لحظه اوج
نام کتاب: لحظه اوج
نویسنده ملیندا گیتس
مترجم :منصور بیگدلی
ناشر: انتشارات بهار سبز
«ملیندا گیتس» ۵۵ساله است و در دالاس تگزاس بزرگ شدهاست، بهنقل از «مجله فوربس» پس از «آنگلا مرکل» و «دیلما روسف»، سومین زن قدرتمند جهان بوده، سه فرزند دارد و همسر دومین مرد ثروتمند جهان است. در کنار همه اینها آنچه باعث شد تا ملیندا گیتس تصمیم بگیرد کتاب «لحظه اوج» را تالیف کند، تلاش برای رفع تبعیض جنسیتی و سفرهای خیرخواهانه او به سراسر دنیا و تحقق بخشیدن به این شعار بود: «اگر میخواهید جامعهای را ارتقا دهید از زنان شروع کنید».
ملیندا با افتخار، لقب «فمینیست سرسخت» را بهخود دادهاست و معتقد است در طول تاریخ زنان و دختران در حاشیه رها شدهاند و مردان همواره شانس بیشتری برای یادگیری، کسب درآمد، رهبری و تصمیمگیریهای جمعی داشتهاند.
ملیندا بههمراه همسرش «بیل گیتس»، صاحب بزرگترین بنیاد خیریه خصوصی در جهان است و سفرهای خود را بهاقصی نقاط جهان با هدف ترویج برنامههایی مانند «مبارزه با فقر، دسترسی زنان به مشاغل متنوع، مشارکت مردان در کارهای خانه، دستیابی بهحقوق برابر زنان با مردان، مرخصیهای خانوادگی برای زنان و از میانبردن تعصبهای جنسیتی» آغاز کردهاست. کتاب «لحظه اوج» شامل نه بخش است که فصل مشترک آنها، تلاش ملیندا برای بهتصویر کشیدن تجربههای دردناک گرسنگان و افرادی است که با فقر فرهنگی و اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند. این زن بشردوست آمریکایی سراغ حاشیهنشینهای بنگلادشی میرود و پای قصههایی مینشیند که با درد «ختنه دختران» و «کودکهمسری» آغاز میشود و با «خشونت خانگی» و «کار بدون دستمزد» بهپایان میرسد.
ملیندا گیتس در مصاحبهای بهاین سوال که «توانمندسازی زنان در سراسر جهان چه نفعی برای دیگران خواهدداشت؟» میگوید:
«همه ما در یک نظام جهانی واحد زندگی میکنیم، زنان و دخترانی که نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند در سیستمهای بدون تبعیض شکوفا شده و این شکوفایی در سطح جهانی به سود تمام اعضا در جوامع مختلف خواهدبود.»
اگرچه این بانوی ثروتمند آمریکایی برخلاف بسیاری از همتایان کاپیتالیست خود، برای برابری و رفع تبعیض تلاش میکند، باز جای طرح این پرسش باقی میماند که تاکنون اقدامات بشردوستانه و خیرخواهانهای ازایندست تا چهاندازه علیه الگوهای کلان سرمایهداری، مصرفگرایی و استثمار نیروی انسانی موفق بودهاند؛ الگوهایی که تبعات مخربی همچون فردگرایی افراطی، تخریب محیط زیست و بازتولید فقر داشتهاند.
بسیاری از متخصصان حوزه «عقلانیت انتقادی» فعالیتهای نهادهای خیریه را راهحل مناسبی برای کاهش آمار گرسنگان جهان و ریشهکن کردن فقر نمیدانند، آنها الگوی فرهنگی سرمایهداری را که مصرف بیش از نیاز را تحمیل میکنند و تلی از انبوه مواد غذایی مازاد و مبتلایان به چاقی و بیماریهای ناشی از اضافه وزن را در کنار کودکان گرسنه و مبتلا به سوءتغذیه قرار میدهند را عامل بازتولید فقر معرفی میکنند.
«لورن برلانت» تئوریسین فرهنگی معتقد است این فعالیتها به ابزاری برای کنترل سیاسی تبدیل شدهاند. «اسلاوی ژیژک» فیلسوف و منتقد فرهنگی، توضیح میدهد، که چگونه ممکن است «درمان فقر»، خود به «بیماری» تبدیل شود. گرچه این فعالیتها احساس گناه ناشی از مصرفگرایی افراطی، تجارت اسلحه و ایجاد شکافهای طبقاتی را در طبقه بورژوا کاهش میدهند، اما فقر را همچنان زنده نگه میدارند و آن راتکثیر میکنند، درحالیکه باید تلاش کرد جامعه را بر مبنای ساختاری سیاسی-اقتصادی بنیان کرد که بازتولید فقر و جنگ در آن بهحداقل برسد
مغز بارانی، مغز آفتابی
کتاب : مغز بارانی، مغز آفتابی
نویسنده : الین فاکس
مترجمان : لیلا بهنیا / فریبا بهنیا
نشر : بهار سبز
چه اندازه احساس خوشبختی می کنیم ؟ چگونه می توانیم احساس شکوفایی و شادکامی بیشتری را تجربه کنیم ؟ چطور می توانیم ذهن مان را به سمت خوش بینی و به دنبال آن رضایت مندی ، رهایی از بحران ها و موفقیت بیشتر سوق دهیم ؟
این ها از پرسش ها و دغدغه های مهم بشر به خصوص در چند قرن اخیر محسوب می شوند .
پاسخ به این گونه پرسش ها و این سوال مهم که تعین گرهای مهم در احساس خوشبختی ، چه هستند بستگی به این دارد که با چه رویکرد و چگونه عینکی به مسئله نگاه می کنیم . پروفسور الین فاکس یک روان شناس و پژوهشگر علوم اعصاب شناختی و علوم اعصاب عواطف است که در کتاب ” مغز بارانی ، مغز آفتابی ” در تلاش بوده تا چنین ابهاماتی را برای مان روشن سازد .
هرچند که مسئله دست یابی به شادکامی و نگاهی خوش بینانه به عنوان یک رویا و یک دست نیافتنی تا این لحظه خواستار تفسیر و تحقیق است ،اما الین فاکس نزدیک به سه دهه است در آزمایشگاه علمی خود در دانشگاه آکسفورد برای پاسخ به این سوال که ” چرا برخی مردم بسیار انعطاف پذیر و هیجان خواه بوده ، از اتفاقات زندگی و پیشامدهای آن استقبال کرده ،لذت می برند و به تعبیری خوش بین هستند و چرا گروهی دیگر شکننده و آسیب پذیر بوده و بیشتر از دیگران در معرض ابتلا به اختلالاتی همچون اضطراب ،افسردگی وسواس قرار می گیرند ” پاسخی بیاید .
او در این کتاب از استعاره ” مغز آفتابی و مغز بارانی ” برای به تصویر کشیدن ، شیوه های متفاوت افراد در برابر رویدادهای محیطی کمک گرفته و عملکرد فیزیولوژِیکی مغز افراد را با زبانی ساده و عوام فهم به تصویر کشیده است.
دکتر فاکس در نخستین فصل ها کتاب توضیح می دهد ، ریشه ترس ، انزوا طلبی و کم لذتی در افراد بدبین یا محافظه کار به عملکرد بیش از اندازه قسمت کوچکی از مغز به نام ” آمیگدال ” مربوط می شود . سپس در قسمت های دیگر این مسئله را که چگونه ساختارهای مغزی یا عملکرد فرایندهای بیوشیمایی مغز ما تحت تاثیر ژن ها و رخدادهای محیطی قرار داشته و تغییر پذیر هستند را با استفاده از جدیدترین یافته های علمی و ذکر نمونه های جالب ، تفسیر می کند .
به عقیده پروفسور فاکس این که ما در وضعیت اکنونی زندگی مان هیجان خواه هستیم یا انزوا طلب ،خوش بین هستیم یا در انتظار اتفاقات ناخوشایند به تنهایی خو کرده ایم و این که از زندگی لذت می بریم یا به افسردگی مبتلا شده ایم ، به دو عامل ژن و محیط بر می گردد . در واقع فاکتورهای محیطی در سال های اولیه کودکی می تواند باعث فعال شدن ژن ها و تغییر ساختارهای مغز شود و به دنبال آن استفاده از تکنیک های درمانی و روش های روان درمانی در تغییر ساختارهای مغزی ،عملکرد ژن ها و تغییر بیوشیمی مغز نقش مهمی دارند .
در این کتاب آمده است ،تمایز قائل شدن میان ویژگی خوش بینی و بد بینی در افراد رامی توان از طریق توجه انتخابی آن ها به پدیده های لذت بخش یا رنج آفرین محیطی درک کرد . ذهن افراد خوش بین معمولا معطوف به زیبایی ها و پدیده های شادی بخش است ،آن ها انعطاف پذیر هستند به سرعت پس از قرار گرفتن در موقعیت های نامطلوب و آسیب آفرین ،به طور ناخودآگاه دست به خود ترمیمی می زنند و احساس کنترل بیشتری بر محیط اطراف دارند . مجموعه این رفتارها تحت عملکرد فرایندهای ساختاری مغز و بیوشیمی آن انجام می گیرد . از این رو توجه به چگونگی فرایند ساختارهای مغزی و بیوشیمی مغز در افراد خوش بین و بدبین می تواند علت هیجان خواهی ،ریسک پذیری ، لذت طلبی و تنوع جویی افراد خوش بین و موفقیت آن ها در زندگی را توجیه کند .
برای نمونه نویسنده این کتاب از تفاوت لذت بردن افراد خوش بین و بدبین از مناظر زیبایی همچون غروب آفتاب یا طبیعت ناب مثال می زند و آن را به تفاوت ساختاری مغز در دو نیمکره ها مربوط می کند . همچنین توضیح می دهد که چگونه تروماهای دوران کودکی از جمله تجاوز جنسی می تواند به کوچک شدن مرکز حافظه مغز یا هیپوکامپ منجر شود و اتصال عصبی میان پره فرونتال ،هیپوکامپ و آمیگدال را تغییر دهد . یا در افرادی که بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی و اضطراب هستند در مقایسه با افراد خوش بین و شادکام ، ارتباط میان بخش آمیگدال (مرتبط با ترس ) با بخش پره فرونتال (مرتبط با فعالیت های شناختی ) ، ضعیف تر است از این رو افراد بد بین ، از توانمندی های شناختی کمتری برای کنترل موقعیت های آسیب زا برخوردار خواهند بود .
دکتر فاکس در این کتاب به مخاطبانش این خبر خوش را می دهد که به رغم تاثیر گذاری اجتناب ناپذیر مولفه های جبر آمیزی همچون ژن ها و رویدادهای کودکی بر شادکامی و خوش بینی افراد ، حوزه علمی نسبتا نوینی به نام” انعطاف پذیر مغزی neuroplasticity ” از امکان ایجاد تغییرات موثر در ساختارهای مغزی ، عملکرد ژن ها و بیوشیمی مغز و به دنبال آن اصلاح رفتار و کامیابی از زندگی خبر می دهند .
این پژوهشگر در دو فصل آخر کتاب با عنوان های” مغز انعطاف پذیر” و” تکنیک های جدید برای تغییر مغز ” برای خوانندگان توضیح می دهد که چگونه می توان با کمک ابزارها و روش های درمانی ارتباطات میان ساختارهای مغزی را تقویت یا تضعیف کرد . به عقیده دکتر فاکس خوش بینی و شادکامی فرایندی آموختنی است که به وسیله درمان های شناختی رفتاری ، تمرینات ذهن آگاهی و مدیتیشن ، ودر گیر شدن با تجربیات مختلف زندگی تحت نظر درمانگر ، می توان به آن دست پیدا کرد .
در مجموع اگرچه نویسنده این کتاب نسخه نوینی را برای دست یابی به لذت جویی و خوش بینی و به دنبال آن کسب رضایت ،رفاه و موفقیت بیشتر ،برای مخاطبان پیچیده است اما به باور منتقدین سیاست های شادکامی سوق دادن افراد جامعه به مثبت گرایی و خوش بینی ، می تواند به نوعی تامین کننده منافع سرمایه دارها و بر هم زدن تعادل میان دو وجه متضاد رنج و لذت در اجتماع شود . از این رو بسیاری از محققان و نظریه پردازان از عقلانیت انتقادی برای به چالش کشیدن سیاست های دست یابی به تفکر خوش بینانه و شادکامی با کمک ابزارهای شناختی و بیولوژیکی استفاده می کنند .
برای نمونه بر اساس رویکرد انسان شناسی اسپینوزایی یا دیالکتیک رنج و لذت ، (ژویی سانس ژاک لکان ) ، این قاعده که همه انسان ها برای دست یابی به احساس لذت باید به سمت خوش بینی ،هیجان خواهی و در گیر شدن در عواطف مثبت سوق داده شوند ، مورد نقد قرار گرفته و گرایشات ذاتی انسان در حفاظت از خود مورد توجه قرار می گیرد . این گروه از منتقدین گرایش به مصرف گرایی و افزایش رو به رشد بیماری های عصر صنعتی و سرمایه داری را از تبعات تلاش انسان عصر امروز برای دست یابی به لذت و خوش بینی بیشتر با تغییرات ساختاری مغز و بیوشیمی ذهن می دانند و معتقدند ، انسان عصر امروز به عنوان کسانی که باید تابع سیاست های لذت گرایانه باشند ،مورد دستکاری و تحریف قرار می گیرد.
الین فاکس در بخشی از کتاب روایت جالبی از دو برادر خوش بین و بدبین را نقل می کند که به دلیل تفاوت های ساختاری مغز ، سرنوشت های متفاوتی پیدا کرده اند ،یکی از آن ها کارآفرینی موفق و تاجری میلیونر است که مرتب رخدادهای شگفت انگیزی را تجربه می کند و برادر بدبین ، یک معلم ساده در شهری کوچک است که به سختی اقساط آپارتمانش را به بانک می پردازد . امید به تغییرات ذهن با کمک مهندسی بیولوژیک آن گونه که الین فاکس می گوید ،جای طرح این پرسش را باقی می گذارد که با ایجاد تغییرات تفکری و رفتار ی در برادر بدبین ، در جامعه ای که امکان کار آفرینی و ثروت آفرینی برای اکثر افراد فراهم شود و افراد به سمت خوش بینی و کسب لذت بیشتر تشویق شوند ، چه کسی نقش آموزگاری ساده و قانع را عهده دار خواهد شد ؟
روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 4:18