فصل هشتم: گستره خود فریبی
به نظر فروید ما به اجبار خودمان را فریب میدهیم ما خود و جهان را به درستی نمی بینیم.
الف-خودفریبی چگونه رخ می دهد؟
خود فریبی میتواند از احساس های ناخوشایند منبعث از یک موقعیت تنشزا بکاهد. همچنین می تواند برای حفظ خود پنداره ای که مورد تهدید قرار گرفته است مفید واقع شود.
شروین و دیکمن اظهار داشتهاند سه دسته از عوامل تجربه نهایی و هشیاری یک محرک را تعیین میکنند:
-عوامل مربوط به محرک مثل بلندی، درخشندگی
-عوامل مربوط به حالت های شخصی مثل خستگی، حواس پرتی
-عوامل هیجانی مثل اجتناب از اضطراب و گناه
پژوهش ها حکایت از آن دارند که باید عامل چهارمی را نیز به این فهرست اضافه کرد، تجارب آدمی تحت تأثیر انتظارات اوست.
ب-مکانیسم های دفاعی ایگو در نظریه فروید
یکی از کارکردهای ایگو آن است که تکانه های خودخواه نهاد را با معیارهای من برتر وفق دهد. برای نیل به این مقصود قسمتی از ایگو در سطح ناهشیار عمل کرده و می کوشد تکانه های نهاد را به چیزی انطباقی تر و لذا مقبول تر از لحاظ من برتر تبدیل کند. راهبردهایی که به وسیله این بخش ناهشیار از ایگو برای فریفتن من برتر به کار میرود مکانیسم های دفاعی نام دارد.
به نظر فروید دفاعی بودن را نمی توان از راه فنون اختصاصی مثل روانکاوی از بین برد، در بهترین حالت می توانیم یاد بگیریم دفاع هایی که واقعیت را به شیوه ظریفتری تحریف میکنند، جایگزین دفاع هایی بکنیم که به تحریف شدید واقعیت میپردازند.
از آنجایی که نظریهپردازان خودشکوفایی و کمال اظهار میدارند که افراد برخوردار از کارکرد سالم الزامی برای دفاعی بودن ندارند، این مسئله یکی از واضح ترین نقاط اختلاف میان نظریه پردازان کمال و فرویدیها به شمار می آید.
فروید مکانیسم های دفاعی را بسیار انطباقی می انگارد. به نظر فروید این مکانیسم ها دروغ های موجه کوچکی هستند که به شخص امکان زندگی کردن با خویش و جامعه اش را ارزانی می دارند. دفاعها به فرد این امکان را میدهند که بدون افتادن در دام تفکر کاملاً جادویی یا روان پریش با یک تهدید روانی کنار بیایند. به نظر فروید دفاع ها زندگی در جامعه را میسر ساخته و در حقیقت منبع تمدن به شمار میآیند. عدهای از فرویدی ها پیشنهاد کردهاند که بهتر است این دفاع ها را مکانیسم های انطباق یا کنارآمدن بنامیم.
_مکانیسم های دفاعی عمده فرویدی
برون ریزی: شخص با استفاده از برون ریزی ناگهان امیال و تکانه های ناهشیار را بدون فکر کردن راجع به آنها انجام می دهد، این امر باعث میشود تا از عواطف و هیجان هایی که توأم با این تکانه ها هستند اجتناب کنیم.
جابه جایی: در جابجایی احساسهای فرد به سوی موضوعی معطوف میشود که علت و مسبب آن احساس نبوده است. مثلا مردی از رئیسش عصبانی است و تلافی آن را سر فرزندان خود در می آورد.
فرونشانی: مشابه واپسرانی است اما با این تفاوت که تحت مهار هوشیار قرار دارد. فعالانه از اندیشیدن راجع به مسئله ای که او را آزار میدهد اجتناب میکند. مثلاً دو نفر توافق میکنند که یک مهمانی بحث را عوض کنند.
جبران: با استفاده از جبران فرد زمینههایی که در آن احساس کهتری و حقارت می کند را نادیده گرفته و بر جنبه هایی که تاکید می کند که در آنها موفق بوده است.
والایش: یکی از مفیدترین دفاع ها که تکانه های ناهشیار و نامقبول به مجرای معطوف به اهداف قابل قبول برگردانده میشوند. مثلاً کسی که از تکانه های خصمانه نیرومند برخوردار است ممکن است جراح شود.
واپس روی: هنگامی که دفاع های شخص برای یک فرد تهدید نابسنده هستند، آن شخص به رفتارها و دفاع های ناپخته تری پناه می آورد که ویژگی سنی قبلی او محسوب میشود.
_پژوهش راجع به مکانیسم های دفاعی
بسیاری از پژوهش های نوین در باره دفاعی بودن از برچسبهایی استفاده کردهاند که به مراتب سخت تر از مفهوم فرویدی آن است. واپس رانی در صورت جدید خود اشاره به یک گرایش کلی دارد که به واسطه آن یادآوری رویدادهای خوشایند در مقایسه با رویدادهای ناخوشایند سریعتر صورت می گیرد. همچنین انکار در اغلب اوقات به معنای یک گرایش عمومی برای ادراک سریعتر رویدادهای خوشایند در مقایسه با رویدادهای ناخوشایند است.
ج-سایر صورتهای خود فریبی
مکانیسم های دفاعی فروید تنها انواع خود فریبی به شمار نمی آیند، صورتهای دیگر تحریف واقعیت در زیر میآید.
_تحلیل گرینوالد درباره خود محوری، منشأ کارنیک بودن، و محافظه کاری
ما دوست داریم رویدادها را هنگامی که خودمان جزئی از آن هستیم به گونه ای متفاوت ای ببینیم. هنگامی که شخصاً در یک رویداد درگیر می شویم ممکن است انواع بسیار متفاوتی از او سوداری ایجاد شود. گرینوالد سوداری ها را تحته ۳ عنوان صورتبندی کرده است:
۱- خودمحوری: یعنی شخص بیش از آنچه در واقع هست خودش را مرکز ثقل رویدادها میپندارد.
لنگر به پدیده مهار و اختیار خیالی اشاره می کند. یعنی آدمیان تصور میکنند رفتارشان بر رویدادهایی موثرند که در حقیقت ناشی از تصادف هستند، مثل بلیط های بختآزمایی این پدیده مصداقی از خود محوری است.
۲-منشاء کار نیک بودن: یعنی شخص اختصاصاً مسئول نتایج مطلوب به شمار می آید.
ما دیگران را معمولاً مسئول آن چه بر سرشان میآید می دانیم. اما دوست داریم خودمان را صرفاً مسئول نتایج خوب بدانیم نه نتایج بد. مثلا فرد میگویند من ۲۰ گرفتم و در جای دیگری می گوید استاد ۱۰ داد.
۳-محافظه کاری: یعنی مقاومت در برابر تغییر شناختی یا حتی تصور تغییر شناختی.
ما دوست داریم از اطلاعات به گونه ای استفاده کنیم که قضاوت ها و داوری های فنی خودمان را تایید کنند. ما گزارش هایی را که موید باورهای قبلیمان هست، به سرعت و به سادگی می پذیریم، اما موضعمان برای خبرهایی که با آنها مغایرت دارند، به همین منوال نیست.
آدمیان بسته به اینکه در حال حاضر خود را چگونه قلمداد می کنند، موضوع های متفاوتی درباره گذشته خود به یاد می آورند. هنگامی که فکر خوبی راجع به خود دارند، یادآوری موفقیتهای گذشته آسان تر از شکست ها است و زمانی که تصور ضعیفی از خود دارند عکس این قضیه صادق است.
در اثر تقدم میگوییم اولین اطلاعاتی که ما راجع به دیگران به دست میآوریم و تعیین کننده برداشت های آغازین ما هستند، معمولا در شکلگیری ارزیابی ما از آنان مهمتر از اطلاعات بعدی هستند.
عقاید و افکار قبلی ما راجع به خویشتن و توانایی های ما، می توانند بر رفتار ما تاثیر بگذارند، زیرا می کوشیم به انتظارات خود جامه عمل بپوشانیم. انسان ها می کوشند با توجه به برآوردهای قبلی خود درباره تواناییشان عمل کنند. برای مثال اگر کسی تصور کند که در دفعه اول در یک آزمون بهتر از آنچه انتظار داشته عمل کرده است، در بار دوم در همان آزمون عملکرد ضعیف خواهد داشت. یک کاربرد این گرایش آن است که به ما کمک میکند تا خودپنداره مان را حفظ کنیم به خاطر همین جنبه از محافظه کاری یعنی پیشگویی خود کامروا ساز لازم است به خودتان به عنوان یک دانشجوی بد و ضعیف نگاه نکنید.
خوددرگیرشدگی: این اصطلاح به شیوههایی اطلاق می شود که باعث می گردد آزمودنی در ارتباط با یک تکلیف خاص احساس اهمیت کند، مثلاً به او میگوییم که کسانی هم که این آزمون را که دادهاند مشغول تماشای عملکرد او هستند یا مثلاً می گوییم که این تکلیف یک آزمون هوش است. به نظر گرینوالد خوددرگیرشدگی باعث افزایش سوداریهای شناختی یعنی سه عامل گفته شده، می شود. خوددرگیرشدگی معمولا در حکم تهدیدی برای خودپنداره ماست. از آنجایی که این خود پنداره به کارکرد ما در بسیاری از زمینههای زندگی مان کمک میکند میکوشیم تا به هر قیمتی که شده از آن محافظت کنیم.
_ناهماهنگی شناختی
فستینگر میگوید هرگاه فردی دو شناخت یا اندیشه ظاهر متضاد با یکدیگر داشته باشد، نوعی حالت برانگیختگی ناخوشایند را که ناهماهنگی شناختی نامیده می شود، تجربه می کند و میکوشد تا این تناقض و تضاد را کاهش دهد. منابع رایج و همگانی ناهماهنگی عبارتند از
الف-تناقض های منطقی مثل اینکه گروه من از افراد خوبی تشکیل شده با شناخت گروه من تقلب میکند ناهماهنگ است
ب-تناقض و تضاد میان رفتار با نگرش، مثلا من از مصرف جگر طرفداری می کنم با این شناختی که من از جگر بدم میآید ناهماهنگ است.
ناهماهنگی را می توان به صورت های زیر کاهش داد:
الف-به حداقل رساندن اهمیت شناخت مثل خوردن چیزهایی که خوشمزه نیستند، چندان هم وحشتناک نیست
ب-افزودن عناصر هماهنگ مثلا درباره جالب بودن تکلیف دروغ گفتن، آنها به من ۲۰ دلار داده بودند
ج-تغییر یکی از عناصر مثل امتناع از سخن گفتن در باب خوشمزگی جگر.
کاهش ناهماهنگی میتواند به سادگی به خودفریبی بینجامد. آزمودنی های بررسی فستینگر به دروغ خودشان ایمان پیدا کرده بودند، همین طور کسی که برای یک نامزد سیاسی به شدت تلاش می کند ممکن است از قبول خطا های آن نامزد انتخاباتی یا مزایای سایر نامزدها سرباز زند.
در شرایط زیر احتمال و کوشش برای کاهش ناهماهنگی بیشتر است:
۱-عمل مزبور برگشت ناپذیر باشد. مثلا پس دادن ماشین دشوار است.
۲-پیامدهای یک عمل شدید باشند.
۳-شخص احساس کند که این امر یک انتخاب بوده است.
۴-عمل مزبور بر خودپنداره تاثیر بگذارد.
۵-رفتار در ملا عام اتفاق بیفتد. مثلاً نوشته مقاله ای در باب فواید جگر که کسی آن را نخواهند خواند عقیده واقعی شما را کمتر تغییر می دهد، تا زمانی که برای گروهی از حضار سخن گفته و از جگر خوردن طرفداری کنید.
_خود فریبی در ادراک دیگران
چندین نوع سوگیری وجود دارد که ادراک درست ما از دیگران را مخدوش می سازد:
۱-تفاوت های بازیگر-مشاهده گر ( خطای بنیادی اسناد) :
به این خاطر به دیگران ضربه برقی زدم که آزمایشگر به من دستور داده بود.
هنگامی که رفتارهای نامطلوب مان را بر اساس عوامل موقعیتی تبیین میکنیم، در واقع با توضیح آنان می کوشیم در شر بودن خود تردید کنیم. ولی اعمال دیگران را به سادگی و سریع بر اساس ویژگی های شخصی آنها تبیین می کنیم. یعنی کسی که مرتکب عملی میشود دوست دارد آن کار را معلول اوضاع و شرایط بداند، اما ناظران دوست دارند تصور کنند که بازیگر بر اساس رجحان های شخصی خود به چنین رفتاری دست زده است.
گرایش به این موضوع که سایر انسانها بخاطر ویژگی های شخصی خود به یک عمل دست می زنند، به اندازهای نیرومند است که خطای بنیادی اسناد نام گرفته است.
۲-تصورهای قالبی:
به واسطه تصورات قالبی ما معتقدیم که تمامی اعضای یک گروه از ویژگی های معین و مشترکی برخوردارند. مثلاً در مثال معما بدون اینکه بخواهیم نسبت جراح را به یک مرد می دهیم. هنگامی که تصور قالبی وجود دارد به کسانی که هرگز آنها را ندیدیم صرفا بر اساس عضویت آنها در یک گروه خاص ویژگی هایی را نسبت می دهیم. گاهی تصورات قالبی مفیدند، مثلاً اگر قرار باشد برای نوجوانی که هرگز او را ندیده اید، کادو بخرید، تصور های قالبی مربوط به موضوع های مورد علاقه و انزجار نوجوانان می توانند در انتخاب کادو شما را یاری کنند. اما از اونجایی که تصورهای قالبی در بسیاری از موارد اشتباه هستند، موجب تحریف واقعیت می گردد.
یک اثر آسیبرسان تصور های قالبی پدیده پیشگویی خودکامرواساز است ممکن است، آدمیان بکوشند بر اساس تصورهای قالبی که دیگران راجع به آنها دارند عمل کنند.
۳-نظریه های تلویحی شخصیت:
اگر مطلع شویم کسی باهوش است دوست داریم او را فردی خلاق، بافراست، فعال،با وجدان، آرام و متین و قابل اعتماد نیز تصور کنیم. اگر بشنویم فردی بی ملاحظه است انتظار داریم که او تحریک پذیر، پرمدعا، سرد و بی روح نیز باشد. این نظریه های شخصیت در بسیاری از اوقات به صورت تلویحی هستند و لذا نظریههای تلویحی شخصیت نام دارد و امکان دارد حتی از وجود آنها مطلع هم نباشیم، به همین خاطر بدون بررسی درباره دیگران دست به قضاوت می زنیم. نظریه های تلویحی شخصیت باعث تحریف واقعیت می شوند زیرا اغلب اوقات نادرست هستند. امکان دارد انسان های باهوش افراد خلاق یا با فراست نباشند، یا افراد سرد لزوماً تحریک پذیر یا سنگ دل به شمار نمی آیند.
۴-فرضیه جهان عادل:
ما غالبا دوست داریم چنین تصور کنیم که چیزهای خوب برای آدم های خوب و اتفاق های بد برای انسانهای شرور رخ می دهند. اگر چنین چیزی درست باشد، یقیناً مایه اطمینان خاطر خواهد بود زیرا بسیاری از ما خودمان را آدمهای خوبی میدانیم و اگر جهان بر عدالت استوار باشد، احساس امنیت خاطر می کنیم.
فرضیه جهان عادل میتواند باعث شود کسانی را که به درد و رنجی مبتلا هستند، سرزنش کنیم، بدون آنکه برای این سرزنش حقایق موجهی نیز در اختیار داشته باشیم. این گرایش به سرزنش قربانی زمانی نیرومندتر است که بد اقبالی و بدبیاری شدیدی اتفاق بیفتد، زیرا اندیشیدن به این مسئله که، امکان دارد ما نیز از چنین مسایلی در امان نباشیم پریشان کننده است. اگر فقط اشخاص بد یا ابله مورد تجاوز قرار گیرند، پس ما و محبوبمان در امان خواهیم بود. همچنین فرضیه جهان عادل میتواند آمادگی ما را برای ادراک افراد بینوا به عنوان بیکار های تنبلی که هر چه بخواهند به دست میآورند تبیین کند، هر چند که بسیاری از آنان با شرایط سختی مواجه باشند.
فرضیه جهان عادل میتواند باعث تحریف واقعیت شود زیرا کسانی را که کار نادرستی نکردهاند، قابل سرزنش می بینیم. اما نکته بدتر آن است که میتواند ما را به آن جهت سوق دهد که بر درد و رنج این قربانیان بیفزاییم، مثلاً کسانی که به فرضیه جهان عادل معتقدند کمتر از آنهایی که این فرضیه را باور ندارند به افراد درمانده کمک می کنند.
_خودفریبی ناشی از محدودیتهای خبرپردازی
عوامل انگیزشی و انتظاری تنها علل خودفریبی به شمار نمی آیند، محدودیت های سرشتی ما در پردازش اطلاعات می تواند چندین نوع خود فریبی به همراه داشته باشد.
۱-سادهسازی مفرط
منکن میگوید برای هر مسئله یک راه حل واضح، آسان و اشتباه وجود دارد. توصیف های ساده در نظر ما راحت تر از توصیف های پیچیده هستند. سیمون نظریهای دارد به نام خرد پذیری محدود که بر طبق آن محدودیتهای شناختی باعث میشود تا افراد تصمیم گیرنده دست به ایجاد الگوهای بیش از اندازه ساده ای راجع به دنیا بزنند که حتی به یک رفتار نزدیک به سطح بهینه نیز نمی انجامد. پژوهش ها احتمالاً به معنای آن هستند که ما نسبت به سیاستمدارانی که تبیین های بسیار ساده و ظاهرفریبانه برای مشکلاتمان ارائه میدهند، سوداری داریم.
هنگامی که آزمودنی ها با اطلاعات پیچیده و منابع متفاوت سر و کار دارند، ظاهراً از عملکرد خوبی برخوردار نیستند، چنین به نظر میرسد که اطلاعات انبوه ما را گیج می کنند. محققان گزارش کردند که آدمیان هنگام یکپارچه سازی اطلاعات دچار مشکل میشود. تحقیقات نشان می دهد وقتی روانشناسان بالینی دو منبع اطلاعاتی در اختیار دارند، در مقایسه با زمانی که فقط یک منبع به آنها ارائه میشود، پیشبینی های دقیق تری دارد. اما اگر تعداد این منابع به سه برسد، دقت آنها کاهش می یابد. این بررسیها حکایت از آن دارند که شاید ترجیح اطلاعات بیش از اندازه ساده و صرفاً منعکس کننده محدودیت های واقعی در کارکرد شناختی باشد نه آنکه موردی از سودآوری یا صورتی از خودفریبی تلقی گردد. شاید ما نمیتوانیم با تصور کاملی از جهان کار کنیم. در حال حاضر ساده سازی مفرط تنها مشکل جدی است که در این کشور با آن مواجه هستیم. نکند همین گفته خودش یک ساده سازی مفرط باشد؟
۲-ترجیح اطلاعات عینی به اطلاعات انتزاعی
بررسی گسترده نشریات مربوط به ماشین یا اظهارنظر خودمانی و شخصی عمه تان که خودش یکی از همان ماشین ها را دارد روی شما تاثیر بیشتری میگذارد؟ پژوهشها حاکی از آن است که عمه شما تاثیر بیشتری خواهد داشت. انسانها گرایش دارند که برای تجارب شخصی محدود و مکالمات رو در و ارزش بیشتری قائل شوند و از ارزش اطلاعات گسترده اما غیر شخصی بکاهند.
همچنین مدارکی که با وجود محدود بودن از بار عاطفی برخوردارند میتوانند بر مدارک انتزاعی اما فراوان بچربند، لذا ممکن است سیاست مداری که قریحه بیان، داستان های روشن و واضح را دارد نسبت به سیاستمداری که از دانش گسترده ای برخوردار است، متقاعد کننده تر و موجه تر جلوه کند.
۳-همبستگی های فریبنده
انسان ها دوست دارند روابطی را ادراک کنند که وجود ندارد. چپمن تصور نادرست وجود یک رابطه را همبستگی فریبنده می نامد.
د-آیا خودفریبی اجتناب ناپذیر است؟
به نظر میرسد که این دادهها موضوع نظریه پردازان کمال را مبنی بر این که ممکن است انسان ها واقعیت را تحریف کنند، اما مجبور به چنین کاری نیستند، تایید میکند.
ه-آیا خودفریبی چیز مطلوبی است؟
احتمالا بسیاری از اشخاص موافق این نکته هستند که واقعبینی چیز خوبی است، اما فرویدی ها اظهار میدارند که مقدار معینی از خود فریبی میتواند از کارکرد مفیدی برخوردار باشد و معتقدند که استفاده از مکانیسم های دفاعی موجب پیشگیری از سقوط به ورطه آشفته و مخدوش روان پریشی میشود. همچنین در موقعیتهای تنشزا خود فریبی میتواند به فرد در کاهش عواطف و هیجانات ناخوشایند کمک کند.
_دلایلی در حمایت از خود فریبی
برخی بررسی ها حاکی از آن هستند که افراد افسرده نسبت به اشخاص غیر افسرده در سنجش عملکرد خود دقیق تر عمل می کند. هنگامی که عملکرد ضعیف است، افراد افسرده با احتمال بیشتر متوجه این ضعف عملکرد میشوند تا افراد غیر افسرده. دسته دوم راجع به عملکرد خود برآورد اضافه میکنند. میشل این احتمال را مطرح کرد که شاید خود فریبی بهایی باشد که برای بهداشت روانی خودمان می پردازیم. وانگهی بیماران بستری در بخش مراقبت که تشخیص حمله قلبی و احتمال مرگ ناگهانی را نادیده گرفته یا انکار میکنند، نسبت به کسانی که به طور واقع بینانه خطر مرگ را ارزیابی کردند از عملکرد روانی و جسمانی بهتری برخوردارند.
_دلایلی در حمایت از ادراک واقع بینانه
سیلورمن به مجموعه ای از بررسیها دست یافت که نشان می دادند در آزمودنی هایی که به انکار محرکهای جنسی و پرخاشگرانه می پردازند احتمال افسرده شدن یا بروز سایر نشانه ها بیشتر است. شاید واقعگرایی ظاهراً بیشتر افراد افسرده که در بررسی میشل گزارش شده بود صرفا زمانی پیدا می شود که این واقع گرایی با گرایش کلی آنها برای پایین تر جلوه دادن خود همسان باشد.
یافته های پژوهشی که در زیر می آیند همگی حاکی از آن هستند که ادراک دقیق میتواند با کارکرد موثرتر همراه باشد:
بازشناسی و ابراز سوگ ناشی از مرگ یک فرد محبوب در دراز مدت با مسائل و مشکلات سازگاری کمتری همراه است.
یک ویژگی ازدواج های ضعیف عبارت است از ادراک نادرست همسر، حال آنکه در ازدواجهای خوب ادراک درست همسر به چشم میخورد.
معلمان کودکانی را که اشتباهات خود را پذیرفته و آن را تایید میکنند، سالمتر از کودکانی درجه بندی می کند که چنین کاری انجام نمی دهند.
احتمال توافق در مذاکره هنگامی بیشتر میشود که یکی از طرفین به دیگری نشان دهد حرف او را دقیقا می فهمد.
توانایی آزمودنی در تماشای فیلم یک مصاحبه و پیش بینی اینکه فرد مصاحبه شونده در زمان های مختلف چه رفتاری خواهد داشت، با کارایی کلی، استقلال رای و آنچه سلامت شخصی نامیده می شود همبستگی دارد.
توانایی تشخیص و بیان احساسات شخصی با سلامت جسمی بهتری همراه است، ناتوانی در تشخیص و گفتگو از احساسات شخصی که الکسی تایمی نامیده می شود با گستره ای از مشکلات پزشکی چون بیماری کرونر قلبی، درد مزمن و سرطان رابطه دارد.
فقدان نسبی خود فریبی با آفرینندگی و خلاقیت بیشتری همراه است.
_چه نوع خودفریبی کمک کننده است و چه هنگامی؟
کوین و لازاروس خاطرنشان میسازند که خود فریبی بسته به شرایط و اوضاع و احوال می تواند ضربه زننده یا کمک کننده باشد. بیماری که پس از ترک بیمارستان بازهم جدی بودن حمله قلبی را انکار میکند، ممکن است موفق به کسب تجویزهای مناسب دارویی، تغییر عادات خطرناک مثل سیگار کشیدن یا رژیم غذایی سرشار از کلسترول نشود. خودفریبی و انکار میتواند در کوتاه مدت در یک موقعیت بسیار تنشزا کارایی داشته باشد، اما راهبردهای مقابلهای مسئله مدار و واقعیت گرا در درازمدت از کارایی بیشتری برخوردار خواهند بود.
ویلنت در بررسیهای خود نشان داد برخی از انواع خودفریبی کم ضررتر از سایر موارد هستند. مکانیسم های دفاعی را در سه طبقه دسته بندی کرد:
۱-مکانیسم های دفاعی ناپخته که شدیدا واقعیت را تحریف میکردند و شامل انکار، فرافکنی، استفاده از خواب و خیال روزانه برای حل مشکلات میشدند.
۲-مکانیسم های دفاعی روان رنجور صرفاً یک تحریف متوسط از واقعیت به عمل میآورند و شامل توجیه عقلی، واپس رانی، جابجایی و واکنش وارونه می شود
۳-مکانیسم های دفاعی پخته که تحریف بسیار کمی از واقعیت را به دنبال داشتند و شامل والایش، فرونشانی، نوعدوستی، انتظار و پیش بینی و شوخطبعی میشدند.
ویلنت چنین نتیجه گرفت که سازگاری ربطی به فقدان فشار روانی یا بد اقبالی ندارد، بلکه ناشی از نوع مکانیسمی است که برای مقابله و کنار آمدن با فشار روانی یا اتفاق بد به کار میرود. کسانی که بنا به عادت بدون تحریف شدید واقعیت به مقابله با فشار روانی بر میخیزند، نسبت به آنهایی که از روی عادت با استفاده از ادراک نادرست واقعیت به مقابله میپردازند، کارکرد سالم تر و بهتری دارند. رویهم رفته از ظاهر امر چنین بر میآید که خود فریبی هنگامی می تواند ثمربخش باشد که برای دوره های زمانی کوتاه و در موقعیتهای تنشزای غیرعادی به کار رود. در عین حال هنگامی بیشترین حالت سازگاری را ایجاد میکند که واقعیت را دستخوش تحریف شدید نکند، انعطاف پذیر باشد و تا حدودی تحت مهار هشیار قرار داشته باشد. مثلاً هنگامی که فرد به صورت ارادی تصمیم می گیرد پس از آنکه قدمهای مناسبی اتخاذ کرد، محرک تنش زا را نادیده بگیرد.
و-کمک تخصصی
۱_روان درمانی و ادراک درست و دقیق
بسیاری از درمانگران از جمله من با عقیده بر اینکه درمان میتواند در کاهش خود فریبی به انسانها کمک کند موافقیم، اما در مجموع در حال حاضر پژوهش هایی که در آنها گفته شده است، درمان میتواند درمانجو را واقعبین تر کند چندان محکم و قانع کننده نیستند.
۲_آموزش شرایط رشد راجرز
۳_آموزش حساسیت
گروه های حساسیت برای افرادی طراحی شده است که مشکلات روانی شدیدی ندارند و اعضای گروه تشویق میشوند راجع به احساس ها و برداشت های کنونی خود صحبت کنند. گروههای فوق الذکر شرکتکننده کمک میکند تا خود و دیگران را دقیق تر و درست تر ببیند. البته گاه رهبر این گروه ها در دست کسانی است که از آموزش تخصصی اندکی برخوردارند و ممکن است شرکت در این تجارب آسیب روانی به فرد وارد کند، لذا قبل از پیوستن به این گروه ها در مورد گواهینامه ها و مجوزهای معتبر رهبر گروه پرس و جو کنید.
اگر انگیزه شما دریافت کمک برای حل اضطراب، افسردگی، افکار آشفته یا برخی مشکلات روانی دیگر است، در این گروهها ثبت نام نکنید. برای چنین مقاصدی روان درمانی سنتی و متعارف مناسب تر از آموزش حساسیت است. سرانجام اینکه بدانید و آگاه باشید که ادعاهای مربوط به فواید این گروه ها غالباً بیش از شواهد تایید کننده آنهاست.
روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 183 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 12:04