روانشناسی اجتماعی(فصل سوم)

ساخت وبلاگ

ادراک اجتماعی

ادراک اجتماعی به تلاش انسان ها برای شناخت و فهمیدن دیگران و رویدادها اطلاق می‌شود و می‌توان آنها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: شکل‌گیری برداشت و اسناد
شکل‌گیری برداشت معمولا اولین مرحله ادراک اجتماعی است، اما غالباً می خواهیم بفهمیم چرا مردم اینگونه رفتار می‌کند. در فرآیند اسناد از محدوده خلق و خو، احساسات و اعمال فعلی مردم فراتر می رویم و سعی می‌کنیم از کنش های قبلی آنان برای پیش‌بینی رفتارهای بعدی آنان استفاده کنیم.

تعامل اجتماعی به مثابه تئاتر

گافمن جامعه شناس تعامل اجتماعی را مثل بازی در تئاتر می‌داند، مردم روی صحنه طبق قرار عمل می کنند و سعی می کنند نمایش شایسته و خوبی ارائه دهند. تماشاگران هم معمولاً نمایش های آنان را می پذیرند ولی گافمن می گوید مردم یاد گرفته اند نظرات شخصی خود را فاش نکنند، مگر آنکه نمایش دهندگان کاملا بی قابلیت باشد.

نمایش استراتژیک خود

ما همگی در این تئاتر به نمایش استراتژیک خود متوسل می‌شویم، یعنی سعی می‌کنیم برای رسیدن به اهداف شخصی خویش روی برداشت دیگران در مورد خودمان تاثیر بگذاریم. معمولاً از نمایش استراتژیک خود در هنگام تعامل با غریبه ها یا وقتی می خواهیم برداشت خوبی از خودمان به جا بگذاریم، استفاده میکنیم، ولی در هنگام معاشرت با دوستان و اعضای خانواده خویش کمتر به نمایش های استراتژیک متوسل می شویم چون در چنین مواقعی قصد مدیریت برداشت را نداریم، بلکه نمایش بیان گرانه خود را پیشه می کنیم که هدف اصلی آن بروز دادن و بیان جنبه های مهم خودپنداره هایمان است.

۱-تبلیغ شخصی : یعنی با رفتارشان یا مطرح کردن توانایی ها و امتیازات مثبتشان اطلاعات مثبتی در مورد خودشان به دیگران می دهند و می خواهند هوش و قابلیت خود را ثابت کنند که از این استراتژی در مصاحبه های شغلی استفاده می شود. البته همیشه نتیجه مطلوبی به دنبال ندارد، دلیلش هم این است که دیگران علاوه بر قابلیت به ابعاد میان فردی دیگری مثل خوش مشرب بودن و تواضع نیز توجه می کند. مبلغان باهوش برای مقابله با این خطر غالباً در کنار قابلیت های فراوان خویش به برخی اشکالات و ضعف های جزئی خود نیز اشاره می کند. پز دادن و لاف زدن در مورد پیشرفتها بیشتر یک پاسخ مردانه است در نتیجه تعجبی ندارد که مردها بیش از زنها به استراتژی تبلیغ شخصی متوسل شوند.

۲-استراتژی نمونه جلوه دادن خود : در این استراتژی سعی می‌کنیم دیگران را متقاعد کنیم که صادق و ارزشمندیم و در عین حال در آنها احساس گناه ایجاد و آنها را وادار به پیروی می کنیم. نمونه ها غالبا خودشان را آدم‌های آرمانگرایی جلوه می‌دهند و وانمود میکنند نگران رفاه و آسایش دیگران هستند. مثل کارمندی که همکارانش را تشویق می‌کنند بروند خانه، ولی خودش وقتش را صرف پیشرفت شرکت می‌کند. خطر ایفای نقش قدیس در این است که اگر عملی غیر اخلاقی انجام بدهیم از نظر مردم ریاکار و دورو خواهیم شد.

۳-شکسته نفسی: در اینجا فرد صفات مثبت و توانایی های خودش را کوچک جلوه می‌دهد. شکسته نفسی در عین حال که ما را خوش مشرب جلوه می‌دهد به قابلیت و صداقت زیاد ما نیز لطمه نمیزند. این استراتژی برخلاف تبلیغ شخصی بیشتر یک استراتژی زنانه است.

۴-تهدید: عبارت است از ترساندن دیگران و کسب قدرت از طریق قدرتمند یا خطرناک جلوه دادن خود. سارقان مسلح و ورزشکارانی که ورزش‌های خشن انجام می‌دهند، معمولا به این استراتژی متوسل می‌شود. شکل خفیف تر آن را نیز پدر و مادرها مورد استفاده قرار می دهند تا فرزندانشان را وادار به اطاعت کنند.

۵-تضرع: در این فن به ضعف‌های خویش یا اتکای خویش به دیگران اصرار می‌کنیم تا بلکه کمک یا همدردی دیگران را جلب کنیم.

۶-چاپلوسی: انسان‌ها برای جلب دوستی و علاقه دیگران به استراتژی چاپلوسی متوسل می شود .به نظر جونز چون چاپلوس موجب تقویت عزت نفس طرف مقابل و علاقه مند شدن وی به شخص چاپلوس می‌شود، می‌توان آن را بنیادی ترین استراتژی در نمایش خود دانست.

معمولاً پس از نمایش ضعیف خود، خجالت می کشیم و عذرخواهی می کنیم. معمولاً هنگام عذرخواهی برای اشتباهات در نمایش خودمان دلایل بیرونی می‌آوریم و رویدادهای غیر قابل کنترل را مقصر میدانیم. در ضمن عذرخواهی وقتی موثر خواهد بود که معقول و موجه باشد.

گاهی انسان ها منتظر نمی‌مانند تا در نمایش خودشان اشتباه کنند و سپس به بهانه بیاورند، در این مواقع آنها زمینه را برای عملکرد نادرست خویش فراهم می آورند تا شکست خود را توجیه کنند برای مثال شب قبل از یک امتحان به جای آنکه درس بخوانند به مهمانی می روند.

رفتار چنین کسانی هدف ثانویه نیز دارد : حفظ عزت نفسشان. ایجاد مانع بر سر راه موفقیت ما، نه تنها شکست های ما را توجیه می کند، بلکه اگر موفقیت حاصل شود عزت نفسمان را نیز افزایش می‌دهد. پس با مانع تراشی نه تنها عزت تنفس خود را حفظ می کنیم، بلکه آن را افزایش هم می دهی. انسانها با این دو انگیزه درصدد مانع تراشی بر سر راه خود بر می آیند.

تحت نظر گرفتن خود self-monitoring

تمام انسانها از استراتژی‌های نمایش خود استفاده می کنند ، ولی بعضی از آنها بیش از دیگران به این استراتژی متوسل می‌شوند. به نظر مارک اسنایدر تفاوت این دو گروه به صفت شخصیتی به نام تحت نظر گرفتن خودبر می گردد، که عبارت است از استفاده از نشانه های موجود در نمایش خود دیگران، جهت اداره و کنترل نمایش های شناختی خودمان. افرادی که خیلی خودشان را تحت نظر می گیرند وقت زیادی را صرف شناختن دیگران می کنند و در روابط اجتماعی خود اهمیت زیادی به مدیریت برداشت می دهند. به عنوان مثال مردان و زنانی که خیلی خودشان را تحت نظر میگیرند، در شروع روابط عشقی بوقلمون صفت هستند و هدفمندانه و غالبا فریبکارانه رفتارشان را تغییر می دهند، تا دلنشین تر به نظر برسند.


از سوی دیگر کسانی که خودشان را زیاد تحت نظر نمی‌گیرند، همسانی رفتاری ایشان در وضعیت های مختلف بیشتر است. در عین حال کمتر از کسانی که خیلی خودشان را تحت نظر میگیرند، دنبال ارائه تصویر مثبت از خودشان هستند.


از سوی دیگر کسانی که خودشان را به شدت تحت نظر می‌گیرند، به دلیل توجه بیشتر شان به نشانه های اجتماعی، از لحاظ اجتماعی نسبت به کسانی که زیاد خودشان را تحت نظر نمی‌گیرند، ماهرترند، همچنین بهتر ارتباط برقرار می‌کنند و به معنای هیجانات و دیگر رفتارهای غیر کلامی بهتر پی می‌برند. در عین حال سریع تر یاد می گیرند که در وضعیت های جدید چطور رفتار کنند و بیشتر احتمال دارد سر صحبت را باز کنند. ولی این افراد در روابط خود صمیمیت و تعهد کمتری دارند و دیگران را بر مبنای خصوصیات ظاهری شان مورد قضاوت قرار می دهند، تا نگرش ها و ارزش هایشان.

شکل گیری برداشت

شکل گیری برداشت فرایندی است که در آن مشاهده کنندگان اطلاعات مختلف حاصل از نمایش های دیگران را در هم ادغام می کنند و به یک قضاوت واحد و همسان می رسند. فرایند برداشت یک فرایند پویا است و قضاوتها به فراخور اطلاعات جدید دریافتی به روز میشوند. شکل گیری برداشت نه تنها فرایندی پویا بلکه یک فرآیند ادغامی است. منظورم این است که حوزه اطلاعات خویش در مورد دیگران را در راستا و چارچوب دیگر اطلاعاتی که درباره آنها داریم تفسیر می‌کنیم. هر خرده اطلاعاتی، شخصیت خود را از دیگر خورده اطلاعات می گیرد.


رفتار غیر کلامی nonverbal behaviour

رفتار غیر کلامی عبارت است از انتقال احساسات و نیات بدون استفاده از کلمات.

اولین برداشت های ما در مورد نمایشگران خود غالباً در رفتار غیر کلامی آنان که احساسات و نیات آنان را نشان می‌دهند، مبتنی است. دو کانال غیر ارتباطی مهم حالات چهره و حرکات بدن هستند.

حالات چهره

مردم غربی و غربی حداقل ۶ هیجان اولیه را در چهره خود نشان می‌دهند شادی تعجب عصبانیت غم ترس نفرت. وقتی داروین اظهار داشت بعضی از حالات هیجانی بین تمام مردم جهان مشترک هستند، معتقد بود نوع انسان از لحاظ ژنتیکی طوری برنامه ریزی شده که هیجانات انسانهای دیگر را از حالات چهره آنان تشخیص بدهد. البته طبق فرضیه ادامه حیات انسان ها به تمام حالات چهره به یک اندازه توجه نمی کنند، بلکه بیشتر به حالاتی توجه میکند که شانس ادامه حیات شان را به حداکثر می رساند، یعنی حالات چهره ای که خطرات بالقوه را نشان می دهد.

حرکات بدن

آرونوف و همکارانش بر اساس تحلیل حرکات در رقص باله به این نتیجه رسیدند که حرکات قوسی معرف صمیمیت و مهربانی هستند و حرکات قطری و زاویه دار معرف تهدید و عصبانیت.

آیا زنها نشانه های غیرکلامی را بهتر از مردها می فهمند؟فراتحلیل ها نشان می دهند زنها بیش از مردها در رمزگشایی ارتباطات غیرکلامی ماهرند. بیشترین تفاوت جنسیتی در زمینه رمزگشایی حالات چهره و سپس نشانه های بدنی است، کمترین تفاوت زنان و مردان نیز در زمینه تفسیر لحن صدا است. روانشناسان اجتماعی مثل قضیه حالات هیجانی دلیل این تفاوت های جنسیتی در زمینه فهم نشانه های غیرکلامی را به نقش های اجتماعی متفاوت مردان و زنان ربط می‌دهند
نقش اجتماعی مجموعه انتظاراتی است که یک نفر در یک موقعیت خاص باید برآورده کند. نقش های اجتماعی اول توسط جامعه محول می‌شوند، ثانیاً مختص به تمامی اعضای یک دسته اجتماعی هستند و ثالثا شامل پاسخ‌هایی می‌شود که افراد آنها را خیلی خوب آموخته اند.
طبق نظریه نقش اجتماعی تفاوت های جنسیتی معلول تفاوت نقش های اجتماعی زنان و مردان در جامعه هستند.


مثلاً ایگلی می گوید چون زنان دارای پایگاه پایین تری هستند مجبورند اهل تطبیق یافتن و مودب تر باشند. بنابراین زن ها با افزایش مهارت خویش در زمینه ارتباطات غیر کلامی می توانند احساسات مردم را بهتر بفهمند و قابلیت میان فردی خود را افزایش دهند. این تبیین با تحقیقی که نشان می دهد که زیر دست ها به احساس بالا دست های خود بیشتر توجه می کنند تا بالا دست ها به احساسات زیر دست ها همخوانی دارد.

معدل گیری و صفات اصلی


برداشت های ما در مورد شخصیت دیگران بر مبنای صفات اصلی آنان شکل می‌گیرد. در مراحل اول شکل گیری برداشت از اطلاعات فیزیکی و غیرکلامی مشهود استفاده میکنیم. ولی وقتی شناخت بیشتری در مورد دیگران پیدا می‌کنیم، برداشت‌های ما انتزاعی تر می‌شوند و پیوند خود را با خصوصیات رفتاری خاص کمتر می کنند. اما سوال اینجاست آیا صفات را صرفا جمع کنیم یا معدل آنان را می‌گیریم.

شماری از تحقیقات نشان می دهند که ظاهراً مدل معدل گیری دقیق تر است. برای مثال دو صفت بسیار منفی برداشت کلی منفی تری ایجاد می‌کنند تا دو صفت بسیار منفی همراه با دو صفت منفی متوسط.

اگرچه مدل معدل گیری پیش بینی می‌کند که برداشت کلی محصول معدل گیری از صفات است، ولی فرض این مدل آن است که تمام صفت ها در شکل گیری برداشت به یک اندازه مهمند. ولی تحقیقات سولومون اش نشان داد که صفت ها برابر نیستند، به همین دلیل گاهی با مدل معدل گیری صرف نمی‌توانیم برداشت کلی و نهایی را پیش بینی کنیم. اش معتقد بود بعضی از صفت ها تاثیر بیش از حدی روی برداشت های کلی مردم دارند وی به این صفات غالب صفات اصلی میگفت.
اش نتیجه گرفت که گرم بودن و سرد بودن دو صفت اصلی هستند که تأثیر زیادی روی برداشت مردم درباره دیگران می گذارند. سختکوش و مصمم بودن یک فرد گرم و با ملاحظه معانی ضمنی مثبتی دارند اما سختکوش بودن و مصمم بودن یک انسان سرد و خونسرد، دارای معانی ضمنی متفاوت و منفی تری خواهد بود. بنابر این صفات اصلی تاثیر چشمگیری بر معنای خصوصیات دیگر میگذارند.
اندرسون در تلاش برای آشتی دادن مدل معدل گیری و تاثیر صفات اصلی، مدل معدل گیری وزنی را مطرح کرد‌.


طبق این مدل اصلاح شده مردم در عین حال که اعداد معینی برای صفات قائل می‌شوند برای هر صفت وزن نیز در نظر می گیرند، که اهمیت هر صفت را مشخص میکند. برای مثال هوش برای اعضای کمیته پذیرش دانشکده وبلاگ روانشناسی کلمه که در حال ارزیابی متقاضیان هستند, اهمیت بیشتری دارد و شوخ طبعی برای صاحب یک باشگاه کمدی شبانه مهمتر است. بنابراین اندرسون می گفت برداشت های کلی محصول معدل گیری صفات هستند ولی همسو با قضیه تأثیر صفات اصلی گفت ، برخی صفت ها مهمتر است برخی صفت های دیگرند.

قضاوت های ما در مورد شخصیت دیگران غالبا توأم با سوگیری است. کیمبل و همکارانش نتیجه گرفتند ظاهراً جوانان دوست ندارند روابط عشقی و گرم خود را خطرناک در نظر بگیرند. ولی متاسفانه معیار های آنان در مورد خطر ایدز، ملاک های دقیقی نیست و ریشه این قضاوت های غلط در چیست؟

نظریه ی ضمنی شخصیت

طبق تحقیقات اش در مورد صفات اصلی، دانش ما درباره مردم ساخته و محصول مجموعه عقایدی است ، که در این مورد که کدام صفات با هم می‌آیند داریم. مفروضات یا نظام های اعتقادی ساده ما درباره روابط صفات شخصیتی، نظریه ضمنی شخصیت نام دارد. این مفروضات شخصیتی باعث می‌شوند تصور کنیم یک نفر واجد تمام خوبیها است و یک نفر واجد تمام بدیها. وقتی کسی را دارای یک صفت می دانیم وی را واجد صفات و رفتارهای دیگر مرتبط با آن صفت نیز در نظر میگیریم، به همین علت است که جوانان کسی را که می شناسند و دوست دارند، خطر داشتن ایدز را درباره آنان در نظر نمی گیرند.


ظاهراً در نظریه ضمنی شخصیتی مثل کل فرایند شکل گیری برداشت اصل همسانی ارزیابی مطرح است یعنی دیدن دیگران به نحوی که همسانی درونی رعایت شود. انسانها حتی وقتی با اطلاعات متناقض روبرو می‌شوند، نیز دیگران را مثل سابق در نظر میگیرد.

تحقیق چیچیو و همکارانش نشان می‌دهد افرادی که شخصیت را مجموعه ای از صفات ثابت و لایتغیر می‌دانند، بیشتر از نظریه های ضمنی استفاده می کنند، تا افرادی که شخصیت را متغیر و پویا می‌دانند. میزان استفاده افراد از این نظریه ها متفاوت است.

سوگیری مثبت نگری و اثر منفی نگری

سوگیری مثبت نگری به این گرایش مردم اطلاق می شود که در مورد افراد بیش از گروه ها یا اشیا نگرش مثبت دارند. به عبارت دیگر سوگیری مثبت نگری عبارت است از گرایش به مثبت ارزیابی کردن انسانها. ولی چرا افراد در ارزیابی مردم نرمش به خرج می‌دهند؟ شاید چون وقتی اطراف ما را اشیای خوب , تجارب دلنشین و انسان های خوب پر کرده اند، احساس بهتری داریم انگیزه پیدا می‌کنیم تا در مورد دنیا و مردم خوشبین باشیم.

اثر منفی نگری عبارت است از افراط در مورد صفات منفی دیگران در برداشت‌های مان. شاید تناقض آمیز به نظر برسد ولی چون مردم گرایش دارند نظر مثبتی درباره دیگران داشته باشند، وقتی متوجه صفات منفی آنان می‌شوند در برداشت خود راجع به خصایص ناخوشایند آنان افراط می‌کنند. اگرچه مفسران سیاسی از به لجن کشیدن دیگران انتقاد می کنند، ولی تحقیقات نشان می دهند که اخبار منفی بیش از اخبار مثبت بر افکار عمومی درباره نامزدهای انتخاباتی تاثیر می گذارد.

اثر تقدم و تاخر

یک عامل بنیادی و ساده دیگر نیز روی شکل گیری برداشت تاثیر می‌گذارد و آن ترتیب اطلاعاتی است که در مورد دیگران دریافت می‌کنیم. اثر تقدم به این نکته اشاره دارد که اطلاعات نخست نقش مهمتری در شکل‌گیری برداشتها دارند. اما چرا؟ شاید چون اولین اطلاعاتی که در مورد دیگران دریافت می‌کنیم ، طرحواره شناختی یا یک طرح کلی در ذهن ایجاد می کنند که در پردازش اطلاعات بعدی به آنها متوسل می شویم. تحقیقات نشان می‌دهند اثر تقدم وقتی بیشترین نقش را دارد که مردم وقت چندانی برای قضاوت نداشته باشند و خیلی ضرورتی ندارد قضاوت های شان صحیح باشد.

اگرچه تقدم معمولا در ادراک اجتماعی موثر است، ولی اگر به مردم در مورد قضاوت عجولانه هشدار داده شود یا از آنها خواسته شود، برای برداشت‌های خود دلیل بیاورند وضعیت معکوس می شود. در اینگونه موارد اطلاعات آخر اهمیت بیشتری پیدا می کنند. در این حالت از اصطلاح اثر تعهد استفاده می شود. مثلا اگر دوست کمرویی دارید که می‌خواهید وی را به کسی که قرار است در آینده با وی دوست شود، معرفی کنید، باید به شرح زیر در برابر اصل تقدم مقاومت کنید. شما باید به وی بگویید که دوستتان قدری کمرو است و در اولین برخوردها شخصیت درخشان وی نمایان نمی‌شود. اگر وی نصیحت شما را بپذیرد ، ضعف و کمرویی اولیه وی را نادیده می‌گیرد و سعی خواهد کرد ببیند بعدا چطور آدمی خواهد بود.

اسناد دادن

در ادراک رویدادها به طور کلی می خواهیم بفهمیم چرا رویدادها آنگونه که روی داده اند، روی میدهند. به فرایند استفاده از اطلاعات موجود برای کشف علل رفتارها یا رویدادها اسناد دادن می گویند.


فریتز هایدر معتقد بود تمام انسان ها در مورد رفتار انسان یک نظریه کلی دارند، چیزی که وی به آن وبلاگ روانشناسی کلمه عامیانه می‌گفت، و از این نظریه برای تبیین رویدادهای اجتماعی استفاده میکنند. به نظر هایدر مردم دو نیاز اولیه خود را با اسناد دادن ارضا می‌کنند: نیاز به داشتن یک تلقی منسجم درباره دنیا و نیاز به تحت کنترل گرفتن محیط. آنها با پیش بینی رفتار دیگران می‌توانند این دو نیاز خود را ارضا کنند. اگر بتوانیم کنش های دیگران را به خوبی تبیین و پیش بینی کنیم، دنیای منسجم تر و قابل کنترل تری خواهیم داشت.

اسناد درونی یا اسناد به شخص عبارت است از نسبت دادن علت ها به درون شخص، مثل صفات شخصیتی ،خلق و خو، توانایی ها یا تلاش فرد، اسناد بیرونی یا اسناد به وضعیت عبارت است از یافتن علت ها در بیرون از شخص، مثل کنش‌های دیگران، ماهیت وضعیتها یا شانس.


برنارد وینر و همکارانش قضیه بیرونی و درونی بودن علت‌ها را بسط دادند و ثبات و کنترل پذیری را نیز مطرح کردند. علت های ثابت پایدار و ماندگارند، و علت های بی ثبات موقتی و نوسان دار. بعد ثبات بی ثباتی مستقل از جهت علیت است. برخی از علت ها یا علت های خلق و خویی درونی و باثبات هستند( مثل چون بی تربیت است به من توهین کرد) برخی نیز درونی و بی ثبات اند (مثل چون بی احساس است به من توهین کرد) برخی از علت ها نیز بیرونی و باثبات هستند (مثل چون مردم را ناراحت می کنم به من توهین کرد) و برخی بیرونی و باثبات (مثل چون هوای امروز کارش را خیلی سخت کرده بود به من توهین کرد).


بعد سوم کنترل پذیری می باشد. به نظر وینر برخی از علت ها را در محدوده کنترل خودمان می دانیم و برخی دیگر را غیر قابل کنترل. این بعد نیز مستقل از دو بعد دیگر است.

استنباط متناظر

استنباط متناظر استنباطی است که طی آن کنش فرد ناظر بر یکی از خصوصیات شخصیتی با ثبات وی در نظر گرفته می شود. برای مثال اگر جین با باب مهربان باشد، استنباط متناظر اش این خواهد بود که جین انسانی مهربان است. ولی آیا باب همیشه چنین استنباطی می‌کند؟ نه همیشه. وقتی چند دلیل معقول برای انجام یک عمل وجود دارد تناظر کمترین اهمیت را پیدا می کند و نمی تواند علت مطمئنی برای آن عمل باشد، ولی اگر فقط یک دلیل قول برای عمل مورد نظر باشد، تناظر اهمیت زیادی پیدا می‌کند و می‌توانید به اسناد خود اطمینان کنید.


جونز و دیویس می‌گویند مردم گرایش دارند اسنادهای خلق و خویی بدهند، یعنی اسناد های درونی و با ثبات و زیاد به اسناد های بیرونی متوسل نمی‌شوند، مگر وقتی نتوانند علل درونی پیدا کنند. دلیلش هم این است که به کمک اسناد های خلق و خویی می توانند رفتار دیگران را بهتر بفهمند و پیش‌بینی کنند. ولی اشکال اسناد های قاطعانه در این است که رفتار اجتماعی غالباً مبهم است و علل آن همیشه مشهود نیست. بنابراین جونز و دیویس می‌گفتند مردم برای استنباط خصوصیات شخصی از رفتارها، چند قاعده منطقی دارند.

یکی از این روال منطقی مطلوبیت اجتماعی رفتار است، یعنی وقتی رفتار مورد نظر مطلوبیت اجتماعی ندارد، مردم بیشتر تمایل دارند اسنادهای خلق و خویی بدهند، چون رفتاری که مطلوبیت اجتماعی دارد، بیشتر در مورد هنجارهای فرهنگی گروه اطلاعات می دهد تا در مورد شخصیت اعضای گروه.

ولی وقتی رفتار مورد نظر این هنجارها را میشکند مستلزم تبیین خواهد شد. در اینگونه موارد مردم به هزینه های اجتماعی گزاف کسی که رفتار مورد نظر را انجام داده دقت می‌کنند، خیلی بیشتر اطمینان پیدا می‌کنند که آن رفتار بازتاب یک گرایش باثبات و درونی بوده است.

قاعده دیگر میزان انتخاب است. کنش های داوطلبانه بیشتر شاخص خصوصیات شخصیتی کنشگر در نظر گرفته میشوند.

قاعده سوم هم اثرات نامتداول است. پیامدهایی که توسط کنش دیگری ایجاد نمی‌شود. مردم با مقایسه پیامدهای رفتارهای ارادی و رفتارهای دیگر به شدت نیت درونی فرد مورد نظر پی می‌برند. تحقیقات نشان می‌دهند رفتارهایی که اثرات نامتداول خاصی دارند، بیش از رفتارهایی که اثرات متداول دارند، معرف گرایش و خلق و خوی عاملان رفتارها در نظر گرفته می شود. از نظر جونز و دیویس مردم بیشتر اعتماد دارند، کنشی را معرف صفات اساسی و خلق و خوی دیگران در نظر بگیرند، که ۱- مسئولیت اجتماعی کمی داشته باشد ۲- آزادانه صورت گرفته باشد و ۳- اثرات نامتداول و ویژه‌ای در پی داشته باشد.

اصل تغییر همگام

مردم طبق اصل تغییر همگام مبادرت به اسناد علت‌ها می‌کنند. طبق این اصل وقتی چیزی علت یک رفتار محسوب می شود که هنگام وقوع رفتار مربوطه وجود داشته باشد و هنگام عدم وقوع آن رفتار وجود نداشته باشد، یعنی علت و معلول باید همگام باشند. وقتی نامزدتان بر اثر وقت زیادی که بدون وی سپری میکنید، از شما دلسرد و ناراحت می شود، می‌توانیم بگوییم که همگامی این دو بالا است. ولی وقتی فقط برخی مواقع که شما وقت زیادی را بدون او سپری میکنید، از شما دلسرد و ناراحت می‌شود می‌توانیم بگوییم همگامی این دو کم است.

مدل تغییر همگام هارولد کلی از جمله نظریه هایی است که قصد دارد اسناد های حاصل از مواضع مشاهده‌‌ای متعدد و فرآیندهای دخیل در اسناد های بیرونی و درونی را به شرح دهد.

سوگیری در اسناد ها

خطای اسنادی بنیادی عبارت است از گرایش انسان ها به ترجیح دادن اسناد های درونی به اسناد های بیرونی هنگام علت‌یابی برای رفتار دیگران.

در فصل اول گفتیم رفتار به طور کلی معلول تعامل خصوصیات درونی افراد و عوامل بیرونی است. ولی وقتی میخواهیم کنش های دیگران را تبیین کنیم معمولاً کنش‌های آنان را بیشتر معلول خلق و خوی آنان می دانیم تا معلول عوامل وضعیتی.

اما علت این خطای اسنادی بنیادی چیست؟

شاید چون وقتی شخصی را در یک موقعیت اجتماعی می‌بینیم برجسته‌ترین ادراکی موجود در آن موقعیت خود آن فرد است. به طور کلی حرکات و صدا و بدن .در چنین شرایطی نیروهای بیرونی نسبتاً ثابت زیاد برجسته نیستند.

دلیل احتمالی دیگر این است که فرهنگ غرب بر ایدئولوژی فردگرایی استوار است که در آن انسان موجودی خودانگیخته، تحت تاثیر نیروهای بیرونی قرار نمی‌گیرد. دیدگاه های غیر غربی و غربی نه تنها بر خودپنداره تاثیر دارند، بلکه ادراکات اجتماعی فرد را نیز می سازند.

در بررسی تفاوت‌های فرهنگی گروهی از شهروندان آمریکایی تبار و هندی تبار نشان داده شد که خطای اسنادی بنیادی در فرهنگ‌های فردگرا متداول تر است و از طریق اجتماعی شدن آموخته می‌شود.

اثر بازیگر مشاهده گر عبارت است از یافتن علل بیرونی برای رفتار خودمان یافتن علل درونی برای رفتار دیگران.

سوگیری خودکامبخش عبارت است از پیدا کردن علل درونی برای نتایج مثبت و پیدا کردن علل بیرونی برای نتایج منفی.

این سوگیری عزت نفس انسان ها را حفظ میکند. در هنگام شکست و عدم موفقیت از فرایند اسناد در جهت حفاظت از خودمان استفاده می کنیم و در هنگام موفقیت در جهت خود افزایی. یعنی مسئولیت رفتار های مثبت خویش را به عهده می‌گیریم و رفتارهای منفی خود را معلول عوامل بیرونی جلوه می‌دهیم.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:37