته : جنرالیست کسی هست که به جای متخصص شدن در یک حوزه فعالیت، تصمیم میگیره در حوزه های متنوع، با تخصص حداقلی و کمتر فعالیت کنه))
Book by David Epstein
عنوان ترجمه کتاب فوق در ایران : گستره، عمق یا وسعت
مترجم : مهدی بغدادی
مثال عملی برای بد بودن صفت سرسختی در برخی شرایط : گفتیم این نویسنده با کمال تعجب در کتاب فوق می گوید افرادی که از یک رشته به رشته دیگری می پرند، موفق تر میشوند، و اینکه فردی آنقدر سرسختانه در یک رشته بماند خیلی هنر نیست. مثلا اینکه یک فرد با سخت کوشی تمام سی سال مسیر خود را عوض نکرده باشد، اگر فرد در این ۳۰ سال، راه بن بست را طی کرده، ولی همچنان با سرسختی ادامه داده است، در اینجا قطعاً نمیتوان گفت که داشتن صفت سرسختی در این آدم صفت خوبی بوده است.
لذا در مقابل ادعای علم تازه به دوران رسیده یا در مقابل تصور برخی افراد که میگویند ما دو نوع آدم که یک عده سختکوش و عده مقابل تنبل هستند داریم، علم جدید عمقی آمد و گفت موضوع قشنگ تر و پیچیده تر از چیزی است که قبلا گفته شده است و این دو مفهوم سخت کوشی و تنبلی باهم در تقابل جالبی هستند.
کتاب زیر در درس گفتار بعدی بررسی خواهد شد. اگر درسگفتار بررسی کتاب زیر و درسگفتار حاضر را با هم مخلوط کنیم، نتایج جالبی به دست خواهیم آورد.
معرفی کتاب
The Wisdom of Psychopaths: What Saints, Spies, and Serial Killers Can Teach Us About Success. 2012
خرد جامعهستیزان(سایکوپتها): آنچه قدیسین، جاسوسان و قاتلان زنجیره ای می توانند در مورد موفقیت به ما بیاموزند
Book by Kevin Dutton
منظور از سایکوپاتها این افراد ضد اجتماعی و بیشتر مجرمین و خلافکاران هستند.
نکته جالب کتاب این است که می گوید : نظری که اشرافگرایی ژنتیکی یا آریستوکراسی ژنتیکی برای برخی صفتها به صورت سنتی، مطرح می کند لزوما همیشه درست نیستند ، مثلاً میگوید برخی تصور میکنند اگر تو سختکوش هستی پس آینده درخشانی داری، ولی علم مدرن عمقی میگوید باید بدانی صرفا داشتن سختکوشی ممکن است لزوماً به آینده درخشان در تو منجر نشود، و انگار باید یک چیزهای دیگری هم در کنار سختکوشی داشته باشی.
مثال دوم برای بد نبودن برخی صفات سایکوپتها:
این کتاب میگوید میتوان از ضداجتماعی ها یا جامعه ستیزها هم یک چیزهایی یاد گرفت. وقتی برخی صفات شخصیتی عنصر ضد اجتماعی را با سخت کوشی همراه و مخلوط میکنید، آن زمان می بینید که موفقیت به دست می آید.
مثلاً یکی از چیزهایی که در این کتاب مطرح میکند، میگوید وقتی فردی سخت کوش و سماجت بالا دارد، گاهی اوقات رفتار تکانهای و تصمیم گیریهای پرخطر در او پایین می آید. در حالیکه باید دانست گاهی تصمیم گیری پرخطر است که فرد را در بزنگاه هایی نجات میدهد، و جالب است که می گوید شما وقتی نگاه میکنید یک جاهایی وجود دارد، مثلاً بن بست هایی است که فقط یک ذهن جامعه ستیز می تواند آنها را حل کند. شبیه مفهوم آن جمله مشهوری که گفته میشود برخی مشکلات پیچیده، راه حل های ساده دارند. پس گاهی اوقات افراد متوجه میشوند آن عنصر ضد اجتماعی است که ایده جالبی به ذهنش میرسد، زیرا ذهن تکانهای دارد، ذهنی دارد که خیلی وجدان ندارد، و می تواند بدون وجدان گزینه های مختلف را رصد بکند. پیام ساده این مقاله این است که شما انسان را مثل یک آلیاژ نگاه کنید، درست است که آهن ارزش دارد و فولاد باعث سرسختی میشود، ولی گاهی اوقات لازم است که شما فلزی دیگر یا کمی کربن یا سیلیس به آن آهن و فولاد اضافه کنید تا آلیاژ کارآمد تر بشود.
پاورقی : اِكولایزر در كل عبارت است از تعدادی فیلتر كه به بیان ساده زیر و بمی صدای آهنگ شما رو تغییر میده ولی عملكرد اون خیلی دقیقتر و بهتر از ولومهای باس (Bass)(بم) و تریبل (Treble)(زیر) میباشد. حتما با برنامههایی مثلWinamp یا Mediaplayer آهنگ گوش كردهاید اكولایزر همون ولومهای كوچك و كنار هم هستند كه توی هردوی این برنامهها براحتی قابل دیدن هستند و یا در ضبط صوتهای خونگی احتمالا دكمههایی با اسامی نظیر پاپ - راك - جاز و كلاسیك دیدهاید كه اونها حالتهای از پیش تنظیم شده اكولایزر هستند و ضبط های خوب معمولا یك حالت تنظیم دستی(Manual) هم دارند.
-برای تنظیم وضعیت روانی باید صفات مختلف مثل حالت اکولایزر در صدا، در روان انسان هم بالا پایین بشوند. چون هیچ صفت انسانی ذاتا خوب یا ذاتا بد نیست.
امروزه درباره خودشناسی افراد یک مثال قشنگی می زنند و میگویند روان انسان بصورت تشبیهی شاید صد و خوردهای از این پیچهای تنظیم اکولایزر دارد و تبعا اینکه تمام قسمت های اکولایزر را بالا بدهید، چیز جالبی از صدا به وجود نمی آورد و مثل حالت نویز مانند و سوت انداختن در صدا می شود. گفته می شود با ظرافت باید بر اساس صحنه فیلم قسمت های مختلف اکولایزر را کم یا زیاد کنید، مثلاً در زندکی گاهی سرسختی یا وجدان کاری را باید بالا و تکانهای بودن را باید پایین بیاورید و یا گاهی برعکس عمل کنید یا گاهی لازم است احساس بی تفاوتی را بالا ببرید و صفت دیگر را پایین بیاورید، تا بتوانید بحران را در زندگی خود حل کنید.
جالب است که این مفهوم اکولایزر خیلی قشنگ توضیح می دهد که آن نوع نگرش سنتی روانشناسی که فکر میکرد برای انسان یک سری صفات خوب و یکسری صفات بد وجود دارد، مثلاً به اشتباه تصور می کردند سرسختی و سختکوشی به صورت ذاتی صفت خوب است، در صورتی که تکانهای بودن و نداشتن احساس وجدان کاری و یا احساس سنگدلی یک چیز ذاتا بد است، ولی علم عمیق پیچیده امروزی متوجه شده که این گونه نیست، یک جایی هست که وقتی شما میخواهید صدا را خوب تنظیم کنید، در حالت های مختلف برای تنظیم صدا با اکولایزر در هر موقعیت باید یک قسمت را بالا ببرید و یک قسمت را پایین بیاورید.
_لازم بودن داشتن "ذهنیت فقط انجامش بده" در برخی شرایط برای حل مشکلات من کمک زیادی که این ذهنیت به کمالگرایی بیمار گونه میکند.
در معرفی کتاب فوق این بحث مفصل صحبت خواهد شد، که سختکوشی باید با چیزهای دیگری هم مخلوط بشود. مثلاً شما ممکن است یک صفت سختکوشی خیلی بالا داشته باشید، بعد گیر یک چیز جالب دیگر میافتید که نامش اهمال کاری است.
از طرفی فرض کنید فردی میخواهد یک کار را به بهترین حالت ممکن چه پایان نامه و یا چه امتحان و یا چه گزینش باشد را انجام بدهد، بعد میبینید آن فرد اصطلاحا مخش هنگ میکند، و وقتی از او میپرسید چرا مغزش کار نمیکند، میگوید آخرسر نتایج درست در نمی آید. علتش این است که یک کمال گرایی بیمارگونه آن وسط شکل گرفته است. پس این فرد باید مثلاً تنظیمات اکولایزر روانی خود را تغییر دهد. مثلاً در یک جا پیچ ضد اجتماعی خود را بالا ببرد، یا یک جا باید پیچ صفت تنبلی یا سمبل کاری خود را بالا ببرد، و برای حل این پدیده Kevin Dutton کوین داتن که British psychologist و نویسنده کتاب فوق است در کتابش از اصطلاح just do it mentality استفاده میکند. البته جاهای دیگری هم از این اصطلاح استفاده شده است. این اصطلاح به معنی ذهنیت فقط انجامش بده است ، هر چه شد بذار بشود و آنقدر نگران عوارض و غیره نباش و زود باش و انجام بده و اینقدر گیر مثلاً یک صفت وجدان کاری یا صفت سختکوشی نباش و فقط کار را انجام بده، و میبینیم وقتی در فردی ذهنیت فقط انجامش بده just do it mentality نیست ، همان فردی که سختکوشی بسیار بالایی دارد، چون این ذهنیت را ندارد، گیر میکند. ممکن است راه نجات او در یک وضعیت این باشد که به عوارض کارش فکر نکند و اصلاً فکر نکند که کیفیت کار چگونه خواهد شد و به جای این افکار بهتر است فقط وسط گود بپرد و کار را انجام بدهد. این همان کاری است که یک جامعه ستیز انجام می دهد، مثلاً یک جامعه ستیز وقتی میبیند کیف پولی در فلانجا انگار بدون صاحب افتاده است، یا کیف پول کسی دیگر از کنار کتش بیرون زده است، بدون اینکه حساب کتاب کند و نگران عوارض باشد، کیف را قاپیده و میرود. البته منظور ما این نیست که شما این کار غیر اخلاقی را انجام بدهید، بلکه منظور ما این است که استفاده از ذهنیت "فقط انجامش بده" در برخی شرایط پیچیده، وقتی آن را مخلوط می کنید میبینید نتیجه درست می دهد.
مثال سوم از بد نبودن برخی صفات رذیله
_ترکیب کردن کمی از صفات ظاهراً رذیله با صفات ظاهرا خوب میتواند ترکیب مناسبی برای ایجاد سلامت روانی و موفقیت باشد
برخی مواقع بعضی صفات رذیله شبیه ادویه یا اسانس در غذا هستند که اگر یک مقدار کمی از آن را غذا بریزید، غذا را خوشمزه میکند. درحالیکه خوردن همان ادویه به تنهایی بد مزه می باشد. صفات هم اینگونه نیستند که خیر مطلق یا شر مطلق باشند و این کمک میکند که افراد استفاده بهینه از صفت هایی بکنند که ممکن است این صفت ها را در نگاه اول خیلی منفی می بینند، و افراد باید بدانند اینکه مثلا فرد میگوید :
" من آدم عجولیام، یا من آدم فراموشکاریام، یا من آدم بیتوجهیام، یا من آدم تنبلیام،" نباید تصور کنند که تمام این صفات بد هستند، بلکه برخی اوقات پیچ برخی از این صفت ها در اکولایزر روانی افراد باید بالا پایین بشود.
یعنی بالا پایین کردن پیچ هرکدام از این صفت ها بالاخره در یک موقعیتی برای افراد کاربرد دارد و اینگونه نیست که این صفات کاملاً مضر باشد ولی مهم این است که فرد یاد بگیرد صفات مختلف را باهم قاطی کند ، مثلاً اینکه یک فردی سخت کوش باشد و در عین حال به یک اراده آهنین باور دارد که در جهان بایستی همه چیز با عدالت ارائه شود، شاید ترکیب این دو صفت و باور ترکیب درستی برای احساس سلامت روان ایجاد نکند، پس برای راهحل دادن به این فرد باید گفت یا فرد باید از سخت کوشی خود بکاهد، یا این حساسیت به عدالت فردی را در خودش کم کند.
پرسشنامه حساسیت فردی به مقوله عدالت فردی personal justice sensitivity
مثال چهارم از بد بودن بالا رفتن صفت ظاهرا خوب سرسختی در شرایطی خاص_اگر عامل حساسیت به عدالت فردی در شخصی بالا باشد اگر سختکوشی خود را افزایش دهد ممکن است افسردهتر یا مبتلا به سندرم فرسودگی شغلی شود
مثلاً درباره مقوله سختکوشی کشف جالب دیگری هم انجام شده است. در زمینه سخت کوشی پرسشنامه دیگری هم وجود دارد که دیده شده، وقتی پیچ اکولایزر صفت سختکوشی روانی فرد در این پرسشنامه بالا است، فرد هر چقدر سختکوشی بیشتری میکند، افسردهتر میشود، یا مثلاً دچار سندروم فرسودگی شغلی می شود، یا جزء افرادی میشود که میگوید این همه جان کندم یا تلاش کردم ولی به هیچ جا نرسیدم و خودش را سرزنش میکند.
گفتیم بالا رفتن زحمت کشی و سختکوشی خوب است و ارزش تکاملی دارد، ولی فرد باید مراقب باشد که تمام پیچ های صفات اکولایزر روانی خود را بالا ندهد، برخی از این پیچ ها یعنی صفات مثل اکولایزر در حالات مختلف باید تغییر کند.
یکی از چیزهایی که می تواند برای فرد دردسرساز باشد بالا بودن نمره فرد در پرسشنامه سرسختی با نام personal justice sensitivity یعنی حساسیت عدالت فردی است که ۱۰ سوال به قرار زیر دارد :
۱-خیلی ناراحت می شوم دیگران به چیزی میرسند که حق من است
۲-وقتی پاداش به کسی میرسد که من زحمت آن را کشیدهام من را بسیار عصبانی می کند.
۳-برای من قابل تحمل نیست که دیگران از قِبَل من یکطرفه سود ببرند.
۴-وقتی مجبورم خرابکاری های دیگران را درست کنم، مدت طولانی در ذهنم می ماند و نمی توانم فراموش کنم.
۵-وقتی در مقایسه با دیگران فرصتهای کمتری برای توسعه شخصی پیدا می کنم خیلی ناراحت میشوم
۶-وقتی دیگران به ناحق وضع بهتری از من دارند، خشمگین می شوم.
۷-وقتی مجبورم برای چیزی سخت کار کنم که دیگران به راحتی به دست می آورند بیقرار میشوم.
۸-وقتی با دیگران خیلی بهتر از من برخورد میشود، مدت طولانی به فکر میروم و مرتب به آن می اندیشم
۹-وقتی به خاطر چیزی سرزنش می شوم که دیگران به راحتی از آن در می روند خیلی فکرم مشغول میشود
۱۰- وقتی در مقایسه با دیگران با من سختگیرانهتر برخورد می شود عصبانی می شوم.
ارزش این پرسشنامه در این است که همانطور که سختکوشی در آن وجود دارد، فرد به یک نوع ارتباط زحمت و عدالت و یک عدالت جهانشمول باور پیدا می کند. پس وقتی فرد احساس پیدا می کند که به نتیجه ای که زحمتش را کشیده است نرسیده است، ضربه محکمی به او می خورد و ریسک افسردگی و فرسودگی شغلی او را بالا میبرد. لذا برای همین میتوان دید که یک فرد جامعهستیز وقتی جامعه در شرایط خیلی بدی هم قرار دارد، اصطلاحاً ککش هم نمیگزد، افسرده هم نمی شود، به راحتی هم میخندد، ولی فردی با سخت کوشی بالا در برخی شرایط حرصش میگیرد. مثلاً میگوید چرا قانون باید فقط درباره من یکی اجرا بشود، چرا این همه مردم از زیر قانون در میروند.
مثال ششم برای بد بودن ترکیب نامناسب صفات ظاهرا خوب با هم
وقتی کسی در این پرسشنامه نمره بالا میگیرد، یعنی پیچ سختکوشی در اکولایزر روانی او بالا باشد، حالش گرفته می شود. چون فرد سختکوشی می کند و انتظار دارد که به خاطر سختکوشی به پاداش متناسب برسد و به خاطر بالا بودن این پیچ در سیستم اکولایزر روانی فرد سریعاً آسیب میبیند، در صورتی که وقتی فردی اصلا سختکوشی نکرده، این آسیب را نمی بیند. مثلاً گفته میشود فلانی حالش خوب است، درس هم نخوانده و تمام عمرش را به هم به خوشگذرانی و عیش و نوش گذرانده است، هر دوی افراد سختکوش و خوشگذران در آخرسر بیکار هستند، ولی بیکار بودن فرد سختکوش نسبت به فرد دیگر خیلی بیشتر به او فشار می آورد. مثلا فرد میگوید من اعصابم خورد میشود، می دانید من چقدر درس خواندم ، می دانید من چقدر زحمت کشیدم، میدانید چقدر شبها بیدار مانده ام و صبح ها زود بیدار شدم و این همه کشیک دادم و سختی کشیدم، ولی آخر سر زندگی من این شده است.
پس اگر خواستید حالات روانی خود را متعادل کنید، به این تشبیه اکولایزر فکر کنید، ببینید کدام یک از پیچ های روانی شما بالا است و کدام یک پایین است. احتمالاً کسانی که به دنبال خواندن این مطالب علمی یا گوش دادن این نوع سخنرانی های علمی می روند، پیچ سخت کوشی آنها بالا است، و علت بالا بودن این صفت در این افراد این است که همین الان اینها مدت زیادی هست که درگیر مطالعه یا گوش دادن این درس گفتار هستند و احتمالا نمره این افراد در پرسشنامه سرسختی با نام personal justice sensitivity یعنی حساسیت عدالت فردی هم بالا میشود.
مثال هفتم برای بد بودن ترکیب نامناسب صفات ظاهرا خوب با هم
لذا میتوان فهمید اگر صفت سختکوشی و این عامل حساسیت عدالت فردی را کنار هم بگذارید، داشتن این دو عامل در سیستم روانی یک فرد میتواند نتیجه خوبی ندهد. زیرا مثلا وقتی آمدند استهلاک یا فرسودگی یا burn out شغلی را بررسی کردند، دیدند ابر عامل برای ایجاد این فرسودگی شغلی دشواری کار یا سر و صدای زیاد در محل کار یا زیاد غرغر کردن رئیس در محل کار نیست، بلکه ابر عامل ایجاد فرسودگی شغلی این است که افرادی که به خصوص نمره personal justice sensitivity در آنها بالا است ، چون این افراد در مقایسه با زحمتی که کشیدند حس می کنند چیزی که به دست آوردند ، ارزش زحمت آنها را نداشته است، احساس میکنند به آنها اجحاف شده است چون به دیگرانی که زحمت کمتری کشیده اند بیشتر رسیده است. در صورتی که نویسنده این کتاب فوق اشاره می کند، افراد ضد اجتماعی اصلاً برای شان این بی عدالتی ها مهم نیست. ولی افراد گفته شده که خیلی به عدالت فردی حساسیت دارند، یک ابر عاملی در ایجاد فرسودگی شغلی برای آنها می شود.
_پذیرش مفهوم shit happens در پایین آوردن صفت حساسیت عدالت فردی بسیار موثر است
استیون پینکر در کتاب زیر خودش جمله قشنگی دارد.
معرفی کتاب
The Better Angels of Our Nature: Why Violence Has Declined. 2011
فرشتگان بهتر طبیعت ما: چرا خشونت کاهش یافته است
Book by Steven Pinker
پینکر در این کتاب می گوید: "یکی از درس های مهم در زندگی است این است که انسان ها به این مرحله رسیدند که shit happens یعنی چیزهای خیلی بد اتفاق میافتد و کاری هم نمیتوان برای آن کرد". یعنی اینگونه نیست که هر چه قدر زحمت بکشید معادل آن را به دست بیاورید و وقتی افراد به این پذیرش shit happens میرسند، خیلی از تغییرات مدرنیسم برای آنها قابل فهم می شود. قبل از مدرنیسم هم طبیعت زندگی برای انسانها همینطور بوده است، ولی قبلاً شاید اینگونه باور یک عدالت آهنین وجود نداشته بوده است و این پذیرش shit happens شاید یک دستاورد مهم بشریت باشد که بفهمد خیلی از امور دست ما نیست و اتفاق میافتند ، و لذا با فهمیدن مفاهیم فوق و پذیرش و درک آن ها باعث شود که دکمه حساسیت عدالت فردی خود را آنقدر بالا نبریم، تا به یک کمال گرایی خاص برسیم. بلکه بهتر است کمی شدت آن را پایین بیاوریم و وقتی شدت را پایین آوردیم میبینیم که وقتی تلاش میکنیم به ما بیشتر مزه میدهد، و ما را سر خورده نمی کند.
بخش سوم درسگفتار
بهتر است موضوع تلاشگری را به این صورت نگاه کنیم
اولاً تلاشگری آنگونه که قبلاً میگفتند ذاتی است، در واقعیت ذاتی نیست.
دوما تلاشگری اجزای زیادی دارد و لزوما اگر این اجزا همیشه در بالاترین حد باشند، نتیجه خوبی نمیدهد و نشانه خوبی هم نیست، زیرا گاهی اوقات امور خاص دیگری هم باید در مقوله تلاشگری قاطی شود.
کوین داتن نویسنده کتاب فوق از پژوهش جالب دیگری در کتابش یاد کرده است که درباره همین افرادی که حساسیت بالا به عدالت برای گرفتن پاداش دارند، میباشد، و در زیر آمده است.
مقاله Social Psychological and Personality Science
Physical Pain and Guilty Pleasures. 2013
درد جسمانی و لذت های گناه
Brock Bastian, Jolanda Jetten, Elizabeth Stewart
مثال هفتم برای بد بودن ترکیب نامناسب صفات ظاهرا خوب با هم
در این پژوهش افرادی که حساسیت بالا به عدالت دارند، زمانی می توانند لذت بیشتری ببرند، که بتوانند از این احساس گناهِ خودشان دور بشوند. یعنی درست است فرد سختکوش است، ولی اگر احساس گناه داشته باشد، میتواند مانعی برای لذت بردن او بشود، پس اگر عامل احساس گناه را کنار سختکوشی بگذارید ممکن است برای شما دردسر بشود، و به نوعی شما را به سمت افسردگی بکشاند.
_صفتها ساده و بدون اجزا نیستند و انسان باید به صفتهایی که ظاهرا خوب نیستند هم گاهی بها بدهد.
مثال هشتم برای بد بودن ترکیب نامناسب صفات
صفت های موجود در خودتان را به صورت بسیط و ساده نبینید، اینها اجزا دارند و سعی کنید حتی به صفت هایی که به ظاهر خوب نیستند، هم بها بدهید. برای مثال: صفت تکانهای بودن، صفت نداشتن وجدان کاری و صفت یکدفعه و بیمهابا پریدن در داخل گود که لزوما چیز خوبی نیستند، ولی گاهی اوقات وقتی کمی پیچ این صفات را بالا میدهید، در حالیکه دارای صفتهای دیگری هم بصورت بالا یا پایین یعنی به درجات مختلف در خود دارید، مثل تنظیم درست اکولایزر صدای دلنشینی ایجاد میکند و ترکیب درستی از صفات را در روان و شخصیت شما ایجاد میکند.
_ما صفت خوب یا صفت بد نداریم بلکه ما یک ترکیب خوب از صفتها داریم
پس این گونه نگاه کنید که ما صفت خوب یا بد نداریم و بیشتر به نظر میآید ما ترکیب مناسب از صفت ها داریم، اگر فردی حس میکند که یک آدم خیلی جدی هست که حساسیت بالایی به عدالت دارد و وقتی بخاطر این بالا بودن این صفت در خودش خیلی اذیت می شود، و مثلا تمام ده عبارت پرسشنامه فوق را تمام و کمال دارد، باید بداند که باید یک یا چند عدد از پیچهای صفتی اکولایزر روانی خود را بالا و پایین کند و الا اکر این کار را نکند، دچار آسیب خوهد شد.
__ترکیب مختلفی از تمام صفات با درجات مناسب در خودتان ایجاد کنید تا موفقیت و سلامت روان و شادکامی شما افزایش یابد.
پس اگر یک دفعه تمام صفات خوب را بالا ببرید و یا تمام صفات بد را پایین بیاورید میبینید که تنظیم بد اکولایزر صدا نویز پیدا میکند و یا سوت می کشد، پس سلامت روان در ما هم اینگونه است که تمام این صفات مثل اکولایزر در موقعیت های مختلف باید به اندازه مناسب بالا و پایین شده تا باعث موفقیت و سلامت روان و شادکامی در ما بشود.
_هیچ انسانی ذاتا دارای یک صفت نیست و حتی اگر انسانی ذاتا دارای صفت مثل سختکوشی باشد لزوما چیز خوبی نیست و هرکس باید تنظیمات صفات اکولایزر روانی خود را بشناسد و درست تنظیم کند
یک عده دیگری آمدند اینگونه گفتند درست است که ما چیزی به عنوان انسان سخت کوش را به آن صورت تعریف نمیکنیم و درست است که میگوییم سختکوشی یک صفت خوب تکاملی است، ولی هیچ انسانی ذاتاً سختکوش نیست ، و حتی اگر ذاتاً سختکوش باشد، هم لزوما چیز خوبی نیست، بایستی شما این پیچ های اکولایزر روانی خود را به صورت متناسب تنظیم کنید و هرکس تنظیمات پیچهای اکولایزر روانی خودش را بشناسد.
_تلاشگری ذاتی و ساده یا بدون اجزا نیست بلکه نتیجه تعامل پیچیده فرد با محیط است
خیلیها معتقدند برخلاف کسانی مثل آنجلا داکورت یا بسیاری از روانشناسان با دیدگاه سرشتی که اشتباها میگویند سهم اصلی این صفت تلاشگری به صورت ذاتی و بسیط است، واقعا صفت تلاشگری ذاتی و بسیط نیست، بلکه این صفت نتیجه یک تعامل پیچیده فرد با محیط است.
نکته : معانی بسیط = ساده، عنصر مفرد ، بی غش، خالص، طبیعی، غریزی، فطری، پهنه، صحنه، عرصه، فراخنا، گستره، احمق، زودباور، خوش باور، سلیم، زمین، ارض، کره زمین
*چگونگی اکتساب و افزایش تلاشگری و سختکوشی
دیده شده اگر فردی بخواهد، باید بداند که صفت سختکوشی برای او قابل یادگیری و قابل افزایش است. همانطور که گفتیم آیزنبرگر مفهومی به نام Learned industriousness سخت کوشی یا تلاشگری آموخته شده را مطرح می کند.
_برای ایجاد یا افزایش صفت تلاشگری توجه به نوع اهداف فرد در زندگی و روش رسیدن او به اهدافش اهمیت دارد.
قبلاً گفتیم، به احساس درونی تشدید فعالیت ذهنی یا فیزیکی در جهت رسیدن به یک هدف، تلاش اطلاق میگردد. چرا ما همش فکر می کنیم که مساله اصلی نداشتن تلاشگری در روان ما است، و چرا فکر نمی کنیم که ممکن است در هدف باشد. شاید ذات هدف به گونهای است که بعضیها را میکشاند و به سمت هدف میبرد . خب در این صورت داستان فرق میکند.
_کار بدون هدف احساس مکش برای ایجاد تلاشگری برای فرد را نمیدهد.
در مقابل باهدفی مفهوم بیهدفی است که اصلاحا به آن آتِلیا میگویند، که یک اصطلاح فلسفی است و به چیزی می گویند که مثلا فرد همینطور دور خودش می گردد، یعنی کاری که هدفی ندارد. مثلاً اگر کسی پیاده روی میکند و از او بپرسیم که چرا این کار را میکند و او در جواب بگوید، همینطوری، خوب این عمل فایده ای ندارد، زیرا کار هدفمندی را انجام نمی دهد، مثلاً نمیگوید برای سلامت فیزیکی بدنم این کار را می کنم. کاری که هدف نداشته باشد، نمیتواند مکش ایجاد کند و منجر به تلاشگری شود.
_سختکوشی در ذات انسان نیست بلکه در چگونگی تعامل با اهداف و مناسب یا نامناسب چیدن اهداف مشخص میشود.
دیده شده وقتی افراد این مراحل را کنار هم قرار می دهند به طرز عجیبی سختکوشی افراد بالا میرود. به عبارت دیگر سختکوشی در ذات انسانها نیست. بلکه در نوع تعامل با هدفهای شان است. اگر چینش هدفهای شما خوب باشد و آن را به طرز مناسبی چیده باشید میبینید، مکشی برای شما ایجاد میکند و شما حرکت می کنید.
*چگونگی مسیر رسیدن به اهداف برای بالابردن تلاشگری
گفته می شود انسان ها اگر هدف های قابل دسترس را برای خود قرار بدهند، و بعد برای خودشان زیر هدف تعیین بکنند و در رسیدن به آن زیر هدفها احساس تسلط بکنند و عین حال حمایت اجتماعی دیگران را جلب کنند و بتوانند همینطور که جلو می روند، کلکسیونی از زیرهدفها جمع کنند، به تدریج تلاشگری آنها افزایش پیدا میکند. یعنی مراحل زیر:
۱- attainable goals اهداف قابل دستیابی
۲-subgoals زیر هدف یا اهداف فرعی
۳- Mastery social contact and support
تسلط بر اتصال و حمایت اجتماعی
۴-Collection کلکسیون
پس طبق مراحل بالا اول هدف قابل دسترس را تعیین کنید، بعد آن هدف را به اجزای خودش خرد کنید، و وقتی روی آن زیر هدف تسلط پیدا کردید، یک پله جلو بروید و در حین این کار اتصال و حمایت اجتماعی فراهم بکنید و بالاخره کلکسیونی از دستاوردهای خود را جمعآوری بکنید،
به عبارت دیگر موارد زیر برای بالا بردن تلاشگری مورد نیاز است:
۱-هدف باید شدنی و قابل دسترس باشد
۲-هدف باید حتماً به زیر اجزای خودش تقسیم بشود، یعنی فرد به هدف واحد بدون داشتن زیر اجزا نمیرسد.
۳- فرد باید احساس تسلط روی زیر هدفها پیدا کند یعنی بگوید : "از عهده دسترسی به فلان زیرهدف برآمدم" تا بعد سراغ زیر هدف بعدی برود، در حین این چرخه بعد از اینکه به هدف اول رسید، میتواند دسترسی به هدف دوم را با طی همین مراحل شروع کند.
۴-افراد باید در عین ایجاد کردن این هدفها و زیرهدفها تنها نباشند و سریعاً حمایت دیگران را برای خودشان بسیج کنند.
۵-کلکسیونی از دستاوردهای خودشان را روی دیوار ردیف کنید.
آنگاه فرد خواهد دید وقتی ۵ حرکت بالا را انجام می دهد یک مکش خیلی قوی ایجاد میشود و تلاشگری فرد افزایش پیدا میکند.
_نفی عقاید مربوط به آن مفهوم روشنگری تازه به دوران رسیده به افزایش تلاشگری کمک میکند
یکی از چیزهایی که بخصوص به افزایش تلاشگری کمک میکند، نفی عقاید مربوط به آن مفهوم روشنگری تازه به دوران رسیده است که مثلا میگوید چرا زحمت یا تلاش بیخود میکشی و این ارزشها مربوط به سنت های قدیمی است. و دیدیم که باورهای روشنگری تازه به دوران رسیده غلط است، چرا که دیدیم که یک حکمت عجیب بیولوژی و زیستی در پدیده تلاشگری هست.
_افزایش تلاشگری با پایین آوردن صفت حساسیت عدالت فردی در برخی افرادی که مقدار این صفت در آنها بالاست ممکن است تلاشگری آنها را افزایش دهد.
مثال نهم برای بد بودن ترکیب نامناسب صفات
مشاهده شده خیلی از افرادی که تلاشگر نیستند، آنهایی هستند که احساس حساسیت عدالت فردی یا اجتماعی آنها بالا بوده و مثلاً ادعا می کند من شش ماه رفتم یک جا کار کردم، ولی آخر کار از فلان فرد تقدیر شد و برای همین تو ذوقم خورد و دیگر کار نکردم و داخل خانه نشستم، پس می بینید که تلاشگری ذاتی نیست و این پیچها باید با هم تنظیم بشود. لذا اگر همین فرد کمی تلاشگری کمتری داشت یا این احساس عدالت فردی جهانشمول او کمتر بود، خواهید دید که فرد راحت تر میتوانست با جهان بیرون کنار بیاید.
*رشد یا کاهش تلاشگری در طول زمان
آیا تلاشگری روبه کاهش است و مردم دارند به سمت جامعه ستیزی می روند؟ آیا همه دارند به دنبال منفعت کوتاهمدت خودشان می روند؟ آیا همه دوست دارند بیزحمت یک چیزی را به دست بیاورند؟
نظر استیون پینکر درباره کاهش تلاشگری در زمانه حال
استیون پینکر که از روشنفکرانی است که خیلی جهان را مثبت می بیند می گوید، اگر هم مطالب فوق صحت داشته باشد، اینها یک نوسانات گذرا و موقت است، یعنی شرایط به گونهای شده که یک عده به این فکر افتادند که میشود از راههای ساده تر هم پول درآورد، پس چرا باید آنقدر زحمت بکشیم؟ بهتر است آدم به یک بازار نوظهور خاصی برود و پول بادآورده به دست بیاورد و زحمتی هم نیاز نیست بکشد. به هر حال استیون پینکر می گوید این مقوله یک نوسان گذرا است.
_نظر رابرت هیر درباره افزایش صفت و رفتار جامعهستیزی در جوامع
فردی بنام Robert D. Hare (رابرت دی. هیر) که Canadian psychologist است که یکی از تئوریسینهای عمده رفتار جامعه ستیزان است می گوید متاسفانه جامعه ستیزی و رفتار ضد اجتماعی رو به افزایش است و مردم مرتب دارند به این باور میرسند که زحمت کشیدن فایده ندارد و بایستی سریعاً به دنبال حداکثر سود در حداقل زمان باشند.
*نقد و مخالفت دکتر مکری با نظریه فوق رابرت هیر
البته برخی دیگر مثل دکتر مکری با نظر فوق رابرت هر موافق نیستند و دکتر مکری می گوید این برداشت هم نتیجهای از همان خطاهای شناختی است که مثلاً فرد تصور می کند که همه نسل جدید میخواهند زود به نتیجه برسند، و همیشه میخواهند زحمت نکشیده، به یک جایی برسند و باید بدانیم که این باورها می تواند خطاهای شناختی باشد.
_برخی شواهد میگوید تلاشگری در سده اخیر رو به افزایش بوده است
حتی برخی شواهد دارد میگوید که زحمتکشی و تلاشگری در بشر به شدت رو به افزایش است و در این ۱۰۰ سال و به خصوص ۵۰ سال اخیر خیلی بیشتر هم شده است و صرفاً یک افراد خاصی را نبینید که کار خاصی نمیکنند، اصطلاحا الاف و بیکار هستند و دارند پول در میآورند ، و درست است که یک درصدی از افراد اینگونه هستند، ولی اصولاً بشر خیلی تلاشگرتر شده است.
چند نکته از یک جمعبندی مختصر
۱-در نظام اندیشه عمیق مدرن علمی سختکوشی و زحمتکشی به خودی خود ضد ارزش نیست و اصولاً موجودات زنده در یک پیشینه چند صد میلیون ساله تکاملی یاد گرفتند، همیشه به دنبال پدیدههای مفت و مجانی نباشند، چون پشت آن یک تله یا دام وجود دارد، چون یاد گرفتند که طبیعت یا بیولوژی یا زیست یا جهان هستی چیزی را رایگان به آنها نمی دهد ، پس اگر چیز مفتی پیدا شد، حتما حکمتی دارد که این اتفاق افتاده، پس باید از آن اجتناب کرد.
۲-افراد کارهایی را که با زحمتکشیدنشان به یک هدف یا هر پدیده دیگری رسیدهاند، برایشان آن پدیده خیلی ارزشمند و عزیزتر است.
۳-پس هر جا دیدید یک عده دارند شما را به نوعی تشویق به نداشتن صفت تلاشگری میکنند و مثلا میگویند :
(( که تا میتوانی حداکثر سود را دنبال کن و از تلاش بی مورد اجتناب کن، به آنها بگو جهان زیست یا جهان هستی این را نمی گوید، اینکه بعضی ها می گویند آخر یکسری شعارهای قدیمی یا پیشکسوتان سنتی و باستانی این نصیحت ها درباره تلاش کردن و سرسختی را گفتند و باید این ها را دور ریخت و انسان باید مدرن زندگی کند))
باید در جواب این افراد بگویید که عقایدشان غلط هستند و اتفاقاً عصر مدرن بر بخشی از این حکمت باستانی درباره موضوع تلاشگری مبتنی بر یافته های علمی عمیق و پیچیده صحه می گذارد.
۴-بخش قابل توجهی از سخت کوشی ما نه در ذات ما بلکه با شیوه تعاملی است که با اهداف بیرونی برقرار می کنیم، و وقتی اهداف بیرونی را خوب بچینیم، می بینی روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 364 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:09