بی حوصلگی و انزجار و مرزهای انسان سالم(دکتر مکری)

ساخت وبلاگ

بی حوصلگی boredom (دکتر آذرخش مکری)

 

سه گانه استرس و بی حوصلگی و پول تو جیبی زیاد ، همبستگی زیادی با مصرف مواد مخدر در نوجوانان دارد.

 

بی حوصلگی با مساله دوپامین مرتبط است و لذا دوپامین اگر بالا برود بی حوصلگی از بین می رود و توجه و تمرکز افزایش میابد.

 

وقتی استرس به شما وارد میشه شما ۴ گزینه دارید :

الف : approacheحرکت به سمت مشکل (1-رفتاری behavioralیا 2-شناختیcognitive) 

ب :avoide اجتناب (3-رفتاری یا 4-شناختی)

 

بهترین برخورد با استرس گزینه الف است بخصوص با رویکرد رفتاری است.

 

دانش آموزان را میتوان به سه دسته تقسیم کرد : 

1-اجتناب کننده ها : بیشترین میزان افت تحصیلی را دارند، سرکلاس ریاضی برای اینکه حوصلشون سر نره با بغل دستی حرف میزنند و یا فکر و خیال میکنند.

2-بازتعریف کننده ها : حرکت شناختی به سمت مشکل دارند و بهترین نمرات تحصیلی را دارند.اینها تو دلشون میگن ریاضیات برای کنکور مهمه و سعی میکنند به درس گوش کنند.

3-حرکت رفتاری به سمت مشکل دارند : بیشتر جنبه غرزدن داره و اینها هم نمرات خوب تحصیلی ندارند. به معلم شکایت میکنند که کلاسش جذاب نیست.

 

بی حوصلگی از بی توجهی به مولفه های محیط بوجود میاد.

 

بی حوصلگی در محیط کار

یک سوم کارمندان روزانه دو ساعت کارهای غیر مرتبط با کارشون انجام می دهند ،تا حوصلشون سر نره.در دراز مدت دیگه به کار علاقمند نیستند. هرچقدر ابتکار و مدیریت زمان شما پایین تر باشه، بیشتر بی حوصله میشوید.

 

دو تعریف از بی حوصلگی

 

۱-یک حالت ناخوشایند عاطفی و هیجانی است که در آن عدم علاقه و دشواریِ تمرکز بر فعالیت موجود مشهود است

2-تجربه ای ناخوشایند که فرد میخواهد اما قادر به درگیر شدن در فعالیتی اغنا کننده و لذت بخش نیست. 

 

افراد در بی حوصلگی در فعالیتی درگیر نمیشوند.

 

آیا ما اول بی حوصله میشیم و به واسطه اون نمی تونیم به محیط توجه کنیم و یا چون نمیتونیم توی محیط چیزی رو پیدا کنیم بی حوصله میشیم؟مطالعات نشون میده بیشتر به قسمت دوم مربوط میشه یعنی چون نمیتونیم فعالیتی داشته باشیم بی حوصله میشیم.

ایراد افراد بی حوصله در خودشون هست.البته تا درصدی هم محیط در بی حوصلگی تاثیر دارد.

چرا برخی ها در محیط اطراف چیزی توجهشون رو جلب نمیکنه؟

یکی از گروه هایی که خیلی احساس بی حوصلگی میکنند بچه های ADHD هستند.

 

سه علامت در روان ما که ما را برای بی حوصلگی مستعدتر میکنه عبارتند از 

 

۱-افرادی که توجهشون به محیط اطراف کمه

۲-افرادی که رفتارهای تکانه ای دارند 

۳-افرادی که بیش فعالی دارند

 

و وقتی سه عامل بالا هست شما بیشتر احساس بی حوصلگی میکنید.

 

احساس بی حوصلگی و افسردگی و ... احساس اولیه نیستند ، بلکه ثانوی بوده و  ناشی از این هستند که مغزت چقدر جمع و جور هست ،اگر میتونی کارها رو سر موقع شروع و تموم کنی ، احساس بی حوصلگی نخواهی داشت.وقتی فکر ما اینور و اونور میره خیلی با بی حوصلگی مرتبطه 

 

Flow جاری بودن 

 

نیاز محیط و مهارت و توانایی شما دو عامل مهم هستند.وقتی نیاز محیط خیلی بالا و مهارت شما پایین باشه، شما احساس اضطراب میکنید و وقتی نیاز محیط پایین و توانایی و مهارت شما هم پایین باشه ،شما احساس بی تفاوتی میکنید و زمانی که توانایی و مهارت شما بالا و نیاز محیط پایین باشه مثل زمانی که شما میخواهید با یک بچه کوچک پینگ پنگ بازی کنید ،شما احساس بی حوصلگی میکنید.وقتی توانایی شما بالاست و نیاز محیط هم بالاست شما دچار حالت flow جاری بودن میشید و احساس خوشبختی میکنید و متوجه گذر زمان نمیشید . حواست پرت نمیشه.

 

وقتی توجه شما عمیقتر میشه و ذهن شما درگیرتر میشه و مسائل دشوارتری رو حل میکنه حالت جاری بودن بیشتر میشه و زمان سریعتر میگذره.

 

احساس درونی زمان Subjective time

 

اگر مخلفات زیاد باشه ، رو به جلو گذر زمان رو سریعتر احساس میکنید، ولی رو به عقب گذر زمان طولانی تر به نظر میاد.  

 

آنچه گذر زمان رو برای ما مشخص میکنه تعداد توجه و مخلفات و کارهایی هست که در واحد زمان انجام داده ایم...مثلا اگر یک روز کارهای شادی بخش زیادی انجام دادیم شب که با نگاه رو به جلو بررسی میکنیم میبینیم چقدر زمان زود گذشت ،ولی اگر رو به عقب نگاه کنید میبینید چقدر طولانی بود و برعکس اگر یک روز با بیکاری به شب برسونید میگید چقدر دیر گذشت و آخر شب میگید چقدر امروز سریع گذشت.

 

اگر شما flowهای مکرری رو تجربه کنید احساس خوشبختی بیشتری خواهید داشت.

 

آیا ما حوصلمون سر میره و در نتیجه زمان رو کند تر احساس میکنیم و یا چون زمان رو کندتر احساس میکنیم حوصلمون سر میره و میدونیم گزینه دوم درست میکنیم و اینکه ما چگونه گذر زمان رو حس میکنیم حاصلضرب توانایی و مهارت ما در میزان پردازش ما است.

 

وقتی محیط جاری بودن کم است حواس پرتی بیشتر میشود.mindfullness تمرکز حواس ، نقطه مقابل mindwandering حواس پرتی است.

 

کدام مراکز مغزی حواس پرتی را ایجاد میکنند : کتاب subjective time فلسفه و روانشناسی و نوروساینس زمان،  نوشته والتری آرستیلا و دن روید به این سوال بهتر و کاملتر جواب خواهند داد.

 

هردفعه که توجه شما به محیط یک لحظه پرت و لغو میشه اونجا ساعت درونی شما یک ثانیه میندازه و گذشت زمان به تعداد حواس پرتهای شما مرتبط هست.

 

Mindwandering

 وقتی شما میدونی توی فیلم چه خبره بهتر میتونید روی فیلم تمرکز کنید.

تقریبا ۴۰ درصد مردم لحظه ای که دارند یک کاری رو انجام میدهند، فکرشون جای دیگه ای هست.ذهنی که داره اینور اونور میپره ذهنی خوشحال نیست.

افزایش میزان خوشحالی مردم به ترتیب به عوامل زیر مرتبط است : ۱-کسایی که حواس پرتی منفی دارند(خاطره بد) ۲-کسایی که حواس پرتی خنثی دارند۳-کسایی که حواس پرتی خوشایند دارند(خاطره خوب)۴-کسایی که حواس پرتی ندارند. 

 

چرا ما اینقدر حواس پرتی داریم : 

 

در حین رابطه جنسی کمترین میزان حواس پرتی و بیشترین میزان رضایت از زندگی مشاهده میشود.

 

یک عده ای معتقدند این حواس پرتی ارزش تکاملی و حیاتی برای موجودات زنده داشته است بخاطر اینکه مثلا حیوانات در حین شکار کردن یک موجود دیگه خودشون مورد شکار واقع نشوند و بتونند عوامل محیطی دیگر هم در نظر بگیرند.

در حواس پرتی شما ماکزیمم خلاقیت ذهن رو هم دارید.

وقتی ما دچار بی حوصلگی میشیم ذهن ما سرگردان میشه و حالت گشت و گذار رو طی میکنه و برخی پژوهش ها میگویند ۴۰ درصد اوقات روز رو ما در حال سرگردانی ذهن هستیم.

هانس برگر مخترع eg است که با توجه به سواد الکتریکی که داشت، تلاش میکنه حرکت الکتریکی و امواج الکتریکی مغز رو روی کاغذ ثبت کنه.

فروید مجاب شد که چیزی بنام تله پاتی وجود ندارد.

 

Defult mode network

هانس برگر متوجه شد در حالات مختلف امواج الکتریکی مغزمون متفاوت است.dmn در مغز ما شبکه ای  داره که اجزای آن سه دسته است.

 امروزه نوروساینسها میگن مغز ما نوسان میکنه و برخی اوقات فکر ما توجه رو از محیط پس میگیره و  dmn کنترل رو در دست میگیره و بصورت خلاص و سرگردان شروع به فعالیت میکنه و مولفه های بیرونی دیگه ای هم ظاهر میشه مثل mri و واکنش مردمک به نور  

وقتی dmn فعال است، یعنی در حواس پرتی ،  خلاقیت بالاتر است.

خلاقیت با تست uut سنجیده میشود ، آزمون کاربردهای نامتعارف، مثلا میپرسن آجر به غیر از ساختمان سازی چه کاربردهای دیگه ای داره؟

حواس پرتی در کارهایی که خیلی انرژی روانی لازم نداره ماکزیمم است و نسبت به زمانی که کاملا بیکار هستیم و یا کار خیلی سنگینی انجام می دهیم ، بیشتر است. 

 

لذا توصیه میشه وقتی یک مسئله ای رو نمیتونی حل کنی، برو سر یک کار دیگه که انرژی روانی کمی لازم داره بطوریکه برات حواس پرتی mindwandring ایجاد بشه و بعد دوباره برگرد سر مسئلت و این دفعه احتمال داره بتونی حل کنی 

 

آینده نگری

تخیل آینده میراث dmn بوده و ما رو انسان میکنه.

در حالت حواس پرتی ناشی از بی حوصلگی، خلاقیت بالا می رود.

جاناتان اسکولر نشان داد وقتی فیلم نگاه میکنید هر دو سه دقیقه یکبار ذهنتون جای دیگری می رود.

کتاب "  اثر پروست" نوشته کرتین ون کمپل (روانشناس هلندی)

مارسل پروست در رمانهای خودش مسائل نوستالژیک کودکی را مطرح مکسند و میگوید یک سری بوها هستند که به محض شنیدنشان یک حس نوستالژی به شما می دهد و خاطرات کودکی را زنده میکند.

 

این کتاب میگه وقتی شما با بوی نوستالژیک و یا حس چشایی نوستالژیک مواجه میشید یک هیجان خاص مثبتی در شما ایجاد میشه و بعد به تدریج طی چند روز خاطرات فراموش شده کودکی شما بسیج میشود و اون خاطره پررنگ تر میشه که معمولا از خاطرات ۶ تا ۱۰ سالگی هست.

مواجه شدن با مسائل بصری ، نوستالژیک شما رو به خاطرات ۱۱تا ۲۰ سالگی می برد.

 

هل دادن از گذشته

 

روانشناسی تقریبا تا اواخر قرن بیستم بیشتر معتقد بود که انسانها از پشت هل داده میشوند و گذشته آنها باعث ساخته شدن آینده شان میشود.لاپلاس میگفت گذشته جهان ، آینده در لحظه بعد را مشخص میکند.

 از زمان انقلاب شناختی مثل مارتین سلیگمن مشخص شد آنچه که ما رو در زندگی جلو میبره فشار از پشت نیست ، بلکه تجسم آینده است و ایده آلهای ساخته شده در ذهنمان، ما را میکشاند.  

 

انسان موفق اونی نیست که گذشته سالمتری داشته ، بلکه اونی هست که آینده مجازی سالمتری در ذهنش داره.

توانایی فکر کردن فرضی مثل اینکه اگر من خونمو بفروشم چی میشه.

انسانها حرکات خودشونو بر اساس فکر کردن فرضی میسازند.

 

ذهن آینده داشتن

ذهن ما بیشترین زمان رو صرف فرض کردن اهداف برای آینده میکنه  و بعد دنبال اونها حرکت میکنه.

در چند پژوهش جالب مشخص شد که اگر از سر شما mri بگیرند وقتی که خاطرات مسافرت گذشته رو مرور میکنید و این حالت رو در مقایسه با زمانی که به آینده تصور و تخیل پردازی میشود قرار بدهید : در حالت اول در مقایسه با حالت دوم ،مراکز مغزی که این دو کار رو میکنند خیلی به هم نزدیکند.

همونطور که ما گذشته رو به یاد میاریم آینده را تصور میکنیم.و بطور مثال کسی که مشکل فراموشی داره نمیتونه آینده رو تصویر سازی کنه.  

مغز انسان وقتی اوضاع خوب نیست میره تو حالت خلاص و برای آینده خیالبافی میکنه و چون ماهیتش ساختار نداره چیزهای عجیبی رو تصور میکنه.

 

مغزی که آینده نگری نداره ، قادر به ادامه دادن نیست و چیزی که انسان رو میسازه قدرت تجسم آینده است.

 

شاید یک انسان موفق کسی است که حالات اضطراب و بی حوصلگی و جاری بودن هرسه را با ابعاد مختلف در طی روز تجربه میکنه.

وقتی حوصلت سر میره برخی اوقات مفید هست، زیرا مغزت در حال خلاقیت است.

کتاب تناقض انتخاب نوشته بری شوارتز میگه : وقتی تعداد انتخابها و گزینه ها زیاد میشه میزان رضایتمندی و خوشبختی کمتر میشه.

وقتی بچتون حوصلش سر میره اگر گزینه ها بیشتر شود حوصله بیشتر نمیشه. 

 

مایکل کوربالیس کتابی داره بنام : مغزتون وقتی حواستون نیست داره چکار میکنه


مرزهای انسان سالم

چه چیزی یک انسان سالم را برای ما تعریف می‌کند؟


آزمایشی برای موش ها شده که یک موش را در یک سیلندر حفظ کردند و موش دیگر را آزاد گذاشتن و حتی در انتخاب بین شکلات و کمک برای آزاد کردن آن موش دیگر، موش کمک کردن به همنوع را برای آزاد شدن، انتخاب می کند.

وقتی کسی انگشتش لای قیچی باغبانی گیر می‌کند، در هنگام درد ، یک سری از مراکز مغزی او فعال می شود که دقیقا همین مراکز در کسی فعال می‌شود، که مشاهده گر این اتفاق است. البته اگر این اتفاق برای کسی بیفتد که از او بدت می آید یا نسبت بهش حسودی می کنی، مراکزی در مغزت فعال می‌شود که هنگام سکس یا مصرف کوکائین فعال می‌شوند.


یکی از فیلسوفان اخلاق می‌گوید انسان اخلاقی کسی نیست که با دیگران همدردی می کند، بلکه می گوید کسی است که حلقه همدردی او گسترده و جهان شمول است. یعنی زیر مجموعه همه انسانهای روی کره زمین حتی همه حیوانات و گیاهان. در انسان سالم حلقه اخلاقی او در مغزش مرتب رشد می کند. متاسفانه دنیا داره به نوعی پیش میره که یک عده‌ای از این که چکش روی دست دیگری می خورد ذوق می کنند.

به صورت سنتی پزشکی و بیولوژی این فکرو می‌کرد موجودات به سمتی می روند که حداقل انرژی و حداقل تلاش را مصرف کنند. به عبارت دیگر نازکی کار و کلفتی نان را همه دوست دارند. در صورتی که انسان سالم رفاه طلب و تنبل نیست. انسان سالم همش دنبال چالش است.


استقلال، سماجت ،سرسختی، خودآگاهی، قدرت، ذهن آگاهی، کنترل تکانه، از ویژگی های انسان سالم است و انسان سالم گاهی اوقات تلاش می کند که کارهای سخت انجام بدهد. جالب است که دیدند وقتی انسانها را می گذاری تا تنبلی کنند و از تلاش جلوگیری می کنی، به شدت افسرده می شوند.


جالب است که نوروساینس و روانپزشکی داره به اخلاق نزدیک تر میشه یعنی همان چیزی که سالها سنت یا مذهب یا مراسم به انسان ها یاد می دادند و اون چیزی که خرد جمعی بود. اما سوال ذهنیشان این بود که این مفاهیم و خویشتن داری از کجا می آید؟

سبب شناسی خویشتن داری

اما سوال این است که این مفهوم خویشتن داری چگونه به انسان منتقل می شود و می گویند یک متهم بسیار اصلی در این زمینه رابطه مادر با فرزند است. می‌گویند مادر این مفهوم را به بچه منتقل می کند. در اون سنین طلایی بعضی بچه ها خویشتندار بار می آیند. بعضی بچه ها هستند اگر بهشان بگویید اول مشقت را بنویس بعد بازی انجام بده، می توانند این کار را انجام بدهند، ولی عده‌ای دیگر نمی توانند.


به بچه یک کادو می دهند و می گویند اول این شعر را حفظ کن و بعد کادویت را باز کن و بچه به راحتی می‌تواند این کار را انجام بدهد ولی بعضی ها نمیتوانند.


اون بچه ای که اول مشقش را می‌نویسد بعد بازی می‌کند یا اول شعر را حفظ می‌کند و بعد کادو را باز می کند در فالو چهل ساله از نظر اجتماعی بسیار موفق تر بوده است.

وقتی به یک حیوانی شوک الکتریکی میدهی و بهش فرصت می دهید تا یاد بگیرد چگونه می تواند از شوک فرار کند، در مقایسه با یک حیوان دیگر که بهش شوک الکتریکی میدهی، و هیچ راهی برای فرارش نمی گذاری، دو تفاوت عمده پیدا میشود که این در مدارهای مغزی اش هم است. جالب است که وقتی چند بار در عمر یک انسان یا حیوان بهش استرس وارد کنی ولی بهش اجازه حل مشکل و مسئله را بدهی، شما بعد از یک مدتی آدمی پیدا می کنید که همین طور بی دلیل تلاش می کند. در مقابل انسان های دیگر تا فشار را از رویشان برمیداری دست از تلاش بر می دارند.

افراد به این دلیل حوصله شان سر نمی رود که انتخاب ها یا سرگرمی های زیادی ندارند، بلکه اتفاقاً به این دلیل است که انتخاب ها و سرگرمی های زیادی در دسترس شان است، این را محققین نشان دادند که وقتی انتخاب‌های شما بیشتر می شود شما بیشتر حوصلت سر می رود. اما از طرف دیگر دیدند که حوصله سر رفتن یک پدیده خلاق است، وقتی که شما حوصله ات سر می رود، فکرت شروع میکند به mind wandering کردن و مثلا راجع به آینده فکر میکنی.

بجای واژه homo sapiens یک واژه برای انسان خلق کرده اند، بنام homo prospectus یعنی یک انسانی که جلوی خودش یک جهان مجازی را تخیل می کند و این homo prospectus از بیحوصلگی و کسالت نشات میگیرد.


پس مرزهای انسان سالم گسترش پیدا می کند ، انسانی که همدلی دارد و خویشتن داری او خوب شکل گرفته است و ملالت و دلزدگی و کسلی را به mind wandering و prospectus تخیل آزاد تبدیل میکنه. این سیستم کارآمد ترین سیستم است. وقتی که نگاه می‌کنند بیشترین خلاقیت و تنظیم هیجان و استقلال فکری را این افراد در جامعه دارند. این افراد با کمال تعجب ماکزیمم رضایت از زندگی و شادکامی و خوشبختی را دارند.

در نهایت اینجاست که علم با اخلاق باسنت و با باورهای اجتماعی عجین می شود که وقتی این ها شکل می گیرد میگن این آدم اخلاقی است و حرص و آز ندارد و معتاد نمی شود ، اینجوری به نظر می‌آید که می‌تواند روی تعادل حرکت کند، حرص به قدرت و جاه و مقام و پول و جایی برای خشونت و نفرت در این آدم شکل نمیگیرد. حتی حرص برای زیستن ندارد و به راحتی مرگ را می پذیرد، چون با خودش میگه همه بازی‌هامو کردم احساس ناکامی یا حرص خاصی ندارم.


چندش، اشمئزاز  disgust

 

این پدیده چندش ارزش تکاملی داره...بعضی چیزها واقعا معلوم نیست چرا چندش آوره.مثلا چرا یک تیکه سس کنار لب یک نفر چندش آوره.

پل اکمان معتقد است تمام افراد بشر شش نوع هیجان رو نشون می دهند و هرکدوم از اینها یک نمایی از چهره دارند:

خشمanger، چندشdisgust،ترسfeer، شادیhappiness،غمگینیsadness، غافلگیر و سورپرایز شدن surprise 

خشم و ترس و شادی در بدو تولد وجود داره و به نظر میاد احساس چندش تا سه سالگی در کودک وجود نداره و بعدا بوجود میاد.

شواهدی است که میگه چندش به تدریج در طی تمدن بشر در حال افزایش است زیرا بشر در حال تمیزتر شدن است. 

کتاب فرایند متمدن شدن 

فروید میگه حس چندش یکی از ابزارهای شکل گیری تمدن بوده و معتقد بوده، اگر سرکوب و مهار و شرم و گناه و چندش وجود نداشت تمدن شکل نمی گرفت.

 مفاهیم چندشی سال ۱۵۳۰ هیچکدامش الان غیر چندش آور نیست ولی یک چیزایی هست که قبلا چندش آور نبوده ولی الان چندش آور شده.لذا به تدریج داره مفاهیم چندشی افزایش پیدا میکنه.

 

جنبه پارادوکسیکال چندش

سنت اگوستین قدیس میگوید ما بین ادرار و مدفوع به دنیا می آییم و فروید میگوید مکان سکس فاصله اش با مکان مدفوع و ادرار کم است و به نظر میاد اون چیزایی که خیلی چندش آور هست نزدیک چیزایی هست که خیلی جالب و جذاب است.

اون چیزی که خیلی ازش انزجار داری با چیزی که خیلی برات جالبه دو روی یک سکه هستند.

 

چندش جنسی

مساله چندش نمودهای خیلی برجسته جنسی هم داره.

برخی رفتارهای جنسی کاملا چندش برانگیز هست.مثلا در اکثر انسانها مشاهده ارتباط جنسی در محارم حالت خوشایندی نداری و چندش آوره.

کتاب جامعه شناسی فنلاندی ادوارد وسترمارک  بنام : تاریخ ازدواج بشری 

در این کتاب میگه : 

وستر مارک افکت : وقتی کودکی سالهای اولیه کودکی اش را با کسی گذرانده باشد، در بزرگسالی نه تنها به او حس جنسی ندارد بلکه برایش چندش آور نیز هست.

در میمونهای عالی هم این پدیده دیده میشه.در شانپانزه ها ، ماده ها و در بابونها و برخی دیگر، نرها وقتی به سن بلوغ میرسن، از قبیله خود مهاجرت میکنند.

البته شانپانزه های نابالغ این پدیده را ندارند ،ولی وقتی بالغ میشن یعنی به سن ۵ سالگی میرسن این پدیده براشون چندش آور میشه.

اساس اجتناب از ارتباط جنسی با محارم ریشه در مساله چندش داره.

 

ارتباط چندش با اخلاق

دیوید هیوم میگه مبنای شکل گیری اخلاق نوعی حس چندش است.مساله گناه و کار خلاف با نجاست و کثیف بودن عجین شده است.

هر موقع شما حس اخلاقی داری یعنی مکانیسم های چندش در شما فعال میشه.

القا حس چندش بر روی قضاوتهای اخلاقی اشخاص تاثیر میگذاره.

آزمایش تاس و پاداش و سنجش مساله اخلاقی

اگر شما شاهد صحنه چندش باشید حس چندش در شما القا میشه و در آزمون تاس کمتر کلک می زنید.

القا چندش باعث میشه مردم اخلاقی تر عمل کنند.

هرچقدر چندش رو بیشتر القا بکنید قضاوتهای اخلاقی مردم سخت تر میشه.

وقتی شما کسی هستین که خودآگاهی به قسمتهای خصوصی بدنتون زیاد هست، القا حس چندش باعث میشه در مسائل اخلاقی سخت تر عمل میکنند.  

چرا برخی از آدما خیلی بدنی هستند ؟مثلا طرف میگه به دلم افتاده ، خیلی حس خوبی ندارم.

بلر ادعا کرد خیلی از آدمهای سایکوپت اون احساس چندش رو هنگام اعمال غیر اخلاقی تجربه نمیکنند.

مساله چندش با جادو هم شباهتی داره.

 

حالتهای جادویی دو ویژگی داشته که در چندش هم دیده میشه : 

۱-سرایت : ویژگی های جادویی مثل طلسم بودن یا بدیمن بودن از فردی به فرد دیگر یا جسم دیگر قابل سرایت هستند.

چندش هم حالت سرایت داره مثلا اگر یک ظرف ادرار رو کنار یک ظرف آب بزاری احتمالا خوردن اون آب چندش آور خواهد بود  

۲-شباهت : مثلا قبایل اولیه باور داشتن که اگر بخواد بارون بیاد، ما باید ادای اون رو دربیاریم.بخاطر همین مردم حتی ممکن نسبت به سوسک پلاستیکی و یا مدفوع پلاستیکی هم ممکن است حالت چندش داشته باشند   

 

ساختار مرکب و پیچیده چندش

****دیدگاه rhm معروفترین مدل در تبیین اجسام چندش آور معتقد بودند چند پدیده هستند که اگر اینها وجود داشته باشه چندش بوجود میاد :

1-هسته چندش : به دو چیز مرتبط است: سموم یا انگل.هرچیزی که سموم یا انگلها رو مشابهت بکنه چندش آوره مثل سیب گندیده و یا اجسام در حال خراب شدن و تخمیر...به همین دلیل معتقدند هسته چندش برای مسموم نشدن و آلوده نشدن به عفونت در تاریخ تکاملی خود بوجود آمده است.

۲- یادآور حیوان بودن : هرچیزی که به ما یادآوری میکنه ما هم حیوان هستیم برایمان چندش آور است.به همین دلیل مشاهده مدفوع یا ادرار کردن کسی برای ما چندش آور است.این برای محافظت روان است و هسته چندش برای محافظت از بدن میباشد.

 

****در نظریه دیگه چندش سه رکن داره :  

 

۱-چندش عامل بیماری: یعنی هرچیزی که با بیماری ارتباط داره  عامل چندش است

۲-چندش به امور جنسی که سلامت باروری رو به خطر می اندازه : مثل ارتباط جنسی با محارم و یا پیرمردها

۳-چندش های اخلاقی : میدانیم قوام جامعه با مسائل اخلاقی حفظ میشود

شیوع چندش اخلاقی و عامل بیماری در زن و مرد یکسان دیده میشه.ولی خانمها یک تفاوت بسیار جدی نسبت به چندش جنسی دارند و در مسائل جنسی خانمها چندش بیشتری دارند.

پل روزین میگوید علت چندش برمیگرده به مساله رژیم غذایی و میگوید حیواناتی که تک محصولی غذا میخورند مکانیسم چندش خاصی ندارند ،مثل گاو و گوسفند که فقط گیاه و گربه ها که فقط گوشت میخورند و وقتی شما همه چیز خوار باشی ،خطر اینکه شما مسموم بشی و بیمار بشی بیشتر میشه ، در نتیجه باید احتیاطت بیشتر باشه و به همین دلیل چندش بیشتر میشود.

شرطی شدن نسبت به یک غذا زمانی که مثلا با خوردن یک نوع غذا مسموم میشی اتفاق می افتد، بطوریکه نسبت به مزه آن غذا شرطی شده و چندش آور برایت خواهد شد.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 505 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 1:26