روان درمانی و اخلاق (دکتر محمد رضا سرگلزایی)

ساخت وبلاگ

وبلاگ روان کلمه وبلاگ درمانی کلمه و وبلاگ اخلاق کلمه

 

مراجع چه تصویری از درمانگر تو ذهنش داره و درمانگر هم یک تصویر از درمانگر تو ذهنش داره . اگر این دو تا تصویر یکسان باشه وقتی مراجع از مطب بیرون میره راضیه.

_درمانگر مثل یک آینه (صفحه سفید) است تصویر فروید است از درمانگر است تا مراجع بتونه تصویر خودشو روی مراجع بندازه . درمانگر باید منتظر بمونه تا مراجع با خودش حرف بزنه و حضور درمانگر فقط این خودگویی رو تسهیل میکنه.

_تصویر و طرحواره یونگ از درمانگر تصویر یک مرشد یا گورو یا مستر یا استاد یا کسی که راهوهای زیادی را طی کرده.

یک درمانگر ممکنه تصویرش از درمانگر نجات غریق باشه و برای دیگری یک فانوس دریایی باشه که میزان درگیری و فعالیت این دو درمانگر با هم متفاوت است.
یکی میگفت درمانگر مثل حمامه و یکی میگفت مثل تریاکه .
درمانگر اگر خیلی منفعل باشه از یکطرف بوم میفته و اگر خیلی فعال باشه از طرف دیگر بوم میفته.

فاصله آدمها در تعاملات ارتباطی در فرهنگهای مختلف فرق میکند.

دو سوال پرسیده میشه :


چه نوع موسیقی دوست دارید؟
چه نوع شخصیتی رو دوست دارید؟


اگر در جواب سوالهای فوق شما قبل از جواب سوال بلافاصله تصویر یک فرد در ذهن شما تداعی شد نشون میده شما یک آدم دیداری هستید . آدمهای دیداری بیشتر با طرحواره های ناخودآگاه تحت تاثیر قرار میگیرند . مثلا اگه به سوال دوم جواب بده آدم دست و دلباز و قبل از اون تصویر عمو علی تو ذهنش اومده حالا هرکسی شبیه عمو علی باشه براش بیشتر احترام قائل میشه یعنی براش تصویر در اولویت هست . اما اونی که اول جواب به ذهنش میاد بعد تصویر ، کسی هست که ذهنش بیشتر تعریفی کار میکنه. آدمهایی که مغزشون بیشتر verbal کار میکنه ، آدمهای منطقی هستند. یعنی مرحله به مرحله و مطابق انتظار نسبت به پدیده ها احساس پیدا می کنند ، آدمهایی که تصویر بیشتر تو ذهنشون میاد اینها ذهنشون بیشتر با تداعی کار میکنه ، یعنی بستگی داره به اینکه یک ماجرا اینها را یادت چه کسی یا چه چیزی بندازه و بعد اونها نسبت بهش احساس پیدا میکنند. وقتی ما احساسی نسبت به یک نفر پیدا میکنیم نحوه فکر کردن تحت تاثیر احساس من قرار می گیره و منطق سازی می کنیم تا اینکه منطقی باشیم.

تعریف و اجزای درمانگری

درمانگری سهل و ممتنع است که در ابتدا به نظر سهل میاد ولی بسیار مشکله.


فروید می گه وبلاگ روان کلمه کاو یک کشیش سکولار است.


در کتاب انسان و خدا نوشته لوک فری گفته میشه هر چارچوب پنداشتی که ما رو مقید بکنه به گونه ای که رفتارها و پنداشت های ما در چارچوب اون پنداشت قرار بگیره و ما در داخل چارچوب قرار بگیریم ، اون یک دین است. لوک فری میگه خیلی وقتا کسایی که مارکسیست بودند خیلی مذهبی رفتار می کردند ، یعنی فرد به خاطر این تئوری مارکسیسم حاضر بوده جونشو از دست بده. این آدم میگه مارکسیسم ، سکولاریسم یا ماتریالیسم ، خودش تبدیل به یک مذهب شده بود.


فروید یک فلسفه آورد نه یک علم ، گونه ای فلسفه‌ که بر اون مبنا ، چارچوب پنداشتی از زندگی سالم و زندگی ناسالم ارائه کرد. یونگ و آدلر هم همینطور.

یونگ میگه هدف ما در نیمه اول زندگی ego رو محقق کنیم و در نیمه دوم زندگی ego رو شل کنیم تا self محقق بشه.

--یک درمانگر صرفا با علم کار نمیکنه یکی از ابعاد درمانگری بعد علمی آن است

--درمانگر یک فلسفه زندگی داره و بر مبنای اون فلسفه داره میگه آدم ها باید به چه نقطه ای برسن و در این چارچوب به مراجع نگاه می کنه که کجا هست و قراره به کجا برسه . به همین دلیل درمانگر فرویدی و درمانگر یونگی ممکنه که واکنشهای حتی متضادی رو در مقابل یک مراجع داشته باشند.

--جنبه دیگری درمانگر داره و آن این است که درمانگر یک آرتیست است ، یعنی اصولا برخی موارد کار یک درمانگر تنها بر مبنای علم پیش نمیره ، درمانگر قرار است یک طرحواره بسازه و حتی این طرحواره را از طرحواره قبلی قشنگتر بسازه. پیکاسو میگه هنر یعنی توانمندی غالب کردن مجاز به جای حقیقت.


--وقتی که میبینید فروید درمانگر رو به یک آیینه تشبیه می کند ، از نظر واقعی می دانیم ، این آینه نمی تواند کاملا خالص باشد ، زیرا به هر حال درمانگر یک انسان است و این آیینه بسته به خصوصیاتش مثل کاو یا کوژ بودن واقعیت را به گونه ای متفاوت انعکاس می‌دهد ، لذا درمانگر روی یک پل حرکت میکنه که از یک طرف باور داره که باید خنثی باشد و از طرف دیگه میدونه که باید برای خودش یک فلسفه داشته باشه و قرار هست از هیچ طرف بوم نیفته.
یکی مضرات زیاد دانستن اینه که مثلا در درمان اثر پلاسیبو روی فرد تاثیر نمیزاره ، چون فرد ، خودش میدونه این قرص پلاسیبو است.


--یونگ میگه که درمانگر به مرحله‌ای رسیده که از یکطرف دیگران ازش انتظار همه چیز دانی دارند ، و باید نقش یک همه چیزدان را بازی کنند ، اما از یک طرف درمانگر باید در موقعیت نادانی مطلق هم قرار داشته باشه.
یونگ میگه حرفه ما یک حرفه ی نفرین شده است .که شما باید نقش همه چیزدان را کاملاً طبیعی بازی کنید درحالی که خودتون میدونید که هیچی نمی دونید.


--یکی از ویژگی های درمانگر باید عینیت گرایی ( آبجکتیویتی) باشد. یعنی مسئله کسی که پیش شما مراجعه کرده را طوری نگاه کنی ، که انگار به یک شیء نگاه می کنی. درحالیکه در سابجکتیویتی وقتی میگویم من این ماژیک را یادگاری گرفتم دیگر نگاهم به ماژیک ذهنیتی است.


اگر شما به مراجع نگاه سابجکتیو داشته باشید ، یعنی بسته به احساسی که نسبت به مراجعه دارید ، باهاش کار کنید، اشتباه است باید آبجکتیو نگاه کنید ، اما از یک طرف دیگه آیا آدم حاضره با یک کامپیوتر هوشمند بشینه و درد دل کنه ؟ میدونیم نه.
آدم ها دلشون میخواد ببینند که درمانگر شان مثل اونها تجربه بشری و انسانی داره درمانگر شان احساس داره. مثلا میدونه توهین شنیدن چه احساسی به آدما وارد میکنه و بعد به من میگه که چه کار باید بکنم.

بخش قابل توجهی که درمانگر از طریق اون تغییراتی را در مراجع ایجاد می‌کند ، واکنش‌های احساسی است.

فرانتس الکساندر میگه :


تجربه هیجانی اصلاحی corrective emotional experience بخش قابل توجهی از درمان است و اصلا با فروید موافق نیست که میگه آبجکتیو با مراجع برخورد کن ، او میگه درمانگر باید احساساتشو در درمان بیاره و باید به چنان پختگی احساسی رسیده باشه که در حالی که صادقانه احساس خودش را با مراجع درمیان می ذاره ، اما یکی باشه متفاوت از دیگران و این تجربه در تعامل ایجاد میشه


__جای دیگری که درمانگر باید بندبازی کنه :بین scientific classification یعنی مراجع که با من صحبت میکنه من بتونم روی این مراجع تشخیص بزارم مثلا بگم این مراجع شخصیت وسواسی و جبری داره ولی از طرف دیگه به فردیت این مراجع هم توجه کند، یعنی تمام این آدم خلاصه نمیشه به این شخصیت وسواسی و جبری

خیلی وقتها درمانگرا از این ور بوم می افتن خیلی وقتهام درمانگرا از اون ور بوم می افتن

(درمان NLP یعنی درمان سریع)

مثلاً در درمان یک شخصیت مرزی باید توجه داشت خیلی زود در دام تعریف‌ها و یا تهدیدهایش نیفتیم یعنی تحت تاثیر اینها قرار نگیریم و مرزهامون رو با بیمار مرزی حفظ کنیم . با بیمار مرزی نباید زود صمیمی باشی مثلا خشونت دعوتش کنی یا خونه اون بری ، از طرفی که میدونم این طرح های طبقه بندی ارزش داره و میشه ازشون استفاده کرد چون تجربه هزاران درمان توش هست اما بدونیم که همچنان این مراجع فردیت داره و میتونه با بقیه فرق داشته باشه.


توجه مفرط به فردیت باعث میشه ما نتونیم از علم کمک بگیریم یعنی از تجارب مشترک بشر کمک بگیریم. همچنین توجه صرف به طرح‌های طبقه‌بندی باعث این میشه که نتونیم با یک نفر هیچ وقت به صورت آنچه که واقعا هست برخورد کنیم.


--یه مفهوم دیگری که درباره آبجکتیویتی مطرح کردند این است که درمانگر برای بیمار فقط نقش حرفه ای داشته باشد و زندگی شخصی درمانگر برای درمان جویش هیچ اهمیتی نداشته باشد ، اما از اون طرف میگن اگر هر چه که درمانجو از شما میپرسه ، سر بالا جواب بدین و هیچ اطلاعاتی در مورد خودتون به درمان جو ندین ،ممکنه درمانجو اونقدر احساس امنیت نکنه که بهتون اطلاعات بده. چون شما خودتون رو در حصار وبلاگ درمانی کلمه محاصره کردین و به هیچ وجه حاضر نیستین جلوی درمانجو تا حدودی عریان بشید.

گاهی اوقات یک وبلاگ درمانی کلمه که به بن بست خورده ، خود آشکارسازی درمانگر ممکنه درمان را راه بندازه. خیلی وقتها ابراز احساس درمانگر کمک میکنه که راه درمان باز بشه.


پی وبلاگ روان کلمه فروید بر خلاف فروید آمدند گفتند که ما هم باید خودمون رو جلوی درمانجو باز کنیم تا او هم بتواند همین کار را انجام بدهد.

اگر اشتباه نکنم ساندو رادو باشه که یک وبلاگ درمانی کلمه را ابداع کرد که در اون میگفت :
یک جلسه منِ درمانگر از زندگیم میگم یه جلسه تو از زندگیت بگو ، یعنی درمان متقابل
که برای پی وبلاگ روان کلمه ارتودوکس فروید خیلی سنگین بود و او را از مجمعشون اخراجش کردند. یا اینکه آدلر وبلاگ درمانی کلمه را ابداع کرد به نام combined therapy  که دوتا درمانگر به تناوب بیمار را می‌دیدند. بعد از چند جلسه دو تا درمانگر می‌نشستند راجع به بیمار حرف می‌زدند و بیمار حرفهای آنها را گوش می‌کرد ، این موضوع به بیمار نشان می داد که ما درمانگرها هم موجوداتی هستیم که نمی دانیم و با هم بحث داریم و اختلاف نظر داریم. آدلر اعتقاد داشت که بیمار از همین تضارب افکار ما زندگی کردن را می آموزد. خیلی وقتها تو زندگی با وجود تردید و شک باید زندگی کنیم.

البته از آن طرف اگر از خودم زیاد حرف بزنم ممکنه که خسته بشه از من و بگه من اومدم اینجا من حرف بزنم من درمان بشم نه تو و یا اینکه به دلیل حرف‌های من مراجع سوگیری پیدا کنه و چیزهایی بگه که مورد تایید من باشه ، مثلا چون میبینی که من ماتریالیست هستم ، حرف های مذهبی نزنه.


----در درمان میگوید با مراجع خود همدلی کنید نه همدردی
empathy
not sympathy
مرز بین همدلی و همدردی هم مرز باریکی.

از طرفی گفته میشه که همدلی بدون ذره‌ای همدردی مگر ممکنه؟پس درمانگر هم میتونه مثل مراجع در هنگام همدلی مثلا ذره ای هم ناراحت بشه ، ولی از طرفی همدردی هم اگر بیش از حد باشد مطمئناً درمانگر رو در مسیر اشتباهی میبره و مراجع از این موضوع تعجب خواهد کرد.

---از یک طرف درمانگر نباید جایگاه حرفه ای خودش رو فراموش کنه،از یک طرف درمانگر نباید از آدم بودن خارج بشه و تبدیل به یک ماشین بشه


---آیا وظیفه‌ای درمانگر تقریر یا اقرار به حقیقت است یا تقلیل مرارت؟

از یک طرف درمانگر نباید خلاف حقیقت به مراجعش بگه.

اصل عدم قطعیت هایزنبرگ میگه ما هر اطلاعاتی را که از یک چیزی به دست بیاریم ، در مقابل یک سری اطلاعات از دست دادیم. یعنی حقیقت رو اگر از سرش بگیری دمش فرار میکنه ، اگر از دمش بگیری سرش فرار میکنه.


اگر شرکت بیمه برای محاسبه بیمه عمر سن تقریبی فرد را حدس بزند کار غیر وبلاگ اخلاق کلمه ی کرده زیرا این محاسبه و دانستن عمر خودش بر طول عمر تاثیر میزاره

حقیقت صرفاً اکتشافی نیست ، بلکه حقیقت قابل سنتز است. یعنی ما در ساختن حقیقت تاثیر می گذاریم


مثلاً اگر ما به کسی بگیم احتمال مرگت در ۵ سال آینده ۷۵ درصد است ، در واقعیت این احتمال به ۸۵ درصد خواهد رسید. یعنی وقتی حقیقت را تقریر می کنی ، خود حقیقت تغییر پیدا میکنه

سوال : آیا ما به فردی که بیماری لاعلاج داره باید بهش بگیم که تو بیماری لاعلاج داری یعنی به حقیقت اقرار کنیم یا اینکه به خاطر اینکه مرارت رو تقلیل بدیم از گفتن حقیقت به او خودداری کنیم. زیرا به طور مثال وقتی ما حقیقت را به بیمار نگوییم و به او امید بدهیم ، این اثر پلاسیبو احتمال تاثیر مثبت روی بیمار را ۱۵ درصد افزایش خواهد داد.

پس باید بدانیم که ما چقدر وظیفه اکتشاف حقیقت رو داریم و چقدر وظیفه ساختن حقیقت رو داریم.


--یکی دیگر از پارادوکس های درمانگری انتخاب بین pacing همراهی کردن با مراجع و leading هدایت کردن مراجع است. مثلاً اگه مراجع گفت سیگارمو نمیتونم درک کنم میگیم ، قابل درکه و باهاش همراهی میکنیم ، ولی اگر گفت به همسایمون تجاوز کردم نمیگیم خوب جوونی اینا رو هم داره ، یعنی در اینجا همراهی نمیکنیم.


---یکی از پارادوکس دیگه درمان قضیه diagnosis and treatment است . همیشه گفته میشه که تا تشخیص ندادی دست به درمان نبر ، چون خیلی وقتا علت این که مداخلات ما ناموثره ، این هست که قبل از اینکه جای مداخله را بفهمیم ، مداخله می کنیم.
اما از طرف دیگه از هنگامی که مراجع پاشو توی مطب میزاره و یا حتی از طریق نوع نگاه ما ، مداخله شروع میشه.

برخی اوقات ما داریم فرآیند درمان رو توضیح میدیم در حالی که داریم فرآیند سازی هم میکنیم.


---از یک طرف گفته میشه که درمانگری نیاز داره به زمان time in Treatment effect ، یعنی خیلی زود تغییرات فوری مریض ها را باور نکنید. خیلی ها ممکنه یک بهبود مجازی و دروغی داشته باشند. تغییرات عمیق به گذشت زمان نیاز دارد. پس اگر از یک طرف ما خیلی عجله داشته باشیم برای درمان ، روند درمان رو خراب میکنیم. اما از طرف دیگر نباید تصور کنیم که وبلاگ روان کلمه درمانی برای تمام مسائل و تمام افراد همیشه یک فرآیند طولانی و زمانبر است


--اگر ما به عنوان درمانگر فلسفه‌ای نداشته باشیم ، چطور میتوانیم در کار درمان کشیش سکولاری باشیم بدون فلسفه و اما اگه فلسفه در ما خیلی قوی و محکم باشه ما مراجعه مون رو میبریم و تبدیل میکنیم به تعریف خودمون که بعد بتونیم درمانش کنیم.


 

---از یک طرف گفته میشه درمانگری که ۵ سال هست تغییر نکرده چطور میتونه الگوی حقیقی باشه
درمانگری که خودش ثابت مانده و در مسیر رشد و تغییر و پیشرفت حرکت نکرده چطور میتونه به بیمارانش کمک کنه
اما از طرف دیگر اگر یک درمانگر ثابت و نقطه ثبات نباشد ، چطور می تواند برای کمک به بیمارانش دستگیره باشه. درمانگری که خودش متغیر هست ، اونجایی که احساس ضعف میکنه چه حالی با مریضش پیدا میکنه.
این هم یک پارادوکس دیگریست و دو چیز متضاد که هردو صدق میکند را مجبوریم در ذهنمان داشته باشیم.


وبلاگ اخلاق کلمه بر مبنای فعل وبلاگ اخلاق کلمه ی

سیستم های وبلاگ اخلاق کلمه ی به دو دسته تقسیم می شود :

۱-سیستم های اخلاقی وظیفه مدار

۲-سیستم های اخلاقی نتیجه مدار

سیستم اخلاقی وظیفه مدار میگه اخلاق چیزیست مطلق و شما باید مقید به اخلاق باشید ، فارغ از اینکه نتیجه کار اخلاقی شما چه خواهد بود.

سیستم اخلاقی نتیجه مدار میگه مگر در چرایی اخلاق نگفتید که ما اخلاقی زندگی می‌کنیم ، چون اخلاقی زندگی کردن کیفیت زندگی را بهتر میکند ، پس چگونه می توانید فارغ از نتیجه عمل تون به اخلاق نگاه کنید

اخلاق بر مبنای فاعل اخلاقی

هر دوی  سیستم های قبلی سیستم هایی بودند که اخلاقی بودن را بر مبنای فعل اخلاقی در نظر میگیرند.
برخی گفتند که اخلاقی بودن بر مبنای فعل اخلاقی غیر قابل تعریف بودن است ، اخلاقی بودن را بر مبنای فاعل اخلاقی باید تعریف کنیم. مثلا فرض کنید کسی روزنامشو نمیده به دیگری بخونه ، اگر بخاطر خسیس بودن این کارو میکنه کارش غیر اخلاقی هست اما اگر بخاطر حمایت از مطبوعات این کارو میکنه تا خرید روزنامه بالا بره کارش اخلاقیه.

سوال : چه فاعلی فاعل اخلاقی است؟

سقراط می گوید فاعل اخلاقی فاعلی است که در خود آگاهی باشد

یعنی آن گاه که در حال عمل است ، در حال سنجش باشه که مثلا من این کار را از روی خشم می کنم یا از روی مهر ،این کار به خاطر پول انجام میدم یا بخاطر وظیفه اجتماعی.


افلاطون می‌گفت فاعل اخلاقی فاعلی است که در حال از خودگذشتگی باشد، یعنی اون موقعی که داری این کار انجام میدی بیشتر دغدغه خودت رو داری یا دغدغه دیگران رو


ارسطو می گفت رفتار اخلاقی رفتاری است که با خود کنترلی همراه باشد

سقراط می گفت غیر اخلاقی رفتار کردن آدمها ناشی از ناآگاهی است یعنی نمیدونن کارشون زشته ، ولی ارسطو مخالف بود می گفت خیلی از آدم هایی که کارهای زشت انجام میدن خودشون میدونن که کارشون زشت است

لذا ارسطو میگفت علت غیر اخلاقی بودن آدمها ، ضعف اخلاق است که قدرت کنترل خود را ندارند.
از اینجا شد که ریاضت کشیدن یک فضیلت اخلاقی شد ، مثل روزه گرفتن یا سحرخیزی ، یعنی هر چی که طبع تو میخواد تو باید کنترلش کنی

این چیزی که تحت عنوان عرفان اسلامی شایع است در واقع همان عرفان ارسطوییست.
کل آن چیزی که امروز تحت عنوان فلسفه اسلامی راجع بهش صحبت میکنند در واقع همان فلسفه یونانی معرب است. یعنی ملاصدرا کلمات یونانی را عربی کرد. اخلاق اسلامی هم عملاً اخلاق ارسطویی-افلاطونی است ، یعنی از خودگذشتگی و خود کنترلی


بنابراین ارسطو میگفتش که اگر کسی در حال کنترل خودش هست فاعل اخلاقی است و چیزی که از فاعل اخلاقی صادر میشه فعل اخلاقی است.


مانند فروید که به جای اینکه روانکاوی را تعریف کند روانکاو را تعریف میکند. چون روانکاوی فرویدی تکنیکی نداره. بنابراین اگر این که اینجا نشسته درمانگر باشه اونیکه اونور نشسته درمان میشه

فروید معتقد بود فلسفه من این هست که آدم هایی که میان اینجا به خودآگاهی برسند. برای اینکه به خودآگاهی برسند باید خودشون رو بریزند بیرون ، به قول معروف خودشونو استفراغ کنند و بدین منظور درمانگر نباید تو این قضیه دست ببرد ، چون اونوقت بیمار کامل استفراغ نمیکنه. مثلاً با خودش میگه چون درمانگر من فمینیستیه ، من حرفای فمینیستی بزنم او خوشش میاد. بنابراین درمانگر باید کاملاً خنثی باشد تا مراجع بتونه خودشو کامل استفراغ کنه. فروید میگه اگه مریض شما برای حرف زدن زور بزنه که چه بگوید و چه نگوید ، خودش را به صورت کامل استفراغ نمی کند.

وقتی خودشو به صورت کامل استفراغ کنه ، اون وقت خودشو میبینه و به خودآگاهی می رسد. مدینه فاضله روانکاوی یک مدینه فاضله سقراطی است. فروید گفت برای اینکه بیمار حتی از حالت چهره درمانگر هم فیدبکی دریافت نکند ، بیمار پشت به درمانگر روی کاناپه دراز بکشه. فروید تمام این کارها را می‌کند ، برای این که فلسفه اش این است که انسان ها در خود آگاهی انسان های سالمی هستند. فروید در نهایت گفت که سالم بودن یک مدینه فاضله است و ما در نهایت کار روانکاوی هم به صورت کامل سالم نمی شویم ، لذا فضیلت ما حرکت کردن به سوی مدینه فاضله است و تحقق مدینه فاضله هیچگاه امکان‌پذیر نخواهد بود.
لذا خودآگاهی هیچگاه بصورت کامل محقق نمی‌شود و روانکاوی در واقع مذهبی است که ما را به سوی خودآگاهی می برد ، لذا از این نظر خیلی شبیه مذهب بودیسم است ، چون مذهب بودیسم انسان مذهبی را انسان هر لحظه آگاه به رفتارهاش می‌شناسد.


برخی ها بعد از فروید ادعا کردند که فروید دلیل موثر بودن روانکاوی را اشتباه فهمیده است

گفتند یک فرضیه اینست که درمان بخاطر اینست که فرد خودشو بیرون می ریزه، یک فرضیه دیگه اینست که روانکاو با خنثی neuter بودن و با مدتی خودش را پاییدن و با روانکاوی خودش(چون میدانیم هر روانکاوی قبل از روانکاوی دیگران اول خودش باید توسط روانکاو دیگری مورد روانکاوی قرار بگیرد و باز هر سه سال یکبار این عمل را مرتب تکرار کند) آدمی میشود که یک کاریزمای درمانگری دارد. یعنی آن چیزی که باعث درمان هست شخصیت درمانگر است که خودآگاهی داره. درمانگر اگر در خود آگاهی باشد ، در واقع همان قرص آرامبخش یا گورو یا استاد معنوی است. فرانس الکساندر که شاگرد فروید بود روش درمان را به صورت corrective emotional experience در آورد. گفتم چیزی که درمان رو ایجاد میکنه بحث انتقال و انتقال متقابل و تفسیر و confrontation و interpretation که در نهایت منجر به دیدن خود میشود نیست ، بلکه درمانگر با خودآگاهی خودش در روان آدمها تاثیر درمانی میگذارد.


نظریه سوم نظریه متخصصین NLP است. که از نوروساینس هم الهام می گیرند ، اعتقاد دارند که وقتی ما نیمکره راست مغزمون فعال تر است احساساتی تر هستیم ، وقتی نیمکره چپ مغز فعال تره احساساتمون باثبات تر است ، نیمکره راستمون که فعاله ، شاعریم و به حرف دلمون گوش میکنیم و نیمکره چپمون که فعاله ، حسابداریم و منافعمون رو می سنجیم.

گفتند اتفاقی که در روانکاوی می افتد این است که این فرد انقدر حرف میزند که برای تصویر یا طرح واره های ذهنی اش ، نیمکره چپ مرتب مجبور است معادل کلامی پیدا کند. پس عملا انباشتگی حافظه این فرد ظرف چند سال از نیمکره راست مهاجرت می‌کند به نیمکره چپ. وقتی روانکاو مرتب به کلمات گیر میده عملا روانکاو داره یک کار نورو ساینتیفیک و NLP انجام میده و در واقع نوروپترن neuro pattern مغز جابجا میشه. مثلاً بعد از ۳۰ بار که راجع به شکنجه های کودکی اش صحبت می کند دیگر آن احساسی که قبلا راجع به شکنجه داشته است را ندارد.


از دیدگاه نظریه سوم مشکلات بشر مشکلات زبان شناختی است و ما برای اینکه انسان بهتری داشته باشیم باید ادبیات گفتاری و زبانی را تغییر بدهیم و در واقع زبان سازی کنیم


ویکتور فرانکل هم مثل افلاطون فکر میکنه.فرانکل میگوید زندگی باید معنا داشته باشه ، یعنی اینکه چیزی در زندگی من وجود داشته باشد که من حاضر باشم از خودم برای او مایه بگذارم ، مثلا مادر تا زمانی که دغدغه بچه اش رو داره به خودکشی فکر نمیکنه. فرانکل میگه کسی که این خصوصیت را داره فاعل اخلاقی است


مازلو و یونگ اخلاقی بودن را با خودشکوفایی تعریف میکنند. می‌گویند فاعل اخلاقی فاعلی است که در مسیر خود شکوفایی قرار دارد و از فاعل اخلاقی هر فعلی صادر بشود فعل اخلاقی است.

یونگ اعتقاد داره هر کدوم از ما از آمدن به این دنیا مأموریتی داشتیم و زمانی ما شکوفا میشیم که خودمان را به گونه ای تربیت کنیم که قادر به انجام آن ماموریت باشیم.


اخلاقی که اوشو و یا پائولو کوئیلو برای پیروانشان تعریف می‌کنند ، نیز اخلاق خودشکوفایی است.

البته در اینجا سوال مطرح می‌شود که این عقیده که ما برای یک مأموریت به این دنیا آمده ایم چگونه قابل اثبات است.

اینجاست که تعامل یونگ با مریض هایش با نحوه تعامل فروید با مریض هایش کاملا متفاوت است لذا برخلاف فروید که میگوید مثلا با مریض ها نباید وارد معامله شد ، یونگ اينگونه فکر نمیکرد و حتی برخی بیمارانش رابطه جنسی هم داشت چون با خودش میگفت خودشکوفایی من در این مسیر هست که حکم میکنه با این بیارم رابطه داشته باشم.
یونگ گفت ناخودآگاه اصل است و همچنین جمله معروفی دارد که می‌گوید خدا همان ناخودآگاه است. شفا در مذهب یونگ زمانی اتفاق می افته که ما خودمون آزاد کنیم ، یعنی کاملا طبق ناخودآگاه عمل کند یعنی خودطبیعی را آزاد گذاشته و طبق آن عمل کنیم.

حالا سوال اینه که اگر خود طبیعی رو آزاد بگذاری ممکنه غیر اخلاقی عمل کند.

شفای آدمها در آزاد کردن خود اخلاقی و در نتیجه خودشکوفایی است.

ما به عنوان درمانگر موظفیم اخلاقی عمل کنیم.

دینز مانگر میگه در این ناآگاهی مطلق وجودی ، که نه میدانیم از کجا آمده ایم و نه میدانیم به کجا میرویم و در یک تشطط آرا گیر کرده ایم و هر کدوم در تاریکی به یک قسمت بدن فیل دست میزنیم.
پس باید چه کنیم؟ چون ما مجبوریم به زندگی و مجبوریم به انتخاب.

فلسفه as if philosophy میگه: تو یکی از این فلسفه ها رو انتخاب کن و به همون مقید باش مثلا یا فرویدی باش یا یونگی یا...


بعضی نظریه پرداز ها یک سیستم دیگه دارند و می گویند ، جهان یک سیستم داینامیک است ، در واقع این نیست که شما جهان را بشناسید و آن را کشف کنید و بعد بر مبنای آن عمل کنید ، جهان سیستم داینامیکی است که خودش را بر حسب اینکه شما چه کسی هستید تغییر می دهد ، مثلاً اگر شما مهربان باشید جهان مهربان می‌شود اگر شما سخت گیر باشید جهان سخت گیر می شود. اگر شما ماتریالیست باشید جهان ماتریالیست می‌شود.

لائوتسو حکیم چینی میگه نهایت کار یک آدم خردمند به جایی میرسه که با بی عملی ، عمل میکنه.یعنی سکوت حکیم ، مراجع را درمان میکنه.


اوشو در بحث مذهبی بودن میگه مسیح اومده که ما را مسیحی کنه یا مارو مسیح کند؟ اگر قرار است ما را مسیح کنند که ما ساختار شکن باشیم خودم یک چیزی رو ابداع کنیم شک کنم تفکر کنم نقد کنم حرف جدید بزنم ، چون مسیح همه این کارها رو کرد و اگر کسی اینطور نباشه مسیحی یا طرفدار مسیح نیست اما از آن طرف مذهبی ها میگن مسیح مامور بود که مذهب را بیاورد و مذهب ما یعنی تقید به مسیح و تبعیت از مسیح و مذهبی بودن یعنی مسیحی شدن ولی در اینجا گفته میشه اگر خود مسیح هم قرار بود مسیحی باشد ، باید موسوی یا کلیمی باقی میماند و اگر مسیح مسیحی نبود ، چگونه حق دارد به ما بگوید مسیحی باشیم.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 188 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:37