بخش سوم: كمك به بيماران به شدت مقاوم
فصل يازدهم: آسيب شناسى اَبَرمن
به منظور شفافيت بالينى،ما ابرمن مرضى را مجموعه اى از هم ذات پندارى ها تعريف مى كنيم كه بيماران مى توانند آنها را به صورت دفاع اجرا كنند. در همه ارجاعات بعدى ما به ابرمن، منظور ابرمن مرضي است.
ممكن است با سايرين هم ذات پندارى كنيم تا از احساسات پيچيده مربوط به فقدان اجتناب كنيم. يا هم ذات پندارى كنيم تا احساس گناه ناشى از آرزوى تخريب مراقب را پس بزنيم. اما دليل اصلى ايجاد اين هم ذات پندارى ها اجتناب از در ميان گذاشتن احساسات يا تكانه هايى است كه مى توانند رابطه اى را كه براى بقا به آن نيازمنديم به مخاطره بياندازند.
نسبت دادن تكانه هاى قتل خواهانه به كودكان خردسال شايد غريب به نظر برسه، اما بازى هاى آنها، مدام، مضامين كشته شدن، خورده شدن، را نشان مى دهد. بدتر آنكه كودك معمولا، به كمك همان فردى نياز دارد كه خشم كودك به سمت اوست، او كه با اين احساسات نمى تواند به كمك والدش تكيه كند به دفاع هايش تكيه مى كند، به خصوص دفاع هم ذات پندارى با والد.
كودك هر هم ذات پندارى را به سه روش مى تواند اجرا كند:
١- كودك با مادر انتقادگر، ممكن است با مادرش هم ذات پندارى كند و وقتى عصباني است از خودش انتقاد كند و در واقع همان كارى را كه مادرش با او كرده با خودش بكند كه به آن دفاع مَنِش مى گوييم.
٢- او ممكن است با مادرش هم ذات پندارى كند و از عصبانيت خواهر كوچكش انتقاد نمايد و در واقع همان كارى را كه مادرش با او كرده با ديگران بكند. وقتى با درمانگر همان كارى را مى كند كه مادرش با او كرده به آن مقاومت انتقال مى گوييم.
٣- ممكن است فرافكنى كند و اعتقاد پيدا كند كه ساير افراد به خاطر عصبانى شدنش از او انتقاد مى كنند. در واقع ممكن است بترسد ،ديگران يا درمانگر همان كارى را با او بكنند كه مادرش با او كرده است و به آن فرافكنى ابرمن يا انتقال دفاع مى گوييم.
هم ذات پنداری به عنوان مشکل در ظرفیت خود مشاهده گری
کودک با هم ذات پنداری کردن با مهاجم،احساساتی را که نسبت به مهاجم دارد پس می زند.این دفاع کودک زمانی اتفاق می افتد که کودک نمیتواند واقعیت را از خیال یا فرافکنی هایی که دریافت میکند افتراق دهد.مثلا وقتی از خودش انتقاد میکند نمیتواند این حمله به خود را ببیند.
یکسان پنداری نمادین وقتی اتفاق می افتد که بیماران نمیتوانند واقعیت (درمانگر) را از خیال (فرافکنی)افتراق دهند.
حمله به خود زمانی اتفاق می افتد که کودک اعتقاد دارد اگر چیز بدی اتفاق میافتد ، حتما او بد است.
بیماری که معتقد است بد است نیاز به کمک دارد تا خودش را ببیند و خودش را از دفاعهای حمله به خود افتراق دهد.فروید ان را محو کردن تدریجی ابرمن دشمن خو نامید.
هم ذات پنداری با مهاجم میتواند مبنای واقعی یا سوبرداشت یا هردو داشته باشد.
دفاعهای مبتنی بر هم ذات پنداری مرضی نشانه هایی ایجاد میکنند که به عنوان آسیب شناسی ابرمن شناخته میشود.
روان سنجش آسیب شناسی ابرمن
دفاع هایی که هم ذات پنداری را اجرا میکنند مخرب درمانند .آنها بصورت مقاومت در برابر تجربه احساسات و مقاومت در برابر صمیمیت هیجانی ناشی از درمیان گذاشتن احساسات ، عمل دفاعها را در زیر بررسی میکنیم :
نوع یک : قضاوت در مورد خود
بیمار این قضاوت را بصورت صدایی انتقاد گر در ذهنش یا فکری انتقادی در مورد خودش تجربه میکند.این طیف قضاوت، خود میتواند از فردی سالم با وجدان نسبتا عادی تا فردی که دچار تنفر از خود شدید است متغیر باشد.
-تجربه ابرمن بصورت انتقادگر
برخی بیماران از انتقاد از خودشان ، به شکل یک صدای غیر منطقی درونی ،آگاه هستند.
-هم ذات پنداری با درون فکنی مرضی
حمله به خود میتواند به مثابه دفاعی در برابر تجربه خشم باشد.همیشه دفاع حمله به خود افسردگی و عزت نفس پایین ایجاد میکند.
حمله به خود دفاعی است که بیمار از آن استفاده میکند تا احساس گناه واقعی ناشی از آزار دادن شخص دیگری را پس بزند.وقتی بیماران از معذرت خواهی و جبران اشتباه قاصرند ،این به اصطلاح احساس گناهشان کارکرد دفاعی دارد.
حمله به خود به مثابه دفاعی علیه تجربه احساس غرور :مثلا با وجودیکه در مسابقه برنده شده خود را دست کم میگیرد تا از حسادت دوستانش و لذت شکست دادن آنها اجتناب کند.
وقتی بیمار نتواندبه خود ایده آلیش برسد به خودش حمله میکند.
-دفاع های منش : هم ذات پنداری با رابطه درون فکنی شده مرضی ای که،عادتی اجرا میشود.
بیمار عصبانیتش نسبت به افراد مهاجم قبلی را پس میزند لذا شبیه عمل آنها به خودش حمله میکند.
هربار که به بیمار کمک بکنیم تا دفاع منش را ببیند ،بخشی از ابرمن مرضی را غیر فعال کرده ایم
-هم ذات پنداری کامل با ابرمن مرضی
این نوع بیمار ،خودآگاهانه در پی مغلوب کردن خود است و از خود تخریبی ،که ایده آلش است ، لذت میبرد.او خودش را نابود میکند تا بر درمانگری که به او حسادت میکرده چیره شود.
وقتی آسیب ابرمن شدید است ، بیمار خواست های سالمش را به درمانگر فرافکنی میکند ،لذا درمانگر مسوول پیشرفت درمان میشود و همزمان خودش با آنها مخالفت میکند او با هم ذات پنداری کردن (یکی شدن) با ابرمن ،به نوعی به خلاص شدن مرضی از دست ابرمن می رسد.
نوع دوم : قضاوت درباره سایرین
-ابرمن دیگران بودن
این نوع بیماران رییس مآب،بد منصب و آقا بالا سر برخورد میکنند.آنها تکانه هایشان را به سایرین فرافکنی و آنها را تنبیه میکنند.در موارد آسیب شدید ابرمن ،بیمار دیگر در خلوت شکوه نمیکند ،وی رو در رو ،افراد را مورد قضاوت قرار میدهد.
-مقاومت انتقال : اجرای یک رابطه قدیمی
بیمار دارای مقاومت متوسط از دفاع ها برای مقاومت در برابر احساسات استفاده میکند.در مقابل بیماران دارای مقاومت زیاد ، برای مقاومت در برابر احساسات ،یک رابطه قدیمی (انتقال) را اجرا میکنند که به همین ترتیب مقاومت انتقال خوانده میشود.در مقاومت انتقال بیمار همانطور با درمانگرش رفتار میکند که والدینش با او رفتار کرده اند.
نوع سوم : فرافکنی قاضی
برای اجتناب از قضاوت درونی ،ممکن است بیمار فرافکنی و تصور کند که درمانگرش در مورد او قضاوت میکند.
-فرافکنی وجدان منسجم به دیگران
وقتی واقعیت سنجی بیمار عالی باشد معمولا از فرافکنی اش آگاه است ،و معمولا آنچه را که فرافکنی میکند وجدان سالم منسجم است.
-فرافکنی ابرمن تنبیه گر
فرد در کار درمان باید قبل از اینکه قضاوت درونی اش را ببیند فرافکنی اش را ببیند.
-برونی سازی : فرافکنی ابرمن ،مقصر پنداشتن و گله کردن
در برونی سازی بیمار احساسی دارد و مضطرب میشود و خودش را تنبیه میکند.با مقصر دانستن سایرین، متوجه نمیشود که خودش دارد خودش را تنبیه میکند.مقصر دانستن و گله کردن نتابج برونی سازی هستند.
-فرافکنی ابرمن مرضی جهت اجتناب از تجربه احساس گناه :سپس به انتظار قضاوت این قاضی بی انصاف پنداشته شده مینشینند.یا سایرین را تحریک میکنند تا در موردشان قضاوت کنند.
-فرافکنی های نوسانی به درمانگر
بیمارانی که آسیب منششان در سطح روان نژندی است بصور زیر هم ذات پنداریهایشان را عملی میکنند : با خودشان و درمانگر همان کاری را میکنند که سایرین به آنها روا داشته اند ،فکر میکنند درمانگر میخواهد همانکاری را بکند که در گذشته با آنها شده است.
بیمارانی که سطح آسیب شناسیشان مرزی است یک لحظه از خودشان انتقاد میکنند و یک لحظه از شما و بعد از مدتی دوباره از خودشان .یک لحظه نقش والد انتقاد گر و یک لحظه نقش کودک انتقاد شده
بیماران دارای آسیب شناسی منش مرزی هستند یا با ابرمن مرضی هم ذات پنداری میکنند یا آن را به درمانگر فرافکنی میکنند.قبل از آنکه درمانگر دفاعهای جدا سازی و فرافکنی را بازسازی کند ،کنکاش در احساس بی فایده است.
طیف هم ذات پنداری : همسازی
جملات زیر طیف همسازی را نشان می دهد.
والد به کودک در گذشته : تو بدی
طیف حمله به خود توسط بیمار در حال :
۱-من زیادی از خودم انتقاد میکنم
۲-شاید باید از خودم انتقاد کنم
۳-باید از خودم انتقاد کنم(اندکی افتراق وجود دارد)
۴-از خودم متنفرم(افتراق کمتر نشانه آگاهی ضمنی از عاملیت است ، چون درک کرده است که او این کار را با خودش میکند)
۵-من بدم
۶-من بدجنسم(فقدان افتراق)
همسازی و ظرفیت خودمشاهده گری :
هرگونه اخلال در دیدن واقعیت ناشی از آسیب ابرمن است.
همسازی و مشاهده علیت :
عدم توفیق در دیدن علیت خطاهای فکری متعددی را موجب میشود.: ۱-موضع قربانی (چرا همیشه چیزهای بد واسه من اتفاق می افته؟)۲-تفکر حاشیه پرداز (هنوز این تموم نشده اون یکی شروع میشه)۳-موضع پارانویید (مردم برام میزنن هیچوقت کارهام جور در نمیاد)
ناآگاهی از دفاعها یعنی ناآگاهی از علیت .بنابراین بجای دقت در دفاعهای مسبب رنج ،به سایر افراد توجه میکنیم.
احساس گناه ناخودآگاه در برابر خود تنبیه
سه نوع احساس گناه عبارتند از :
1-احساس گناه سالم به علت عمل خطا.
2-احساس گناه روان نژندانه خودآگاه که کارکرد دفاعی دارد.
3-احساس گناه ناخودآگاه به علت خشم قتل خواهانه ناخودآگاه نسبت به افراد مورد علاقه (این نوع احساس گناه موتور اصلی آسیب روانی است)
بیمارانی که قادر به تحمل یا روبه رو شدن با این احساس گناه ناخودآگاه نیستند ، از طریق خود تنبیه آن را دفع میکنند.به بیماران کمک کنید تا بتوانند با این خشم قتل خواهانه و احساس گناه ناخودآگاه رو به رو شوند تا بتوانند بر خودتنبیه که رنجشان را تداوم بخشیده فائق آیند.
بیمار به دلایل زیر ممکن است در جهت جبران احساس گناه سالم برنیاید و از آن اجتناب کند :
1-انکار عمل
2-پذیرش عمل اما انکار هر دلیلی برای احساس گناه
3-تنبیه کردن خود جهت اجتناب از احساس گناه و جبران
4-فرافکنی به سایرین که قصد قضاوت او را دارند و میخواهند به او احساس گناه بدهند.
فردی که خودتنبیهی و تحریک دیگران برای تنبیه کردنشان را جایگزین احساس گناه میکند ، وقتی کس دیگری او را تنبیه میکند میتواند کمی احساس راحتی کند.
احساس گناهکار بودن هم عملکردی دفاعی بیمارانی است که میگویند "احساس میکنم خیلی گناهکارم " ، زیرا اغلب موضع بی مسوولیت میگیرند . تا وقتی که احساس گناهکار بودن دارم ، مجبور نیستم صدمه ای را که باعث آن شده ام جبران کنم ، مجبور نیستم به درد طرف مقابل پاسخی بدهم یا آن را جبران کنم.
جان فرد ریکسون در کتابش به نقل از دیگری آورده :
"جوهره محبت حذف رنج نیست ، بلکه هدایت فرد به سمت حقیقت است ، بطوریکه قادر باشد ، زندگیش را در مسیر حقیقت هدایت کند".
شاید این جمله رو در یک برهه زمانی کوتاه مدت ، توی زندگی بتونم بپذیرم ، ولی در بلند مدت حتما ترجیح میدم با جمله ای از نیچه زندگی کنم که میگه :
"اون حقیقتی که با خودش شادی نیاره ، دروغه "
با احساس گناهکار بودن روان نژندانه مثل دفاع برخورد نکنید ، یعنی آن را کنکاش نکنید.به بیماران کمک کنید تا بتوانند با تجربه عمیق خشم قتل خواهانه ، احساس گناه سالم، سوگ ، نیاز ، عشق و درد حاصل از پاره شدن پیوندها روبرو شوند ، در اینصورت دیگر نیازی به دفاع خودتنبیه نخواهد بود.
بازتاب دادن آسیب ابرمن
-آسیب خفیف ابرمن
در این حالت فرد به نرمی از خودش انتقاد میکند و به سادگی میتوان به او کمک کرد تا دفاع را ببیند و از آن رویگردان شود.
-آسیب خفیف تا متوسط ابرمن
در این بیمار فقط لازم است درمانگر به تعارض بین دفاع بیمار و هدف بیمار اشاره کند تا بیمار از دفاعش رویگردان شود.
-آسیب متوسط ابرمن
در اینجا هم ذات پنداری بیمار با دفاع قویتر است .درمانگر دفاع را توصیف میکند و سپس آن را بازتاب میدهد ، طوریکه بیمار آن را ببیند و از آن رویگردان شود.اگر درمانگر از طرف دفاع بیمار صحبت کند ، بیمار آسانتر میتواند آن را درون خودش ببیند.این به اصطلاح فنون متناقض نما ظرفیت خودمشاهده او را تقویت میکند.
هرگز زمانی که بیمار از شما عصبانی است یا زمانی که شما میل دارید با او جروبحث کنید امیال و افکار خودتخریب گر بیمار را بازتاب ندهید، زیرا باعث اخلال در اتحاد درمانی خواهد شد . بازتاب دادن ابرمن مرضی ففط زمانی تاثیر گذار است که درمانگر هیچ میلی به کنترل ،جروبحث یا مخالفت با بیمار را حس نکند.
-آسیب شدید ابر من
درمانگران اغلب به اشتباه جملات سالم بیمار را بازتاب میدهند، نه رفتار سالم را.فرض کنید بیمار با بی میلی میگوید : "این یه مشکله " و درمانگر حریصانه پاسخ میدهد "پس حالا میتوانید ببینید این یه مشکله؟" بیمار با اکراه پاسخ میدهد " آره " در اینجا درمانگر به کلمات بیمار گوش کرده ولی رفتار انفعالی اش را ندیده است. میزان تعارض مشهود بین گفتار و رفتار را بازتاب دهید.
وقتی درمانگر طرف مقاومت را میگیرد ، انگار تصویر آیینه ای بیمار است.بیمار ناخودآگاه خودش را در اظهارات همسو با مقاومت درمانگر میشناسد.علت آن است که هم ذات پنداری که درمانگر اجرا میکند کارکرد بخش ناخوداگاه بیمار است.
درجه همسازی تعارض را بازتاب دهید
هنگام رسیدگی به تعارض، باید همدلانه با بود یا نبودِ آگاهی از تعارض، نیز، همنوا شویم. درجهٔ تعارض ،روی طیفی از فقدان اگاهی نسبت به تعارض تا آگاهی کامل متغیر است. مثالهای زیر طیف تعارض و برخی مداخلات مناسب برای آنها را نشان میدهد
۱- نبود تعارض در مورد میل به صمیمیت .
بیمار: میخوام با مردم صمیمی باشم
۲-آگاهی از تعارض ناهمساز است
بیمار: میخوام با مردم صمیمی باشم، اما ازشون دوری می کنم و این کارم دوست ندارم
درمانگر: نمیخواید دوری کنید، چون جلوی رسیدن به هدفتونو میگیره
۳-تعارض بدون آگاهی
بیمار: میخوام با مردم صمیمی باشم، اما پیش نمی آد. چراشو نمیدونم.
۴- رد تعارض
بیمار: شک دارم بخوام با مردم صمیمی بشم. [بیمار میل به صمیمیت را انکار میکند.]
درمانگر: شاید نخواید با مردم صمیمی باشید. [رد تعارض را بازتاب دهید؛ میل به صمیمیت را، که او ابراز نکرده است، به او منسوب نکنید.]
۵-فرافکنی تعارض
بیمار: میدونم که فکر می کنید باید صمیمیت بخوام، اما من نمیخوام. [بیمار انکار می کند که صمیمیت را میخواهد. او به درمانگر فرافکنی میکند. وی سعی دارد تا، به جای تاب آوردن تعارضی در درون خودش، با درمانگر تعارض داشته باشد.]
درمانگر: اگه صمیمیت نمیخواید، اختیار تام دارید که ازش اجتناب کنید. من حق ندارم که از تون چیزی بخوام که شما نمیخواید. انکارش را بازتاب دهید و فرافکنی میلش به درمانگر را مسدودکنید .]
۶- انکار تعارض
بیمار: نمی خوام بازنم صمیمی باشم ، و از نظر من مشکلی نیست، [دفاع انکار]
درمانگر: پس، این چیزیه که نمیخواید عوضش کنید. [انکار بیمار و ادعای فقدان تعارض را بازتاب دهید ]
بیمار: زنم فکر می کنه این یه مشکلیه. [دفاع فرافکنی]
درمانگر: چون اون اینجا نیست، در مورد این مشکل نمی تونم بهش کمکی بکنم.[افرافکنی را مسدود کنید .]
بیمار: نمی دونم چرا من باید بیام اینجا. [از درمانگر دعوت میکند دلیلی عنوان کند تا، بدین ترتیب، بتواند با درمانگر مخالفت کند]
درمانگر: من هم نمیدونم. منظورم اینه که اگه این براتون مشکل ساز نیست، واسه چی برای یه غیر مشکل پا شدید او مدید اینجا؟
۷-لذت بردن از همذات پندری با مقاومت
بیمار : من نمیخوام صمیمی باشم. لذت می برم وقتی که اون (مذکر) فکر می کنه که ما خیلی صمیمی هستیم و، همون موقع، من میلیونها فرسنگ ازش دور ام و اون این نمی دونه
انتقال متقابل و آسیب ابرمن
آزار طلبی درمانگر مثل فیلتری عمل میکند که باعث میشود یا فقط امیال سالم بیمار را ببیند یا فقط دفاعها و مقاومتها و خشونت های بیمار ، لذا آزارطلبانه به دفاع ها و مقاومتهای بیمار تن در میدهد و این موضوع را گوش دادن همدلانه مینامد. درمانگری که فقط آسیب شناسی بیمار را میبیند ،ابرمن بیمار میشود.اگر فقط خوب یا فقط بد بیمار را ببینیم از همانند سازی با کل بیمار باز میمانیم .دیدن صرفا آسیب بیمار نیاز به ذکاوت خاصی ندارد و فقط فرافکنی درمانگر برای این کار کافی است.
نکته نهایی : اغلب مانع عمده در برابر درمان تاثیر گذار ، مشکلات خود درمانگر هستند.اگر به خودمان شک داشته باشیم ، دفاع خودتردید را تشخیص نخواهیم داد.آنچه را که در خودمان محکوم میکنیم ، در بقیه به قضاوت خواهیم نشست.
فصل دوازدهم : آسیب ابرمن و رسیدگی به دفاعهای منش
بیماری که از دفاعهای منش استفاده میکند با خودش همان کاری را میکند که کسی در گذشته با او انجام داده است.مثلا اگر والد احساسات او را نادیده میگرفته است او نیز با خود چنین میکند.
برخی بیماران از دفاعهای واپس راننده استفاده میکنند و سپس برای اجتناب از تجربه احساسات، به سمت اجرای یک رابطه قدیمی تغییر جهت میدهند.این اجزا میتواند شکل مقاومت انتقال به خود بگیرد که در آن بیمار همان کاری را با درمانگر میکند که در گذشته با او انجام شده است.
دفاعهای منش بوسیله نحوه عمل ، رفتار و چگونه برقرار کردن رابطه معلوم میشود نه اینکه چه چیزی گفته میشود.مثلا شکل صحبت کردن و راه رفتن و حالات صورت و حالات نوعی نظیر لبخند زدن و ریشخند و تکبر و بی نقصی بیش از حد یا سبک نزاکت
بیمار دچار اختلال منش میگوید که مایل است کاری بکند ولی نمیکند ، در واقع کلامی همکاری میکند اما غیر کلامی خیر.
میگوید میخواهد احساسش را بررسی کند اما از تماس جسمی اجتناب میکند.بی اعتنا به نظر میرسد ،با حالتی منفصل مینشیند و با لحنی تحقیر آمیز سخن میگوید.وقتی کلماتش با رفتارش جور نیست به رفتارش اعتماد کنید.در مورد آنچه انجام میدهد اظهار نظر کنید نه انچه میگوید.
تمرکز انحصاری روی کلمات بیمار باعث میشود که اهمیت رفتارش دست کم گرفته شود.
وقتی دفاعهای منشی اتفاق می افتند باید اولین اولویت ما باشند ، چون مانع هرگونه اتصال هیجانی خالصانه میشوند.
قاعده : ابتدا اجرای دفاع منش را مسدود کنید،به رفتارهای بیمار اشاره کنید . بعد از او دعوت کنید ببیند چگونه با خودش رفتار میکند.
چون دفاعهای منش مبتنی بر اجرای هم ذات پندارین و چون معمولا همسازند لازم است قبل از ناهمساز شدنشان ، مراحل متعددی از کار روی دفاع انجام شود.
۱-به رفتارهای عینی بیمار توجه شود
۲-اشاره کنید که او چگونه با خودش ارتباط برقرار میکند (اجرای دفاع منش)
۳-به او کمک کنید تا تاوان دفاعها را ببیند و و اینکه چگونه دفاع ، سبب ساز نشانه ها و مشکلات فعلی اش شده اند.
۴-او را وادارید تا از دفاع رویگردان شود و در تکلیف درمان شرکت کند .
به محض اینکه بیمار از دفاع منش رویگردان شد احساسات در کسری از ثانیه پدیدار خواهند شد سپس اضطراب افزایش یاقته و مجددا دفاع منش جدید ظاهر خواهد شد.مداخله فوری قبل از ظاهر شدن مجدد دفاع به او کمک میکند که دفاع را بشناسد و خود را از آن افتراق دهد.بیمار یاد میگیرد که حمله به خود ، تصادفی اتفاق نمی افتد و وقوعش زمانی است که او احساسات و امیالش را نادیده میگیرد.
هر زمان که تجربه هیجانی مان را پس میزنیم با کسی هم ذات پنداری میکنیم که میگوید " باید با اینی که الان هستی فرق داشته باشی".ما از طریق دفاع منش سعی میکنیم چیزی باشیم که نیستیم … چیزی را احساس کنیم که نمیکنیم و چیزی را بخواهیم که نمیخواهیم .قضاوت والد تکذیب کننده جایگزین آگاهی از خود ، ادراک بی واسطه و دانش بیمار میشود.به بیمار کمک کنید تا بین خودش و دفاعهایش فاصله انداخته است. تجربه احساسات و اراده آزاد پدیدار شده او را از دفاعهایش افتراق خواهد داد و کمک میکند تا راحت تر از آنها دست بردارد.
تفکر دارای ساختار بدوی
دفاعهای منش زمانی شکل میگیرد که کودک در حد هوش پیش عملیاتی فکر میکند و فرایند ساختاری این نوع تفکر را مرکز گرایی مینامند "همه اش تقصیر منه"
بیمار روی یک بعد از قضیه تمرکز میکند و نمیتواند ابعاد دیگر را ببیند .لذا او بر اساس این دیدگاه در مورد خودش و سایرین نتیجه گیری میکند "من مزخرف ام" به عنوان نمونه اگر حالا متوجه نقصی در خود بشود ، توانایی های گذشته خود را نادیده میگیرد." من همیشه به روابطم گند میزنم".بالغینی که از تفکر پیش عملیاتی استفاده میکنند خودشان را تنها علت حادثه می دانند و نقش سایر افراد را در نظر نمیگیرند."اگر زنمو بهتر درک میکردم بهم خیانت نمیکرد" به علت مرکز گرایی وی نمیتواند بیرون بایستد و تفکر و عملش را مشاهده نماید .لذا وقتی به دفاع منشش اشاره کنید ممکن است مداخله شما را از دریچه فکر پیش عملیاتی پردازش کند و بگوید : " اما من واقعا یه احمقم"
مداخلاتی که اشاره میکنند دفاع های منش اجرای هم ذات پنداری است.
تاوان دفاع را شفاف سازی کنید: مثلا" دقت کردین چطور خودتونو محکوم میکنید بجای اینکه احساس گناهتونو حس کنید ؟"
بیمار را از دفاع افتراق دهید : مثلا " شما نشکل نیستید این قضاوت تنبیه گر مشکله"
فکر کردن به هر اشتباه زمانی که بتوانید اصلاحش کنید فکر کردن است ولی تعمق کردن هزارباره در مورد اشتباه ، شکنجه دادن خود است.
اگر بیمار قبل از اینکه از دفاعهای منش دست بردارد ،با خشمش نسبت به مهاجم رو به رو شود ، بلافاصله خشم را به خودش برمیگرداند ، لذا افسرده تر میشود.برای اینکه کند و کاو خشم شدید بی خطرتر باشد ، بیمار باید از دفاعهای منش رویگردان شده باشد.برای رویگردان کردن او از دفاع ،به او نشان دهید چگونه با خودش ارتباط برقرار میکند :
"دقت کنید چطور خودتونو فراموش میکنید"
"دقت میکنید چطور به دردتون میخندید"
فقط وقتی که ییمار توانست ببیند چطور با خودش رابطه برقرار میکند ،میتواند ببیند که چطور با درمانگر رابطه برقرار میکند.
"دقت کنید چون خودتون احساساتتونو نادیده میگیرید ، از منم میخواین همین کارو کنم و به شما بی اعتنا باشم"
تا وقتی بیمار دفاع را ندیده به تاوان دفاع اشاره نکنید.
مثال " وقتی سیلی او و بقیه دوستانتان را نادیده میگیرید ، بهشون نشون میدید که سیلی زدن به شما چیز مهمی نیست و برای شما قابل قبوله .تعجبی نداره که با نامزدهای بدرفتار می مونید."
خلاصه :
دفاع منش نه تنها احساسات را پس میزند بلکه یک راه رابطه برقرار کردن با خود هم هست.ما با کمک کردن لحظه به لحظه به بیمار ، برای دیدن دروغهایی که در گوش خود نجوا میکرده است او را از بند هم ذات پنداری با گذشته اش و از شکنجه دادن خودش آزاد میکنیم.
برچسبها: هم آفرینی نغییر, روان پویشی, جان فردریکسون روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید
برچسب : آفرینی,تغییرفصلو, نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 0:04