اجتماعی شدن،درونگرایی و برونگرایی/دکتر سرگلزایی

ساخت وبلاگ

اجتماعی شدن و تفرد


یونگ معتقد است رشد ما انسانها دو مرحله داره اجتماعی شدن و تفرد ، و تا وقتی که فرد در مرحله اجتماعی شدن موفق نشه ورودش به مرحله تفرد بی‌ثمر خواهد بود.


شبیه حرف یونگ رو جوزف کمبل اسطوره شناس برجسته در کتاب قدرت اسطوره میگه دیوانه در همان دریایی غرق میشود که عارف در ان شنا میکند . در واقع کسانی که پیش از اجتماعی شدن وارد مرحله تفرد میشوند به نوعی گمگشته و سردرگم میشوند و بجای دستاورد فقط هزینه می‌دهند. یونگ معتقد است ابتدا اجتماعی شدن طی بشود سپس وارد متفرد شدن بشود. نیچه هم در کتاب زایش تراژدی در فصل بصیرت دیونیزوسی همین نظر را راجع به هنرمند داره ، میگه هنرمند ابتدا باید دوره آپولونی رو بگذرونه و بعد از اونکه در ساحت آپولونی که ساحت انضباط و تفکر و قاعده‌مندی است آونوقت هست که باید وارد فضای دیونیزوسی که ساحت خلاقیت و چارچوب شکنی، الهام و مکاشفه است.


یونگ هم بیشتر تحت تاثیر نیچه این نظریه را میدهد ولی در زندگی شخصیش هم مرتب به این ماجرا تاکید میکند من از اونجایی که جایگاه اجتماعی شدن رو بدست آوردم انکار زیرپام محکم شده و میتونم از پرتگاه به پایین نگاه کنم و در مورد این فضای پیچیده مکاشفه داشته باشم.


چه کسی اجتماعی شدن را طی کرده و حالا زمان تفرد رسیدنش است؟ 


وقتی کسی سفر درونی یا تفرد رو میشناسه و مرحله اجتماعی شدن را طی نکرده بخواد به شکل جهشی به مرحله تفرد برسد گاهی هم این داستان مد میشه و به شکل مد راجع به سفر قهرمانی صحبت میشه و کسی که هنوز در اصول زندکی اجتماعی رو نمیدونه و رعایت نمیکنه و مهمترین مهارتها رو بدست نیاورده به تعبیری میخواد سفر قهرمانی ادیسه وار رو طی بکنه، یونس ‌وار در شکم ماهی فرو بره و در تاریکی‌های روان به مکاشفه بپردازه، در حالیکه هنوز چیزی از مراحل اجتماعی شدن رو با موفقیت طی نکرده ، در نتیجه این دانایی ما از اینکه چیزی بنام سیر درونی وجود داره ، گاهی باعث میشه بجای اینکه نا سفر معنوی داشته باشیم فرار معنوی داریم ، یعنی وقتی با تکالیف دشوار زندگی اجتماعی مواجه می‌شویم، خیال کنیم که میریم مرحله تفرد را طی میکنیم، آدمهایی را میبینیم که برای گریز از مسوولیت اجتماعی،راجع به درون رفتن صحبت میکنند، راجع به فقر،فساد،بیسوادی،گرسنگی احساس مسوولیت نمی‌کنند،تمام زندگی خرده بورژوازیشون در این غرق شده که راجع به سفر درونی و سیر درونی و سیر معنوی صحبت کنند، در حالیکه این فرار معنوی است.


کسی میتونه راجع به سفر درونی حرف بزنه که مسوولیتهای اجتماعی خودشو انجام داده است.


اریک اریکسون بیشتر از یونگ درباره مراحل اجتماعی شدن حرف میزنه. هشت مرحله رشد روانی اجتماعی شدن اریکسون را میشناسیم.

صمیمیت یا انزوا در نظریه اریکسون به این معنی است که فرد چقدر چیز از خودش برای پنهان کردن داره یا نداره.
لزوما صمیمیت به معنای در جمع بودن و معاشرت کردن با جمع زیادی و خندیدن با دیگران نیست یا لزوما آدمهای منزوی کسانی نیستند که تو خونه ماندند و در را به روی خودشان قفل کرده‌اند ، وقتی راجع به صمیمیت یا انزوا در نظریه اریکسون صحبت میکنیم منظور این است که یک آدمی چقدر چیزی برای پنهان کردن از دیگران دارد یا ندارد. 
آدمهایی هستند که بخش زیادی از خودشان رو از دیگران پنهان می کنند و حریم خصوصی زیادی دارند و دیگران جرأت نمی کنند راجع به آنها نظر بدهند و همچنین آدمهایی که نتوانند به دیگران اعتماد بکنند و بخش زیادی از خودشان را جلوی دیگران سانسور بکنند این افراد صمیمی نیستند آدمهایی که دیگران نتوانند به آنها انتقاد بکنند هر چقدر هم که در جمع باشند منزوی هستند. افرادی که با پروفایل های جعلی در شبکه های اجتماعی در همه جا هستند صمیمی نیستند.
اینکه ما چقدر نسبت به دیگران گارد داریم چقدر چیز ها را از دیگران پنهان می کنیم و یا اینکه دیگران مجبور می‌شوند چقدر چیز هایشان را از ما پنهان بکنند میزان صمیمیت ما را مشخص میکند.

سلامت روان یک امر اجتماعی است نه یک امر فردی یعنی در جامعه ای که دروغ گفتن تبدیل به یک امر نهادینه میشه یعنی نهادهایی برای دروغ سازی در آن جامعه وجود دارد.


جورج اورول درکتابش سال ۱۹۸۴ دیستوپیا یا ویرانشهری را توصیف میکند که در اون وزارتی به نام وزارت حقیقت وجود داشت که کارش دروغ سازی بود در جامعه وزارت حقیقت وجود داشته باشد و مردم مجبور به تملق و ریا باشند گفتمانی در مدرسه وجود داشته باشه که دانش آموزان و معلمان و یا کارمندان در اداره بدون آنکه به آن باور داشته باشند مجبورند آن را ادا کنند در این جامعه چگونه می توان راجع به اعتماد صحبت کرد و اگه نشه راجع به اعتماد صحبت کرد چگونه می توان راجب اجتماعی شدن صحبت کرد. در فرهنگی که تملق و تعارف جزو المان‌های فرهنگی جامعه است یعنی آدم ها نمی توانند به راحتی نظر و سلیقه خود را با دیگران در میان بگذارند نظام پدیده هایی مثل غیبت یا شایعه خیلی عمومی و یا عرفی یا رایج است، خوب در این جامعه راجع به صمیمت نمیشه صحبت کرد.


اینجاست که اگر قرار است ما آدم سالم داشته باشیم جامعه باید حداقلی از سلامت روان را داشته باشد، لذا می شود گفت در جامعه چنین بیمار هیچکس به معنای واقعی اجتماعی نمی شود، آدم های نادری اجتماعی شدن را طی می‌کنند تا بخواهند وارد مرحله تفرد بشود.


اساساً حرف‌زدن از عرفان یا معنایابی در زندگی یک حرف غیر کاربردی دور از عمل است. حالا اگر آدمی با این اوصاف به صمیمیت یا مولد بودن برسد، از خودگذشتگی و کار تیمی و همکاری با دیگران و کارهای داوطلبانه انجام دادن نه برای دستاورد شخصی جزئی از زندگی اش باشد .


اگر یک آدمی به راحتی می‌تواند خودش را ابراز بکند یا تحت تاثیر تملق و ریا و دروغ جمعی قرار نگیرد یا اساساً جرأت مخالفت یا ابراز وجود بدون خشونت و با قاطعیت را دارد فرد اجتماعی شده‌ای است.
وقتی آدم مولد صمیمی، مرحله اجتماعی شدن را طی کرد ، آنگاه بجای اینکه به چگونگی زندگی اهمیت بدهد به چرایی زندگی توجه می‌کند و آن وقت باید به تجربه های درونی بپردازد و آن وقت است که تعبیر رویا و تحلیل رویامعنا پیدا می‌کند.


چون به قول ویکتور فرانکل ما باید رویاهامون موردی بررسی قرار بگیرد تا دنیای درون مان را بشناسیم در اینجاست که مناسک عرفانی برای فرد معنا پیدا میکند چن ذن بودیسم باشه، چه عرفان تولتک و مایا و آستک باشه چه روش لائوتسو باشه،چه عرفان عطار و مولانا و حافظ باشه و دغدغه های معنایی مهمی برای زندگی اش به وجود می آید نظام به عنوان یک آدم رشد یافته وارد مرحله تفرد می‌شود.
ساحت تفرد یک ساحت فردی است بنابراین غیر قابل اندازه گیری و غیرقابل ارزش دادن و داوری است.


درونگرایی و برونگرایی

شخصیت دو بخش داره یک بخش بهش temperament یا طبع یا مزاج گفته میشه ژنتیکی است و بخش دیگر که بهش کاراکتر یا منش گفته میشه اکتسابی و محصول آموزش هست.

رابرت کلونینگر میگه چهار ویژگی شخصیتی مربوط به طبع یا مزاج است و سه ویژگی شخصیتی مربوط به کاراکتر. 


ویژگی های شخصیتی مربوط به مزاج:

۱- اجتناب از آسیب،۲- تنوع طلبی، ۳-وابستگی به پاداش،۴- پشتکار

ممکن است ما یک ویژگی ژنتیکی را به ارث برده باشیم که این ویژگی ژنتیکی در پدر یا مادر ما تظاهر پیدا نکرده باشد. 

ژنوتایپ نقشه ژنی است که روی ژنوم یا DNA ما وجود داره. از این نقشه ژنی بعضی هایش در فرد بروز پیدا میکند که به آن فنوتایپ می گویند یعنی اون چیزی که دیده می شود ، و بخشی از آن هم ممکن است دیده نشود. لذا یک ویژگی ممکن از ژنتیکی باشد ولی در پدر یا مادر دیده نشود، بلکه پدر و مادر فقط حامل یا ناقل آن ژن باشد.

خیلی از الگوها هم ممکن است در فرزند دیده شود و در پدر و مادر هم دیده شود در حالی که ژنتیکی نباشد بلکه اکتسابی و از طریق یادگیری صورت گرفته باشد. خیلی از الگوهای خانوادگی به لحاظ فرهنگی انتقال پیدا می کنند.

کسی که خطر پرهیزی پایین و تنوع طلبی و نوجویی بالا و وابستگی به پاداش پایین یعنی خیلی تعریف و تمجید و تشویق و تنبیه دیگران براش تاثیری ندارد و پشتکار پایینی نیز دارد، خوب این ها ویژگی های شخصیت ضد اجتماعی است.

ویژگی های اکتسابی وابسته به کاراکتر :

۱- خودراه‌بری ،یعنی چقدر نقطه کنترل یک نفر درونی یا بیرونی باشد ، مثلاً یک بچه خودش کارهای خودش را انجام میدهد ولی بچه دیگری مرتب به حمایت خانواده نیاز دارد.

۲-همکاری : چقدر ما اهل کار تیمی و همکاری با دیگران هستیم و یا تمایل به کار انفرادی داریم. مهدکودک ها و دبستان ها و دبیرستان ها در یادگیری این ویژگی شخصیتی بسیار موثرند.

۳-ازخودفراروی : یعنی اینکه چقدر ما خودمحور باشیم یا چقدر منِ ما وسیع باشه مثلاً بعضی از آدمها فقط خود و خانواده خودشان را هدف تمام برنامه ریزی ها و پیشرفتها و دستاوردها قرار می دهند. ولی برخی از آدم ها حتی راجع به اکوسیستم هم نگرانند. راجع به گونه های جانوری و حیوانی هم نگرانند. لذا این ویژگی اکتسابی است که باعث می شود یک نفر از خود گذشتگی داشته باشد و یک نفر کاملاً خودمحور باشد. 

درونگرایی و برونگرایی عمدتا ژنتیکی است، ابتدا یونگ در این باره صحبت کرده است و سپس هانس آیزنک روان شناس بریتانیایی در این باره صحبت کرده است.


بر اساس برداشت من از یونگ و آیزنک درونگرایی و برونگرایی را جزو ویژگی های مزاجی و سرشتی میدانم.


برخی افراد برونگراهایی بودند که سرکوب شده‌اند لذا درونگرا به نظر می رسند یعنی این افراد دوست دارند که در جمع باشند، اما نگران این هستند بهشان بخندند و مسخره شان کنند و یا طردشان کنند. این افراد اگر درمان بشوند برونگرایی شان بیشتر میشود. در دی اس ام اختلال شخصیت اسکیزویید‌ کاملا منزوی است و کاملا درونگراست و شخصیتهای اجتنابی میل به معاشرت دارند ولی از ترس طرد در لاک تنهایی فرو میروند یعنی برونگرای سرکوب شده که در ظاهر درونگرا به نظر میرسند.


برونگرا و درونگرایی یک طیف است و با تمرین کردن میشه میزان درونگرا یا برونگرایی خود را تا حدودی تعدیل کرد.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 209 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 12:04