توسعه نگاه علمی و کار پژوهشی در کشور/دکتر مکری

ساخت وبلاگ

دینامیک پژوهش و پژوهشگران چه است ؟

چگونه میشه ذهن پژوهشگران و کار پژوهشی را تقویت کرد؟

میدانیم هرم علمی که در نوک اون افراد دانشمندان تاپ یک درصد هستند در حدی است که همه دانشگاه ها علاقه دارند که این افراد را در کنار خودشان داشته باشند. می‌خواهیم بدانیم آن یک درصد برتر چگونه شکل می‌گیرد؟ و چه راهکارهایی را می شود برای آنها توصیه کرد؟ اما بحث در این است که چگونه می‌توان یک درصد را تقویت کرد؟

یک دیدگاهی که سالیان سال در تئوری های رفتاری و شناختی مطرح بود، این است که به اینها scary smart می‌گویند. ما یک smart یا نابغه داریم که اونها یه درصد هستند. بعد از اونها یک super smart داریم و بعدش scary smart که حدود یک در ده هزار جامعه دانشگاهی را تشکیل می‌دهند، اینها را تا ۴۰ سال فالو کردند تا ببینند outputهای اینها چه هست و دیدند اینها patent ثبت اختراع های خوبی دارند. فاکتور دیگر این scary smart ها به غیر از هوش اونها پشتکارشون هست که ول نمیکنند. ادوین هولندر در مورد این افراد دریافت که اینها idiocyncracy(طبیعت ویژه هر هنرمند) هایی هم دارند امکان اینکه اینها با دمپایی و شلوارک در کنگره حاضر بشن و یا جکهای بد بگن خیلی بیشتر هست.
حتی میگفتن برید دنبال آدمهایی که idiosyncratic ویژه هستند بگردید. آدمهایی که در پروفایل های تیپیک می‌گنجند به اون بالا نمیرسند، اینها رو ترویج promote کنید. ولی پشت این قضیه همش یک پدیده قرار داشت، که پژوهشگر برتر در ذاتش است و در یک کشور اگر می خواهید پژوهش رشد کند، پیدا کردن پژوهشگران برتر scary smartها و دادن بودجه به اینها به همین ترتیب ترویج promote اینها است که جواب می‌دهد.
ولی وقتی بررسی کردند دیدند که داستان آن قدرها هم ساده نیست، مثلا یک معما بود که چرا تو phd ها و مقالاتی که چاپ می‌شوند، سهم خانمها در سه تای اول شماره های ۱ و ۲ و ۳ خیلی کم است در صورتیکه در پایینیها بالای پنجاه درصد است.
1-computer
2-engineering 17%
3-mathematics 29%
4-psychology 68%
5-health sciences 66%
6-biology 44%
7-medicine 50%
8-veterinary medicine 75%

رییس دانشگاه هاروارد Lawrence Larry summers یک اشتباه خیلی بد مرتکب می‌شود و با وجودیکه در رزومه cv اش وزیر خزانه‌داری آمریکا رو داره ، در ژانویه ۲۰۰۵ میگه خوب خانمها در اون منتهی الیه استعداد کمند ، و گفتن همین جمله باعث می‌شود که فوراً او را اخراج کنند، به این علت که جمله را توهین به خانمها تلقی می‌کردند، که حرف ایشان نشان دهنده این است که استعدادهای برتر در خانم ها کم است. ولی این موضوع دستمایه این شد که واقعا بررسی کنند ، که آیا واقعا giftedness یا استعداد است که باعث میشود به اون بالاها برسند یا پیچیده تر است؟ حتی کتاب خیلی قشنگی بنام ungifted یا بی استعداد نوشته شد و در این کتاب گفتند که اتفاقاً ungiftedها هستند که اون کارها رو میکنند. اون scary smart ها رو هم خیلی پر نبین ، بلکه اون بی استعدادان هستند که در یک دینامیکی قرار میگیرند و بسیار تلاش میکنند ، و میروند آن بالا را میسازند. لذا دنبال نابغه نابغه‌ها از تو دبستان و دبیرستانها نگردین و بزارید جامعه اون بالا رو بسازه. به همین دلیل بررسی کردند که در ۲۰ سال اخیر اون نوک هرم چگونه ساخته میشود.

قبلش دو تا تجربه رو خدمتتون باید بگم :

1-جوونتر که بودم خیلی علاقه داشتم بازوهای قوی داشته باشم، ساعتها هالتر میزدم، اما متاسفانه به جای خوبی نرسیدم، یعنی هرچی تلاش کردم نشد، چندی بعد که فیزیولوژی قضیه را بیشتر خواندم دقت کردم و با اساتید فن صحبت کردم، گفت اگه بازوهای قوی میخوای باید این حرکت‌ها رو انجام بدی و حرکت‌هایی را میگفت که شکم و فیله را تقویت میکرد و با خودم گفتم عضلات شکم و فیله چه ربطی به بازو دارد؟ بعدا به این خواهم رسید.

2-تجربه دیگرم این بود که الان شما می‌بینید ما با موجی مواجه هستیم که مرتب برای ما دردسر ساز می شود، مثل انرژی درمانی، ادعاهای عجیب راجع‌به ویروس ها، و شما می‌بینید یک صنفی که اصلاً علمی نیست، مرتب داره ادعا ایجاد میکنه، برخلاف تصور، ادعاشم جدی گرفته می‌شود، این فقط مختص ایران نیست بلکه در غرب هم هست، یک نفر که مدرس کلاس های آشپزی بود مقاله‌ای می نویسد و می‌گوید که آمریکایی‌ها در کره ماه پیاده نشدند، و یک چیزی حدود ۴۰ تا ۶۰ میلیون فالوور پیدا می کند‌ و یک منازعه یا debate عمده برای ناسا پیاده میکند که حرف‌های این رو رد کنند. سوال این است که ما در برابر این پیامبران کاذب علمی چه کنیم ، که مرتب می جوشند و بالا می آیند، و شما می بینید که متاسفانه در سیستم ما هم هست، و سیستم علمی باید مرتب آنها را suppress متوقف کند، مثلاً یک نفر می آید و می گوید واکسیناسیون خلاف است، یک نفر دیگه میگه زالو همه بیماریها را درمان میکند، و یکی دیگه میگه سرطان از راه خوردن شیر بز درمان میشود، و شما می‌مانید که چطور هر کدام از این افراد میلیونها طرفدار پیدا می‌کنند، این چه شکلی است؟ پس دانش به آن صورتی که ما فکر می‌کنیم نیست؟ و جالب این است که آن افراد همیشه یک ادعایی هم می کنند، و جواب می‌دهند که ادعای ما را قبول ندارید، خوب اشکال ندارد، چون ادعای گالیله و داروین و پاستور هم اولش مورد قبول واقع نشد. وقتی به دینامیک هرم جامعه توجه کردند ، یافته های قشنگی پیدا کردند. به عنوان مثال دیدند که این ادعاها همیشه از جانب قاعده هرم مطرح می شود، مثلا طرف مدرس آشپزی است یا در عطاری کار می کند، ولی کسی که در لایه های بالای هرم هست هیچ وقت این ادعاها را نمی کند. لذا ما همیشه ادعا هایی را داریم که از پایین می جوشند و بالا می آیند، فکر نکنید که ادعاها برعکس است، بلکه افراد عامی شروع میکنند کتابها و ادعاهایی را ترویج میکنند، که الان هم با اومدن این mass media حجم انبوهی از رسانه ها بدتر شده است و اینها مرتب فکرشونو میسازند و به بالا تزریق میکنند و آن بالا باید مرتب اینها را suppress کنه و انرژی زیادی بگذارد تا اینها را منع کند.

حالا از گفتن این دو تجربه‌ نامربوط می خوام به این بحث بپردازم که اونایی که در علم مدرن ذهنیت رشد science رو نگاه کردند ، گفتند که علم چطوری رشد میکنه. اون مثال یادتون باشه که شما میخواید بازوها رشد بکنه ولی باید روی عضلات شکم و فیله کار بکنید ، حالا کسی هم که میخواهد قطب پژوهش در کشور رشد کنه یعنی بازوها رشد کنه، سوال اینست که چگونه این کارو کنه؟


۱-وقتی بررسی کردند ، دیدن در دانشگاه‌ها و سیستمها و کشورهایی که علم خوب رشد میکنه، قاعده هرم نه، بلکه یک ذره پایین‌تر از هرم حتما باید marketing یا بازاریابی کنند. متوجه شدند که کاشفین و دانشمندان تاپ به ندرت توانسته‌اند ایده خود را گسترش بدهند، و market کنند و pioneer ها یا پیشگامان هیچوقت نتوانستند اون قدرت اصلی را پیدا کنند ، developer ها یا توسعه دهنده ها هم که پشت سرشون به عنوان بک‌آپ یا پشتیبانی اومدند. پس در قدم اول دیدند که اگر علم شما مسلط به بازاریابی نباشد، نوک هرم هرچقدر که شما در اون بودجه تزریق کنید atrophy یا ضعف بنیه پیدا میکنه.


۲-دومین یافته این بود که دیدند promotion ترویج مهم است ، شما نمی توانید داخل در بسته بنشینید و ژورنال ها را بین هم رد و بدل کنید، باید مرتب سخنرانی کنید، تا از سخنرانی خسته بشوید، پس شما باید یک سری هیئت علمی بگذارید که افکار اون یک درصد بالا را ترویج کنند، اگر اینها را نداشته باشید، اون بالا از نظر بنیه ضعیف atrophy می‌شود.


۳-نکته جالب بعدی این است که باید جو بصورت debate منازعه و critic نقاد باشه. دیدن که وقتی اون لایه پایین هرم debate یا جدل رو دامن میزنه ، دوتا اتفاق خوب می‌افتد، اون لایه قاعده که گفتیم هر از چند گاهی پیامبران کاذب تولید می‌کند، و شبه علم میسازه،  suppress میشه و دیگه مشکل شما نیست، یعنی دیگر مسئله پلمپ کردن دفتر آنها نیست، بلکه سخنرانی است که آنها را مهار می‌کند، و از طرفی این منازعه و نقد به آن یک درصد طبقه بالا راهنمایی می دهد، یعنی یک درصد بالا میفهمند مارکت کجا است و کدام سو باید بروند.


۴-نکته بعد اینکه باید best seller داشته باشید ، در کشور ما اگر میخواین بازوها قوی بشه باید best seller داشته باشین. وقتی نگاه میکنید میبینید ما best seller های علمی در کشورهای تاپ داریم ، مثلا کتابی در مورد ژنتیک هشت میلیون فروش می‌کند، منظورم کتابهای علمی قوی است . بحث در مورد آینده علم و اینکه مغز چگونه کار میکند ، مالکوم گلدول کتابی نوشته بنام سگ چه چیز دید what the dog saw? و دید که در رشد افکار علمی قدرت و impact زیر فشار قرار دادن اون در حلقه یک درصد بالا نیست که تعیین کننده است ، قدرت لایه یک پله پایین تر در ترویج promoteکردن اون ایده در جامعه است، و در این کتاب منظورش این بود که سگ از یک پرسپکتیو دیگر می بیند و آن را ترویج می‌کند، اگر شما در بازار کتاب خود نمی توانید best seller داشته باشید، علمت زمین‌گیر میشود، عذر میخوام ولی واقعیت است. به هر حال اومدند و دیدند تمام اون علمهای بالا به یک best seller وصل است و best seller رو لزوما اون یک درصد بالا ننوشته ، یکی اومده کنار دستش نوشته و اون رو ترویج کرده و تعریف best seller این است که شما اون رو در فرودگاه هم میبینید، مثلا کتابی می‌بینید به نام نگاهی به ویروس شناسی یا نگاهی به تکامل ، و اونها هستند که influential یا دارای نفوذ و قدرت هستند. یعنی ما از impact factor و reference و غیره هم نام میبریم ولی یک influential factor هم هست. که مثلاً مجله تایم می‌گوید ۱۰۰ افکار برجسته و وقتی نگاه می کنی خیلی از این ها مال دانشمندان نوبل نیست، مال یک marketer است. یعنی جمهور باید حرف شما رو قبول کنه و الا تو اون حلقه ایزوله میشه و ضعیف میشه، اگر شما نتوانید به جمهور وصل بشوید اون قاعده هرم وصل می شود، و اون رو میگیره، و شما یک سری دانشمند خواهید داشت، که بعد از یک مدت ضعف بنیه پیدا می کنند. در اقتصاد هم همین بود یک مدت می گفتند فقط تولید است که یک کشور را سرپا نگه میدارد، الان دیدند بزرگترین قطب هایی که دارند اقتصاد آمریکا را جلو می برند Amazon یا walmart است . این ها توزیع کننده و عرضه کننده و بازاریاب هستند، به عبارت دیگر اگر شما توزیع کننده و عرضه کننده و marketer یا بازاریاب نداشته باشید مکش ایجاد نمی کند و علم شما اون بالا atrophy میشود ، شما مجبور هستید مرتب بودجه تزریق بکنید، که اون علم را نگه داری، impact factor داشته باشی، pubish بکنی و بعد publication rate شما بالا میرود ، ولی بعد دوباره پایین می آید، در صورتی که میبینید در کشورهای دیگر این موتور راه می افتد. پس بحث من این است که اگر می‌خواهید پژوهش در ایران رشد کند، walmart و Amazon علمی هم لازم داریم ، منظورم کتاب فروشی نیست بلکه آن چیزی که ایده را ترویج کند.


مثال : این یک best seller است که جایزه پولیتزر را برده است. یعنی شاید این به عنوان شاید چند مقاله خیلی مهم، مهم است. The cigarette century یک بحث علمی کرده که سیگار چطور کنترل شد یا داره در آمریکا کنترل میشه، مثلا دو دانشمند برجسته در مقاله ۱۹۵۰ خودشون کشف کردند که smoking با carcinoma سرطان ریه ارتباط داره ، ولی تاثیر و نفوذ جدی نتوانستند روی عموم بگذارند و سیگاریها خیلی قشنگ جلو می‌رفتند.
تاثیر را فکر میکنید چه کسی گذاشت؟ مقاله jama در سال ۱۹۹۱ نتیجه یک پژوهش را منتشر کرده بود، به‌اینصورت که اومده بود و از بچه های سه تا هفت سال پرسیده بود که شما آرم دیزنی رو میشناسید ، بعد سوال کرده بودند آرم فلان سیگار (جو د کمپل) رو میشناسی یا نه ، بعد نشون داده بود بچه ها همانطور که دیزنی رو میشناسند ، برند های سیگار هم میشناسند و این رو شروع به ترویج برای best sellerها در سخنرانی‌ها کرده بود ، که ببینید ما داریم کجا میریم که بچه های کوچیک آرم سیگار را به خوبی آرم کارتون تشخیص می‌دهند و این یک موج عجیبی ایجاد کرد، که به suppress کردن سیگار منجر شد و این کنترل های خیلی شدیدی که از دهه نود به بعد شروع شد. یعنی شما ببینید علمی که در سال ۱۹۵۰ زیاد شد تا سال ۱۹۹۰ نتوانست آن جریان عمومی بر علیه سیگار را ایجاد کند. دانشمندان تاپی هم بودند، ولی چون با عموم وصل نبودند نمی توانستند حرف‌های خود را ترویج کنند.

ما در رشته خودمون به وفور از اینها داریم. کتاب دیوید هیلی سایکوفارماکولوژی و این داستانی که پروزاک چطور یکدفعه فراگیر شد. شما فکر می‌کنید به کشف علمی و rct ها مربوط است؟ جواب : خیر ، به قدرت بالای marketing و این که عموم مردم راضی شدند که با این دارو می توان کنار آمد.
از best sellerهای دیگر که بسیار در حدود چند میلیون چاپ شده و تاثیر زیادی روی مردم گذاشته American psychosis است. در اینجا نشون داده بود برخلاف اون چیزی که ما فکر میکنیم پژوهش‌ها تعیین کننده و جهت دهنده به سیاستهای روانپزشکی هستند ، خانواده رئیس جمهور کندی بودند ، و بالاخص درگیری رزماری کندی با بیماری اسکیزوفرنی بود ، و اینکه چگونه خانم کندی شرایور که مادرزن آرنولد شوارتزنگر بود لابی میکرد و مقامات وزارت بهداشت آمریکا را در فشار قرار میداد، و سیاست‌گذاری policymaking ایجاد میشد.
در صورتی که همه فکر می کردند این علم خالص است که دارد قدرت ایجاد می کند، و متوجه شدم علم زمانی که با سیاست و با عموم متصل نشود خیلی سریع ممکن است که ضعیف بشود.
یا شاهکارهایی که مارسیا انگل نوشته که چگونه فارماکولوژی در غرب رشد میکند و تاثیر شرکتهای داروسازی و سودآوری اونها در رشد کردن نوشته هاست.


خلاصه و جمع بندی
اون مثالی که گفتم برای بزرگ کردن بازو باید عضلات فیله و شکم را تقویت کرد را یادتون باشد، عضلات فیله و شکم یک لایه پایین تر از اون یک درصد دانشمندان هستند و اینها کسانی هستند که publication انتشارات textbook مینویسند ، ترویج promote میکنند ، عموم را جمع کرده و برای آنها سخنرانی می‌کنند، و ایده های آن یک‌درصد را در سیاستمداران و توی افراد ، و رسانه ها و mass media تزریق میکنند و شروع می کنند تا علم را مردمی کنند، اگر ما این لایه را در دانشگاه ضعیف بکنیم این خطر وجود دارد که این سیستم از هم بپاشد، فراموش نکنید که این لایه خودش به آن لایه یک درصدی بالا راهنمایی می دهد، یعنی اگر بگویید کدام پژوهش خوب است باید گفت پژوهشی که از جمهور جوشیده باشد.

یعنی این لایه ، هم لایه های پایینتر را کنترل می کند و دیگر نیاز نیست شما بروید و عطاری را پلمپ کنید، یک نوع باور عمومی این است که علم اینجوری نیست و بیماری ها اینجوری خوب نمی شوند، نیاز نیست آنها را بگیری و زندان بیاندازی، رشد علمی عموم را بالا ببر، وقتی رشد علمی عموم که بالا رفت به آن یک درصد فیدبک می دهد ‌. اگر این اتفاق نیفتد و صاحب نظران میگویند این خطر وجود دارد که شیرازه علم در آن مملکت از یک جایی ببرد و شما میبینید عموم مردم هستند که اصلاً با علم و آن یک درصد دانشمند کاری ندارند، و دارند کار خودشان را می‌کنند و اون یک درصد هم از زحمت های خودش ناامید شده است و می‌گوید ما هرچه زحمت می‌کشیم نتیجه کار خودمان را نمی بینیم.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 211 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 1:26