بهداشت روانی(فصل سوم)

ساخت وبلاگ

فصل سوم: چه کسی سررشته زندگی شما را در دست دارد؟

نظریه پردازان انسان گرا از دیدگاه اراده آزاد طرفداری می‌کنند، آنها معتقدند که افراد برخوردار از کارکرد سالم مهار هشیار زندگی خویش را در اختیار دارد و لذا می‌توانند اعمال خود را برگزیند. این نظریه پردازان معتقدند افراد مذبور زندگی خود را به واسطه انتخابهای آزادانه‌ای که دارند تغییر می دهند.

آزادی و جبرگرایی

ویکتور فرانکل در این باره می گوید حتی اگر از لحاظ جسمانی نیز تا توان را درمانده باشیم بازهم آزادی انتخاب نگرش خودمان را داریم.

جبرگرایی مفهوم را پیش می کشد که تمامی رویدادها از جمله اعمال و انتخاب های آدمی بدون استثنا اموری جبری و تعیین شده هستند. بر طبق این دیدگاه ذهن آدمی و انتخاب های او توسط همان قوانین طبیعی اداره می شود که بر توپ های بیلیارد یا ماهی ها حاکم هستند.

الف-جبر گرایی افراطی: کسانی که از این دیدگاه تبعیت می‌کنند اظهار می‌دارند که رفتار آدمی کاملاً به وسیله عوامل مختلف و گوناگون تعیین می‌شود و مفاهیمی از قبیل اراده آزادی و مسئولیت اخلاقی بی معنا هستند. حامیان این دیدگاه عبارتند از فلاسفه ای چون اسپینوزا و روانشناسانی چون فروید اسکینر و طرفداران دیدگاه جامعه شناسی زیستی.


به نظر فروید انتخاب آزاد توهمی بیش نیست. اسکینر بر این باور است که رفتار به وسیله تاریخچه تقویتی همان رفتار تعیین می شود، ما کاری را می کنیم که محیط به ما آموخته است. اسکینر نیز همچون فروید معتقد بود که انتخاب هوشیار موضوع بی ربط و نادرست است. دیدگاه جامعه شناسی زیستی این سخن را مطرح می کند که رفتار ما تابع برنامه از پیش تعیین شده‌ای است که در ژن‌ها انتقال یافته است. ما رفتاری را می‌کنیم که در خدمت زنده ماندن و تناسب ماست.

ب-جبر گرایی میانه رو: بر طبق این دیدگاه رفتار آدمی رفتاری از پیش تعیین شده است، لیکن این تناقضی با اراده آزاد ندارد. ما بین اعمال مختلف و هوشیارانه دست به انتخاب می‌زنیم و این انتخاب ها بر زندگی ما تاثیر می گذارند. اما همین انتخابات توسط عوامل دیگری تعیین می شود. در میان فلاسفه هابز، لاک هیوم و میل و در میان روانشناسان هب از این دیدگاه تبعیت می‌کنند.

هب در اینباره چنین می گوید: من جبر گرا هستم. من معتقدم که هرچه هستم و هر چه فکر می‌کنم نهایتاً محصول وراثت و تاریخچه محیطی من است. من در مورد اینکه چه کسی هستم آزادی ندارم اما این امر ربطی به اراده آزاد ندارد. مسئله بر سر این است که آیا رفتار من در نهایت تحت اختیار شرایط و اوضاع و احوال کنونی است یا نه. وراثت و محیط عمدتا زمانی که من در حال رشد کردن بودم مرا شکل داده‌اند. این شکل دهی شامل نحوه تکلم نیز می شود . می‌تواند باعث شود تا بر خلاف شکل جدیدی که محیط کنونی می‌خواهد به من القا کند عمل کنم و لذا ممکن است تصمیم بگیرم با دیگران با احترام و نزاکت رفتار کنم یا نشسته و این مقاله را بنویسم یا تصمیم بگیرم از زیر کار شانه خالی کنم. اگر گذشته من، مرا برای از زیر کار دررفتن شکل داده باشد و من به رغم میل منشی‌ام از زیر کار در بروم، این کار اراده آزاد خواهد بود، لیکن این امر به معنای نبود جبر نیست.


به نظر بسیاری از طرفداران اراده آزاد دیدگاه‌ هب خشنود کننده است. بر طبق این دیدگاه رفتار ما کاملا به وسیله فشار های کنونی که محیط وارد می‌آورد تعیین می‌شود. در این موقعیت خاص شما می توانید نحوه عمل خود را انتخاب کنید، و این انتخاب بر زندگیتان تاثیر می گذارد. لذا ما نقش فعال و هشیاری در شکل دادن به سرنوشت خویش برعهده داریم.

اما برای سایر طرفداران اراده آزاد دیدگاه هب رضایت‌بخش نیست، زیرا این دیدگاه صرفاً از آزادی محدود سخن می‌گوید. ما آزادی انتخاب داریم اما انتخاب های ما خودشان اموری جبری و تعیین شده هستند. ریکلک این سخن را پیش کشیده که دیدگاه مزبور بیش از آنکه یک نظریه اراده آزاد باشد، نظریه‌ای در باب پیچیدگی مهار و اداره رفتار است و لذا فقط تا حدودی با دیدگاه آزادی شخصی سنخیت دارد.


ج-آزادی شخصی: بر اساس دیدگاه غیر جبرگرا آدمیان یک مورد استثنایی هستند و اعمالشان به وسیله اعمال بیرونی تعیین نمی‌شود. علت یک انتخاب بسته به فردی است که آن را انتخاب کرده است. در میان فلاسفه، این دیدگاه توسط ارسطو و کانت در میان روانشناسان توسط بسیاری روانشناسان نظریه خود شکوفایی ارائه شده است. اما از آنجایی که بسیاری از نظریه پردازان نیروی سوم دانشمند هستند، بنابراین صرفاً ادعا نمی‌کند که آدمیان موجوداتی آزادند. آنها می‌کوشند تا آزادی انسان را با قوانین طبیعی آشتی داده و به نقطه نظر مشترکی برسند.

 



دیدگاه های علوم رفتاری درباره آزادی

نظریه پردازان خودشکوفایی نمی‌گویند که رفتار آدمی قانون ناپذیر یا بدون علت است آنها به عنوان یک دانشمند دوست دارند بتوانند رفتار را پیش‌بینی کنند. آنها به عنوان اندیشمندانی با زمینه ها و دلمشغولی های انسان گرایانه دوست دارند آدمیان را به عنوان افرادی در نظر بگیرند که مسئول رفتار خود هستند. اما اگر اعمال انسان بر پای تصادف اتفاق بیفتد این دیدگاه از معنا و مفهوم اندکی برخوردار خواهد بود

دیدگاه خود تاملی

عده‌ای از نظریه‌پردازان خودشکوفایی مانند زاوالونی این سخنان را پیش کشیده اند که آدمی بر خلاف سایر حیوانات آزاد است چرا که از قابلیت آگاهی از خود برخوردار است. انسان می‌تواند نظاره‌گر اعمال خود باشد و این اعمال را با یک معیار خاص مقایسه نماید و رفتار خود را بر طبق معیار اصلاح کند. بندورا نیز اظهار داشته که ما رفتارهایمان را از طریق مقایسه آن رفتار با معیارهای درونی اداره می کنیم. از دیگر سو دستگاه حرارت مرکزی با استفاده از ترموستات همین کار را می‌تواند بکند، پس آیا می توان گفت که دماپای فوق الذکر آزاد است؟

نظریه پاسخ های هدفمند ریکلک می گوید آدمی صرفاً به خاطر بزرگتر بودن و ساخته شده از گوشت خون با دماپا فرق ندارد او به این خاطر با یک مکانیزم فرمان‌یار تفاوت دارد که قادر است برای خودش ارزشهایی برگزیند و رفتار خودش را با آنها مقایسه کند. دماپا یا ترموستات نمی تواند اعمال خود را انتخاب کند، اما آدمی می‌تواند یک هدف یا مقدمه‌ای برای عمل کردن برگزیند و این هدف رفتارهای بعدی او را تعیین خواهد کرد. ریکلک انتخاب چنین ارزشی را پاسخ هدفمند می نامد اصطلاح پاسخ هدفمند در برابر اصطلاح پاسخ وضع شده است پاسخ هدفمند پاسخی است هدفدار و آینده نگر.

بنا به دیدگاه ریکلک رفتار ما کاملاً به وسیله محرک کنونی یا تجربه های قبلی تعیین نمی‌شود زیرا ذهن انسان از ماهیتی جدلی یا دیالکتیکی برخوردار است. انسان در مواجهه با مجموعه ای از واقعیت‌های یا گزاره ها قادر است و در واقع آمادگی آن را دارد تا آن امور را به گونه ای متفاوت تصور کند. اما دیدگاه ریکلک یک نکته را کم دارد، اوچگونگی احتمال چندگانه بودن شقها را تبیین می‌کند، اما اشاره نمی‌کند که چگونه آدمیان از میان این شفها یکی را برمی‌گزینند. آیا احتمال برگزیدن یک شق، خودش توسط یادگیری قبلی و عوامل ارثی تعیین نمی شود؟

الگوی سه بعدی تحولی تیجسون

به نظر تیجسون آزادی انسان نه یک هدیه بلکه یک احتمال یا امکان است. او اصل موضوع را اینگونه بنا نهاده که آزادی به صورت تابعی از فرآیند رشد و نمو در سه بعد گسترش و پرورش می‌یابد. جالب اینجاست که داده های تجربی حاکی از آن هستند که آدمیان در حین رشد کردن واقع‌بین تر می‌شوند.

-نخستین بعد در الگوی تیجسون رشد شناختی است. این بعد شامل قابلیت آگاهی تاملی یا خودآگاهی می‌شود. هرچه رشد شناختی بیشتر باشد آزادی عمل بیشتری نیز وجود خواهد داشت. این امر تلویحاً بدان معناست که کودکان و افراد عقب مانده ذهنی به خاطر آنکه به اندازه افراد بزرگسال رشد شناختی ندارند، افرادی نسبتاً محدود هستند. این تلقی غالباً در قانون نیز منعکس شده است

دومین بعد مربوط به فرصت ها و اختیارات محیطی است. زنی که زندانی است یا مردی که ریه مصنوعی دارد، نسبت به فرد سالمی که محدودیت‌های محیطی کمی برای رفتارهایش متصور است آزادی عمل کمتری دارد. کودکان در مقایسه با افراد بزرگسال محدودیت‌های محیطی بیشتری دارند و لذا از این لحاظ از آزادی کمتری برخوردارند.

سومین بعد به درجه آگاهی شخص از عوامل ناهشیار و اثر آنها بر رفتار شخص اختصاص دارد. وقتی فرد از این عوامل آگاه می‌شود می‌تواند در صدد جبران آن عوامل برآید. برای نمونه اگر بدانید در هنگام ناراحتی یا بدخلقی بیشتر احتمال دارد تا به مشاجره با دیگران دست بزنید، می توانید در این مواقع کوشش خاصی به خرج دهید تا از درگیری احتزاز کنید.

وقتی درباره علل تاثیرگذار بر رفتار چیز بیشتری می آموزیم، این احتمال هست که بتوانیم راه های اضافی دیگری برای افزایش آزادیمان پیدا کنیم. ما می توانیم از طریق گسترش دانش و مهارت هایمان با ساختن نهادهای اجتماعی برخوردار از حداقل مهار تحمیلی و اجباری، آزادی خود را افزایش دهیم.

اما مجددا این نکته را باید خاطرنشان ساخت که این نظریه صرفاً به راههای افزایش اختیارات شخصی می‌پردازد و به موضوع چگونگی انتخاب از میان شقهای مختلف اشاره ای نمی‌کند.


انتخاب هشیار به عنوان یک مفهوم علمی

نظریه های علمی همیشه یک رشته فرض های متافیزیکی و زیربنایی ارائه می کنند، که قرار نیست مورد آزمون قرار گیرند. موفقیت نسبی یک نظریه باعث اثبات فرضهای زیربنایی آن نمی شود. برای آنکه نشان دهیم مفهوم انتخاب و گزینش از لحاظ علمی مفید است ابتدا باید به ۴ پرسش جواب دهیم.

۱- آیا مفهوم انتخاب آزاد با تکلیف پیش بینی رفتار همساز است؟

یکی از وظایف نظریه های روان شناختی پیش‌بینی رفتار است. آنها می‌گویند رفتار صرفاً زمانی آزادانه انتخاب می‌شود که نتوان آن را پیش‌بینی کرد. از آنجایی که یکی از وظایف علم پیش بینی است، علم رفتار آزاد علمی ناممکن است، زیرا چنین رفتاری را نمی توان پیش بینی کرد. اگر موضوع از این دید بررسی شود روانشناسی علمی را باید جبرگرا تلقی کرد. لیکن این موضوع نباید بدین صورت در نظر گرفت، زیرا می توان رفتاری را آزادانه انتخاب کرد و در عین حال رفتار مزبور قابل پیش بینی نیز باشد. ریکلک اظهار می دارد که اگر اهداف یا پاسخ های هدفمند فرد را بشناسیم، می توانیم رفتار او را پیش بینی کنیم.

حتی زمانی که رفتار قابل پیش بینی نیست باز هم امکان دارد رفتار مزبور پدیده جبری و تعیین شده باشد. ما صرفاً اطلاعات کافی برای پیش‌بینی آن رفتار نداشته‌ایم. احتمالاً شما نمیدانید وضعیت آب و هوا در ماه آینده چه خواهد بود اما این بدان معنا نیست که آب و هوا پدیده جبری یا تعیین شده به شمار نمی آید. موضوع پیش بینی ناپذیر بودن رفتار بستگی به موضوع جبرگرایی ندارد.


۲-آیا این باور که از اراده آزاد برخوردار هستیم می تواند آن را ثابت کند؟

فرانکل و دیگران می‌گویند وجود انتخاب یا اراده آزاد با توجه به این واقعیت اثبات می‌شود که آدمیان خود را افرادی تصمیم‌گیرنده می‌دانند. اما این یک پاسخ ضعیف است و افرادی نیز وجود دارد که خود را آزاد نمی انگارند و اعمال خود را حداقل در برخی مواقع ناشی از انتخاب شخصی تلقی نمی کنند. اما مهمتر از همه اینها باید دانست، درجه یقین به یک باور باعث نمی‌شود که باور مزبور واقعیت داشته باشد. دیوز متوجه شد آدمیان غالباً هنگامی به یک مسئله بیشتر یقین دارند که در آن زمینه اشتباه میکنند.

۳-آیا مفهوم انتخاب و گزینش به پیشگیری بهتر رفتار کمک می‌کند؟

ایزل و فیشبایپ و ساپینگتون و راسل نیز دریافتند مقاصد بیان شده بهترین پیش بینی کننده رفتار به شمار می آیند. در واقع این مقاصد نسبت به رفتار گذشته فرد، در رفتار آینده او را خیلی دقیق تر پیش بینی می کنند. به دیگر سخن ما می توانیم رفتار افراد را از روی انتخاب‌های هشیار آنان پیش بینی کنیم.


هاوارد و کانوی نقش عوامل ارادی یعنی هدفمند یا انتخابی و غیر ارادی در رفتار را مورد بررسی قرار دادند. بررسی‌های آنها نشان داد انتخاب هشیار مهم‌ترین عامل در تعیین آن رفتارهاست، هرچند تنها عامل به شمار نمی آمد، و این بررسی‌ها حکایت از آن دارند که اگر انتخاب‌های هشیار آدمیان در نظر گرفته شود، بهتر می‌توان رفتارهای آنان را پیش بینی کرد.

۴- آیا مفهوم انتخاب به تغییر رفتار کمک می کند؟

یکی از وظایف نظریه علمی کمک به کنترل و اداره پدیده‌هایی است که توسط آن نظریه تبیین شده‌اند. در روانشناسی مسئله بدین گونه است که آیا مفهوم انتخاب و گزینش را میتوان برای کمک به تغییر رفتار به کار برد؟ دیرباز روان درمانگر ها معتقد بودند که تصمیم بیمار برای تغییر کردن قسمت مهمی از تغییر رفتار مسئله‌دار به شمار می آید و پژوهش ها حاکی از آن است که اشتیاق قوی برای تغییر کردن با احتمال بالای بهبود در روان درمانی رابطه دارد. شواهد آزمایشگاهی می‌گویند انتخاب و گزینش باعث تسهیل در تغییر رفتار می‌شوند اگر با استفاده از یک مشوق مثلا پول کسی را وا داریم تا موقتاً رفتار خویش را تغییر دهد، در صورتی که او تصور کند حق انتخاب داشته است تغییر نگرش دائمی تری نسبت به آن رفتار خواهد داشت. هاوارد و کانوی دریافتند کسانی که خواهان بهبود خویش هستند می توانند این مهم را با درگیر شدن در فعالیتهای گوناگون به دست آورند. لذا انتخاب هشیار و آگاهانه ظاهراً موجب تسهیل فرایند تغییر رفتار می‌شود.

پاسخ های ارائه شده به ۴ سوال فوق بیانگر آن است که مفهوم انتخاب هشیار نه تنها با رویکرد علمی همسانی دارد، بلکه به وظایف پیش‌بینی به تغییر رفتار نیز کمک می کند. اما این امر هیچگاه دیدگاه آزادی شخص را مبنی بر اینکه آدمیان موردی استثنایی هستند یا اینکه این انتخاب‌ها سایر توسط عوامل تعیین نمی‌شوند، اثبات نمی‌کند. برعکس حتی هاوارد و کانوی که متقاعد کننده ترین داده ها را در خصوص سودمندی مفهوم انتخاب و گزینش ارائه کرده‌اند، در اتخاذ دیدگاه جبرگرایی میانه‌رو آشکار و صریح عمل می‌کنند. بر طبق این دیدگاه انتخاب ها به۹ وسیله قوانین طبیعی تعیین می‌شوند داده های کنونی حاکی از آنند که مفهوم انتخاب و گزینش از کاربرد عملی برخوردار است. لیکن تعیین ماهیت نهایی مفهوم انتخاب و گزینش احتمالاً بیشتر کار فلسفه یا خواهد بود نه روانشناسی.


آزاد یا جبر در برابر آزادی و جبر

دیدیم که مفهوم انتخاب هوشیار را می‌توان در پیش‌بینی و اداره رفتار به کار برد. همچنین معلوم شده است نظریه هایی از قبیل نظریه مازلو که به انتخاب آزاد معتقدند نظریه های مفید هستند. اما رویکرد هایی از قبیل رویکرد اسکینر هم که به جبرگرایی اعتقاد دارند، مفید تشخیص داده شده اند. کارل راجرز این سخن را پیش کشیده است که روانشناسی باید به تقلید از سایر علوم پرداخته و هر دو دیدگاه ظاهر متناقض را یکجا بپذیرد. برای مثال علم فیزیک سال ها با این مسئله درگیر بود که آیا نور به صورت ذره ای حرکت می کند یا موجی و در نهایت این گونه تصمیم گرفت که هر دو را بپذیرد. شاید روانشناسی نیز بتواند در مورد مسئله آزادی-جبر هم این موضوع را اتخاذ کند، یعنی می تواند هر دو دیدگاه را نظریه های مفیدی تلقی کند.


اگر بر محیط تمرکز شود، ساده ترین راه آن است که از جبر گرایی صحبت کنیم و اگر بر فرد تکیه کنیم شاید آسانترین راه آن باشد که از انتخاب آزاد سخن بگوییم. اگر تاکید بر زمان حال باشد ظاهرا کسانی را می بینیم که اعمال خود را به گونه ای انتخاب می‌کنند که موجب شکل دادن محیط و شخصیت آتی خودشان می شوند. در صورتی که به گذشته تأکید کنیم، میتوانیم آدمیان را به عنوان نوباوگان تازه به دنیا آمده در نظر بگیریم که به محیطی پاسخ می دهند که خودشان آن را نساخته‌اند.


عقایدی درباره مهار شخصی

به نظر مازلو افراد برخوردار از کارکرد آرمانی معتقدند که مهار هوشیار زندگی خود را در دست دارد. لیکن باید بتوان مشخص کرد که چگونه اعتقاد به مهار شخصی با کارکرد کلی فرد رابطه دارد. سه مفهوم روانشناختی به مسئله مهار اشاره دارد که در زیر آمده اند:


الف-جایگاه مهار

جایگاه مهار به میزان اعتقاد فرد در مورد کسب پاداش از طریق کوشش شخصی اطلاق می شود. افرادی که از جایگاه درونی مهار برخوردارند بر این باورند که اداره سرنوشت آنها در دست خودشان است. دانشجویانی که این خصوصیت را دارند معتقدند که نمرات آنها بستگی به عادات مطالعه خودشان دارد. افرادی که از جایگاه بیرونی مهار برخوردارند بر این باورند که سرنوشتشان در دست دیگران است.

*متغیر های مرتبط با جایگاه مهار

جایگاه مهار از همبستگی های پایین و در عین حال معناداری با برخی از متغیرها برخوردار است. اعتقاد فرد به مهار شخصی در رفتارش تأثیر می‌گذارد. برخی یافته های اساسی عبارتند از:
_ظاهرا درونی ها مهار بیشتری بر زندگی خود دارند تا بیرونی ها. به عنوان مثال درونی ها بیشتر احتمال دارد، به طور موفق سیگار کشیدن را کنار بگذارند، وزن خود را کم کنند، با روان درمانی بهبود یابند و دوره‌های آموزشی را به اتمام برسانند
_یک دلیل توفیق بیشتر افراد درونی ممکن است آن باشد که در مواجه با شکست مقاومت و پافشاری به خرج میدهند و بهتر می‌توانند برای اهداف بلند مدت تلاش کنند
_یک دلیل دیگر می‌تواند آن باشد که درونی ها گرایش دارند درباره هر موقعیتی که در آن قرار می گیرند، اطلاعات بیشتری گرد آورد و از آن اطلاعات بهتر استفاده کنند. به عنوان مثال بیماران بستری در بیمارستان که از جایگاه درونی مهار برخوردارند درباره ماهیت بیماری خود بیشتر می‌دانند و این آگاهی به آنها کمک میکند تا با فضای بیمارستان بهتر کنار بیایند.
_درونی ها با فشار روانی یا استرس بهتر کنار می‌آیند آنها مشکلات روانشناختی و فیزیولوژیایی کمتری داشته و تحت شرایط فشار روانی نسبت به بیرونی ها عملکرد بهتری دارند، احتمال بیشتری دارد آنها بکوشند تا منبع فشار روانی را تحت اختیار خود درآورند.
_درونی ها بهتر می توانند در برابر فشارهای اجتماعی که در جهت تغییر باورها و رفتارهای شان بر آنها وارد می‌آید مقاومت کنند
_درونی ها بیشتر احتمال دارد به افراد نیازمند، یاری برسانند تا بیرونی ها.

*آیا جایگاه درونی مهار همیشه مطلوب است؟

در برخی موقعیت‌ها اعتقاد به مهار شخصی می تواند درست و انطباقی باشد. اما موقعیت‌هایی نیز هستند که فرد مهار اندکی بر آنها دارد. در برخی مشاغل خاص کسانی که سخت کار می کنند به همان میزان حقوق دریافت میکنند که افراد فراری از کار دریافت می‌کنند. در یک حکومت استبدادی در اکثر موارد امکان آن وجود ندارد که بر حکومت و دولت تاثیر گذاشت، در چنین موقعیت‌هایی اعتقاد به مهار شخصی ممکن است موجب پریشانی فرد شود.

*پیشایند ها و علل جایگاه مهار

چه زمینه هایی منجر به جایگاه درونی یا بیرونی مهار می‌شود؟لفکورت برخی از یافته ها را جمع آوری کرده است. در مجموع جایگاه درونی مهار در زمینه‌هایی رشد می‌کند که برای کودکان فرصت اداره کردن زندگی خویش فراهم می آید. جایگاه بیرونی مهار در زمینه‌های رشد می‌یابد که چنین فرصتی در اختیار کودک قرار نمی‌دهند. کودکانی که به خانواده های طبقه متوسط و بالا تعلق دارند معمولا انتخاب های بیشتری برایشان فراهم است، تا کودکان متعلق به خانواده های طبقه پایین. لذا گروه اول نسبت به گروه دوم معمولاً از جایگاه مهار درونی تری برخوردارند. به همین نحو کودکان اقلیت معمولا فرصت‌های کمتری نسبت به کودکان گروه‌های اکثریت دارند و به همین خاطر کودکان اقلیت از جایگاه مهار بیرونی تری برخوردارند. از لحاظ محیط خانوادگی کودکان احتمالاً زمانی جایگاه درونی مهار را در خود پرورش می دهند که والدین رفتار گرم و دلسوزانه داشته باشند و در اکثر موارد از تأیید استفاده کننده نه از عدم تایید. همچنین وقتی والدین قوانین صریح و مشخصی داشته باشند که پیوسته اجرا می شود احتمال آنکه کودکان به جایگاه مهار درونی دست یابند بیشتر خواهد بود. این وضعیت برای کودک از این لحاظ ساده تر و راحت تر است که یاد می گیرد چگونه پاداش‌ها را کسب کرده و از تنبیه اجتناب کند. وانگهی والدین کودکان درونی گرایش به آن دارند که کودکانشان در سال‌های اولیه کارها را به دست خویش انجام دهند. شگفت آور نیست که رشد کفایت و صلاحیت معمولا با جایگاه درونی مهار همراه است.

*برنامه های تخصصی برای پرورش جایگاه درونی مهار

بسیاری از درمان های روانشناختی موجب افزایش درونی بودن یا جایگاه درونی مهار در بیماران می شود. آن دسته از بیمارانی که بیشترین بهبود را در درمان داشتند بیشترین افزایش را از لحاظ درونی بودن نشان دادند. این همه حکایت از آن دارد که فرآیند یادگیری، نحوه کنار آمدن با فشار روانی یا استرس و حل مشکلات زندگی شخصی، مستلزم گسترش و رشد جایگاه درونی مهار است و رواندرمانی در دستیابی به این امر کمک می کند. درمان های روانشناختی که بیشترین توفیق را در پرورش و گسترش جایگاه مهار داشتند، ظاهراً آنهایی هستند که بر اساس الگوی رفتاری بنا نهاده شده‌اند. در این درمانها بر رابطه رفتار درمانجو و پاداش ها و تنبیهات تأکید می‌شود.

*برنامه های خودیار

آیا می توان جایگاه درونی مهار را شخصن افزایش داد برخی شواهد حکایت از آن دارند که چنین چیزی ممکن است.


ب-خودکارآمدی

مفاهیم جایگاه مهار و خودکارآمدی به یک معنا نیستند. اولاً جایگاه مهار به این باور اشاره دارد که شما می توانید به وسیله رفتارهای شخصی بع پاداش دست یابید. ممکن است شما بتوانید رفتار خاصی مثل مطالعه کردن را انجام دهید و با وجود این، معتقد نباشید که رفتار مزبور بر پاداش های شما مثل نمرات خوب تاثیر خواهد گذاشت. در این مورد خودکارآمدی شما در مورد مطالعه کردن بالاست و جایگاه درونی مهار شما پایین است. از سوی دیگر ممکن است معتقد باشید که رفتار خاصی مثل مطالعه کردن می تواند به کسب پاداش مثل نمرات خوب کمک کند و با وجود این، معتقد باشید قادر به انجام این عمل نیست. در اینجا جایگاه مهار و خودکارآمدی پایین است. برای آنکه از جایگاه درونی بالایی برخوردار باشیم باید از لحاظ رفتار خاصی احساس خودکارآمدی بالا داشته و همچنین معتقد باشیم که رفتارهای مزبور به پاداش منجر خواهد شد.

دومین تفاوت آن است که جایگاه مهار معمولاً به یک باور بسیار کلی اطلاق می شود که بر اساس آن هرگونه رفتاری که در توان فرد باشد، میتواند در کسب پاداش موثر باشد یا نباشد. خودکارآمدی به یک باور اختصاصی اشاره دارد، مبنی بر اینکه شما قادر به انجام رفتار خاصی هستید یا نیستید.

شواهد حاکی از آن هستند که انتظارات خودکارآمدی راجع به توانایی انجام رفتارهای گوناگون در مورد اینکه آیا افراد مزبور رفتار خاصی را انجام میدهند یا نه پیش بینی کننده های خوبی هستند. مثلاً باور بیماران دندانپزشکی درباره توانایی تداوم برنامه‌های سالم‌سازی پیشنهادی از سوی دندانپزشک، پیش بینی کننده خوبی است، در مورد اینکه آیا بیماران برنامه روزانه را انجام میدهند یا نه. شواهد حاکی از آن هستند که انتظار خودکارآمدی راجع به توانایی انجام یک رفتار خاص بهتر می‌تواند بروز آن رفتار را پیش‌بینی کند، تا زمانی که فرد انتظار داشته باشد رفتار مزبور به نتایج خاصی منجر خواهد شد. به عبارت بهتر اگر فردی انتظار آن را داشته باشد که رفتارش به نتایج خاص منجر شود، آن رفتار را ضعیف تر از زمانی انجام میدهد که خودکارآمدی اش در مورد آن رفتار بالا باشد. سرانجام این که شواهد نشان دادند یک روان درمانی موفق باعث تغییر در باورهای مربوط به خودکارآمدی می شود.


ج-درماندگی آموخته شده

درماندگی آموخته شده به وضعیتی گفته می‌شود که در آن فرد از کوشش برای کمک به خود در تمامی موقعیت‌ها دست برمیدارد. این وضعیت به دنبال یک رشته نارسایی و شکست به وجود می آید، که فرد در موقعیت های خاص آن را تجربه کرده است. درماندگی آموخته شده صرفاً به واسطه شکست و نارسایی نیست، این حالت زمانی بروز می‌کند که فرد معتقد باشد شکست‌های مزبور به خاطر ناتوانی کلی و دائمی در کنار آمدن با رویدادهاست. برای مثال گروهی از کودکان را در نظر بگیرید که از آنها خواسته شده است تا یک رشته معمایی که در حقیقت لاینحل هستند را حل کنند. کودکانی که شکست خود را به ناتوانی شخصی نسبت می‌دهند مثلا من در حل معما خوب عمل نکردن، درماندگی آموخته شده را نشان خواهند داد. اما آن دسته که شکست خود را به عوامل دیگری نسبت می‌دهند نظیر اینکه معما ها خیلی دشوار هستند، درمانده نخواهند شد و به کار بر روی معماهای جدیدی که امکان حل آنها وجود دارد ادامه خواهند داد.

از آنجایی که درماندگی آموخته شده به این باور اشاره دارد که فرد نمی تواند رویدادها را اداره کند با جایگاه بیرونی مهار شباهت دارد و به خاطر آنکه این حالت شامل این اعتقاد می شود که فرد در انجام کارهایی که لازم است انجام شوند، ناتوان است با خودکارآمدی پایین شباهت دارد.

جایگاه بیرونی مهار را می‌توان باوری دانست مبنی بر اینکه فرد نمی‌تواند رفتارهای خاصی را انجام دهد یا اینکه انجام این رفتار تأثیری بر رویدادها نخواهند داشت. افراد برخوردار از جایگاه درونی مهار کمتر از بیرونی ها احتمال دارد به دنبال یک موقعیت درماندگی آموخته شده که در آن فرد در معرض بدشانسی‌های غیر قابل مهار قرار می‌گیرد، درمانده شوند. وانگهی شواهد حاکی از آن است که اسناد علل رویدادهای ناخوشایند به کاستی های شخصی موجب افزایش آسیب پذیری در برابر افسردگی می شود.




عوامل مداخله کننده در مهار هشیار

پیش از این با چند عامل نظیر اعتقاد به فقدان اختیار شخصی، جایگاه بیرونی مهار، خودکارآمدی پایین یا درماندگی آموخته شده که در کار اداره و مهار هشیار تداخل می کنند آشنا شدیم که در واقع با نبود یا کمبود مهار شخصی هشیار بر زندگی رابطه دارد.


با این که انتخاب‌های هشیار همیشه اثرات مهمی بر رفتار ما دارند، اما عوامل دیگری نیز تاثیر می گذارند در واقع انتخاب هشیار همیشه نیرومند ترین اثر را بر رفتار بر جای نمی‌گذارد. برعکس آدمیان در اغلب مواقع چنین تصور می‌کنند که رفتارشان بر اثر انتخاب های خودشان نبوده است.


۱-عوامل ناهشیار

سالیانی دراز است که می‌دانیم آدمیان گاهی اوقات تحت نفوذ محرک‌های قرار دارند که بیرون از حیطه هشیاری است. اگر حتی با نظر فروید مبنی بر اینکه عوامل هشیار بی اهمیت هستند، توافق نظر نداریم باید قبول کنیم که حداقل در برخی مواقع عواملی بر رفتار ما اثر می گذارند که هوشیار نیستند.
روانشناسان غالبا اداره ناهشیار رفتار را به عنوان چیزی در نظر می‌گیرند که موجب تحدید توانایی انتخاب ما می شود. اما شاید اداره و مهار ناهشیار بتواند گستره انتخاب های ما را وسعت ببخشد. مثلاً مسیر حرکت روزانه به مدرسه یا محل کار را در نظر بگیرید. معمولاً شما راجع به این مسیر فکر نمی‌کنید در عوض تا حدودی راه خود را بدون فکر پیدا می کنید و لازم نیست مسیر را دائماً در ذهنتان وارسی کنید. این امر موجب آزادی ذهن هوشیار شما می شود و فرصت آن را می دهد تا به امور دیگری فکر کنید.


این حقیقت که می‌توان تاثیر عوامل ناهشیار را بر رفتار نشان داد خود به خود به معنای آن نیست که در زمان اخذ تصمیم های مهم، دست به انتخاب هشیار نمی‌زنیم. ممکن است پوشاکی را که در سمت راست قرار دارد ترجیح دهیم، اما کمتر احتمال دارد یک اتومبیل را صرفاً به این خاطر بخریم که اتومبیل مزبور در سمت راست اتومبیلی قرار گرفته است که ارزان تر یا بهتر است.


۲-سایر عوامل غیر عقلانی

این امکان وجود دارد که از آنچه بر رفتار ما تاثیر می گذارد، آگاهی کامل داشته باشیم و در عین حال در اداره پاسخ هایمان با مشکل مواجه شویم. برخی عوامل غیر عقلانی که انتخاب آزاد ما را با مشکل مواجه می سازند عبارتند از:

--عادتها

ما غالبا کارهای می‌کنیم که ترجیح می‌دادیم انجام ندهیم زیرا در حقیقت عادت های بدی را آموخته‌ایم. اگر شما ناخن های خود را بجوید یا هرگونه عادت نامطلوب دیگری داشته باشید، دقیقا می دانید که این عادت ها چقدر نیرومند هستند.

--اعتیادها

افراد معتاد می‌دانند چه عاملی رفتار آنها را اداره می کند لیکن قادر به مقاومت در برابر آن نیستند.

--همرنگی


یکی از بهترین فیلم های مربوط به روانشناسی اجتماعی فیلمی متعلق به آلن فانت به نام به یک بانوی برهنه چه می گویید؟ در یکی از صحنه های این فیلم که به صورت دوربین مخفی است و ظاهراً چند مرد منتظر یک مصاحبه شغلی هستند، یکی از این افراد داوطلب واقعی است و چهار نفر دیگر در حقیقت همدست آزمایشگر یعنی آلن فانت بوده و مطابق نمایشنامه رفتار می‌کنند. هر چهار همدست کت خود را در می آورند، داوطلب واقعی نیز همین کار را می‌کند. این کار رفتار رایج است. بعد همدستان شروع به درآوردن سایر لباس های خود می کنند، داوطلب واقعی نیز همان کار را تکرار میکند. در انتهای این صحنه تمامی مردان فقط لباس زیر به تن دارند و روی میز نشسته‌اند و دارند نوشابه می‌خورند. این صحنه نمایش به ما کمک میکند تا قدرت فشار های همرنگی را به چشم ببینیم. قدرتی که ما را وا می دارد برخلاف میل خود عمل کنیم.

آزمایش اش که از گروه از افراد خواست به او بگویند که کدام یک از این سه خط بلندتر است، نیز در همین رابطه انجام شد.
یک نوع خاص از این پدیده که گروه اندیشی نام دارد، می‌تواند منجر به تصمیم گیری های گروهی بسیار بدی شود، چون که هیچ‌کس نمی‌خواهد از آنچه ظاهراً دیدگاه اکثریت است انتقاد کند.
بهرحال پادزهری نیز برای این بلا وجود دارد. با این که فشار روحی برای همرنگ شدن با یک عمل یا قضاوت نامناسب، ممکن است کاملا نیرومند باشد، لیکن این فشار را می توان با استفاده از فقط یک نفر بر هم زد. در داستان لباس جدید امپراطور تمامی ملازمان امپراطور معتقد بودند که او لباس های زیبایی به تن دارد، تا آنکه سرانجام کودکی به امپراتور گفتگو برهنه است. در زندگی واقعی نیز همین اتفاق می‌افتد در یک موقعیت فشار گروهی اگر حتی یک نفر از نظر اکثریت تخطی کند، همرنگی حدود ۷۵ درصد کاهش می‌یابد. این مسئله تا زمانی که فرد مخالف اشتباه کرده است مصداق دارد. این نتیجه منحصر به موقعیت های آزمایشی نیست. نظریه پردازان کمال اظهار می دارند که افراد برخوردار از شخصیت سالم استقلال بیشتری دارند و می توانند در برابر فشارهای گروهی مقاومت کنند.

عواملی چند بر میزان همرنگی تاثیر می گذارد گروه های بزرگ تا پنج نفر نسبت به گروه‌های کوچکتر باعث فشار همرنگی بیشتری می شوند. بالاتر از این تعداد ظاهرا تفاوتی از لحاظ میزان همرنگی دیده نمی شود. هنگامی که اعضای گروه به عنوان افرادی صاحب‌نظر در نظر گرفته می‌شوند همرنگی بیشتر می شود و زمانی که افراد تخصص خود را زیاد می دانند، این همرنگی کاهش می‌یابد. هرچه فرد در گذشته بیشتر همرنگی کرده باشد احتمال همرنگی او در آینده بیشتر خواهد بود. افراد برخوردار از عزت نفس بالا و کسانی که جایگاه درونی مهار دارند کمتر همرنگی می کنند.

این امکان وجود دارد که آگاهی از پدیده همرنگی ما را در برابر آن مقاومتر سازد. الگوی تیجسون حاکی از آن است که آگاهی از عوامل موثر بر رفتار باعث می‌شود بتوانیم در برابر آن عوامل بهتر مقاومت کنیم.
جنیس مبدع مفهوم گروه اندیشی پیشنهاداتی نیز برای اجتناب از آن ارائه کرده است، که منبعث از بررسی مربوط به بحران موشکی کوبا بوده است. وی اظهار داشته که اگر گروه مجبور شود به ارزیابی اطلاعات جدید در خصوص مشکل بپردازد، و از اعضای گروه بخواهند که در نقش یک مشاور بدجنس و بدطینت ظاهر شوند، یعنی آنها را تشویق کنیم به بحث راجع به دیدگاه‌هایی بپردازند که الزاماً با آن موافق نیستند، می‌توان گروه اندیشی را به حداقل ممکن برساند.

--فرمانبرداری

در آلمان نازی تعدادی از شهروندان ظاهراً بهنجار و محترم باعث مرگ ۶ میلیون مرد و زن و کودک شدند. این اشخاص بعدها اظهار می داشتند که فقط از دستورات اطاعت می‌کردند. به نظر استانلی میلگرام بسیاری از ما در زمره همین افراد قرار داریم. وقتی آزمایش میلگرام و اثر فرمانبرداری میلگرام را می خوانیم عمیقاً معتقدیم که هرگز چنین کاری نخواهیم کرد و کسانی که چنین کاری کردند باید عیبی داشته باشند. اما شواهد فراوان حکایت از آن دارند که ما هم به مانند آنها اطاعت خواهیم کرد. این پژوهش باید ما را در مورد قضاوت کردن راجع به دیگران محتاج تر سازد.

--ارزیابیهای عاطفی

ارزیابی های مبتنی بر عقل باورها و اعتقادات مربوط به خود و دنیا را شامل می‌شوند که شخص آنها را باور های دقیق تلقی می کند. در عوض ارزیابی های مبتنی بر عواطف شامل باورها و اعتقادهایی می‌شود که به نظر فرد احتمال نادرستی و غیر عقلانی بودن آنها وجود دارد. اینکه کسی بگوید هر وقت با والدینم صحبت می کنم انگار ده سال پیرتر شدم یک ارزیابی مبتنی بر عاطفه است یا مثلاً اگر بگویید در سطح عقلانی و شناختی می دانم که اگر درس بخوانم میتوانم درس ریاضی را بگذرانم اما در سطح عاطفی و هیجانی احساس می کنم آدم کم عقل و کودنی هستم. حال اگر کوششی برای درس خواندن انجام ندهید بر اساس ارزیابی عاطفی خود عمل کرده ‌اید.

باورهای مبتنی بر عقل به عنوان حقیقت و باورهای مبتنی بر عواطف به عنوان اموری احتمالا نادرست تلقی می‌شود و آدمیان غالباً آرزوی آن را دارند که بتوانند باورهای دسته دوم را نادیده بگیرند. البته محقان گزارش کردند که آدمیان معمولا بیشتر تحت تاثیر ارزیابی های عاطفی قرار دارند تا ارزیابی های شناختی، به خصوص در موقعیت های عاطفی، انسان ها در اغلب اوقات بر اساس باورهایی عمل می‌کنند که می‌دانند الزاماً درست نیست.


۳-خویشتن داری

انسان ها غالباً می توانند نحوه رفتار خود را حتی در برابر موقعیت های وسوسه انگیز برگزینند. این واقعیت که ما در هنگام ناتوانی برای انجام کارهایی که دوست داریدم دچار ناراحتی می‌شویم فقط این مطلب را نشان میدهد که ما خویشتن داری را به عنوان یک قاعده کلی پذیرفته‌ایم. خویشتن داری چگونه رشد می کند؟ آیا در افزایش آن می‌توانیم کمک تخصصی استفاده کنیم؟


الف-رشد و تحول خویشتنداری

کودکی که متوجه حضور شما نیست، با صدای بلند با خودش صحبت میکند. کوشش های اولیه برای کسب مهار غالبا شامل تکرار دستورالعمل‌های والدین به صدای بلند است. بعدها کودکان می آموزند دستورات را در دل خود تکرار کنند. گاهی کودک به تنهایی می بایست در برابر یک وسوسه مقاومت کند، در اینجا با تکلیف شاقی روبرو شده و باید راهبردهای دیگری اتخاذ کند.


برخی از فنون فرزندپروری به کودکان کمک می کنند تا خویشتن‌داری بیشتری به دست آورند. پذیرش یکی از این فنون به شمار می‌آید. یک رویکرد ملاطفت آمیز به فرزند پروری با اعطای توجه بیشتر به کودک و میل به گوش فرا دادن به سخنان کودک می‌تواند بسیار موثر باشد. همچنین استفاده از استدلال برای کمک به کودک راجع به اینکه بفهمد چرا باید از قواعد و مقررات اطاعت کند، موجب خویشتنداری در کودک می‌شود. برعکس تنبیه جسمانی در اغلب اوقات باعث بروز رفتار در کنار والدین می گردد اما در سایر موارد به نافرمانی می انجامد. ظاهراً این روش در ایجاد خویشتن‌داری از سودمندی چندانی برخوردار نیست.


ب- کمک تخصصی برای افزایش مهار هشیار

معمولاً آدمیان به این دلیل سراغ درمان روانشناسی و روانپزشکی می‌روند که احساس می کنند نمی توانند رفتار خود را اداره کند. آنها مرتکب کار هایی می شوند که به نظرشان احمقانه یا خطرناک است و یا نمی‌توانند کارهایی که لزوم آن را احساس میکنند، انجام دهد و عواطف و هیجان های خود را نامناسب می یابند. هدف اولیه چنین درمانهایی آن است که خویشتن‌داری را به درمانجو ارزانی کنند. فرد متخصص مایل است، پس از آنکه درمان خاتمه یافت مهار رفتار یا احساسات را در اختیار درمانجو قرار داده باشد. شواهد قابل ملاحظه ای حاکی از آن است که روان درمانی می تواند به آدم کمک کند تا آنگونه که می‌خواهد رفتار کند. کارهای فنی چون درمان روانکاوی یا بینش درمانی درمان انسان گرا یا مبتنی بر درمانجو یعنی رویکرد راجرز، بسیاری از درمان های رفتاری و شناخت درمانی برای کمک به رفتار دلخواه درمانجو از پایه و اساس تجربی، مستدل و معقولی برخوردار است.


ج- رویکردهای خود آموز برای افزایش خویشتن‌داری

الگوی آزادی تیجسون حکایت از آن دارد که شما با آگاهی از عوامل هدایت کننده رفتارتان یا افزایش مهار بر محیط اطرافتان مثل فعالیت سیاسی، یا افزایش سطح رشد شناختی، میتوانید مهات هشیار خود را افزایش دهید. اما مشکلاتی برای این کار وجود دارد. تکنولوژی افزایش رشد شناختی هنوز پیشرفت چندانی نکرده است. فعالیت سیاسی نیز وقت زیادی برده و به سایر اشخاص نیز بستگی دارد. وانگهی در مورد اینکه آگاهی محض از عوامل هدایت کننده رفتار، باعث استقلال بیشتر می شود مدارک و شواهد کافی در اختیار نداریم.


اسکینر و سایر نظریه پردازان یادگیری رویکرد دیگری را پیشنهاد می کنند. ما می توانیم از طریق یادگیری شرایطی را که موجب پرورش عادتهای مطلوب می‌شوند ایجاد کنیم و عادت های خوب را جایگزین عادت های بد و نامطلوب سازیم. این عادتها ما را به سوی رفتارهایی سوق می‌دهند که مورد علاقه ماست. با اینکه برخی از نظریه پردازان یادگیری مثل اسکینر از حامیان درجه یک جبر گرایی به شمار می‌آیند، لیکن فنون موثری برای افزایش مهار هشیار و رفتارها و احساسات ارائه کرده‌اند.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:37