سازمان کار اجتماعی/دکتر سرگلزایی

ساخت وبلاگ

سازمان کار اجتماعی

گمان من این است که بخش بزرگی از مشکلات جمعی که در جامعه ما وجود دارد و انفعال و سرخوردگی و خشمی که در درون ما وجود دارد به این دلیل است که فاقد سازمان کار اجتماعی است، لذا می خواهم راجع به سازمان کار اجتماعی صحبت بکنم به عنوان راهکاری که پیشنهاد میدهم برای برون رفت از بحران اجتماعی که دچارش هستیم. الان نمی خواهم به این اشاره بکنم که چه چیزی باعث شده که ما به این فروپاشی اجتماعی برسیم، و سازمان کار اجتماعی نداشته باشیم یا سازمان کار اجتماعی ما ضعیف تر از این باشد که بتواند نیازهای ما را برآورده بکند. در این اینجا نمی خواهم به سبب شناسی اشاره بکنم. بلکه می خواهم راجع به راهکار صحبت بکنم.

سازمان کار اجتماعی یک جمعی از افراد که با همدیگر با ارزش‌های مشترک ، رفتار هماهنگی را به شکل دراز مدت ادامه و انجام می دهند. تاکید من در این تعریف بر چند چیز بود یکی از ارزش‌های مشترک یکی کار هماهنگ و یکی رفتار دراز مدت. بنابراین ما خیلی از رفتارهای جمعی و هماهنگ داریم که آنها سازمان کار اجتماعی محسوب نمی‌شوند. برای مثال میلیون‌ها نفر ایرانی یک شب در سال به اسم چهارشنبه سوری یک رفتار های مشترکی را انجام می دهند رفتارهایی که با آتش افروختن و پریدن از روی آتش همراه است اما این یک سازمان کار اجتماعی نیست دلیل اینکه اولاً یک رفتار دراز مدت نیست یک بعد از ظهر و شب انجام می شود و بعد هر کس به دنبال کار خودش می رود، دوم اینکه آدمهایی که این کار را انجام می دهند، ارزش های مشترک هم ندارند، بعضی ها برای تفریح چهارشنبه سوری را جشن می گیرند. بعضی ها و ارزش ها و مذاهب ایران باستان اعتقاد و علاقه دارند. لذا این رفتار برای آنها یک رفتار آیینی حتی نیایشی محسوب می‌شود، برای بعضی دیگر هم این بهانه‌ای است برای دور هم بودن، و نیاز به عشق و تعلق و دلبستگی آنها را تامین می کند. لذا چنین رفتاری با این که توسط میلیون ها فرد انجام می شود ، نه ارزش های مشترک در آن وجود دارد و نه کار دراز مدت.

یا مثلاً یک سازمان اقتصادی که آدم های زیادی دور هم جمع هستند و یک کار اقتصادی را با هم انجام می دهند، تا زمانی که آن کار ارزش افزوده ایجاد میکند، که بین آنها به نوعی توزیع می‌شود و بخشی از نیازهای آنها را تامین می کند، آنها با هم کار هماهنگی را انجام می دهند، حالا در یک کارخانه یا در یک فروشگاه بزرگ، اما اگر آنها ارزش‌های مشترک نداشته باشند ، هر کدام از اعضای آن تیم که فرصت شغلی بهتری با کار راحت تر و درآمد بیشتر پیشنهاد بشه، آن سازمان اقتصادی را رها می‌کنند، به جای دیگری می رود و آن کار متفاوت را با همکاران دیگری انجام می دهد، در نتیجه نیاز مشترک با ارزش‌های مشترک این تفاوت را دارد که راجع به ارزش‌های مشترک ما باید بنشینیم و گفتگو کنیم، بنابراین وقتی شما می‌خواهید تشکیل سازمان کار اجتماعی بدهید، حالا با ۵ تا از دوستان‌تان یا همکلاسی‌های قدیمی‌تان، یا با همسایه های جدیدتان یا با بخشی از همکلاسیهاتون، یا اعضای خانواده، اولین چیزی که در تشکیل سازمان کار اجتماعی مهم است این است که با هم راجع به ارزشهای مشترکتان صحبت بکنید
ارزش‌های مشترک هسته سازمان کار اجتماعی است، هر کدام از ما یک نظام ارزشی داریم در نظام ارزشی بعضی از آدم ها شجاعت خیلی مهم است برای بعضی ها صداقت خیلی مهم است در نظام ارزشی بعضی از آدما کوشایی خیلی مهم است، این صفاتی که از نظر شما فضیلت محسوب می شود و شما آدم هایی که این صفات یا فضیلت ها را دارند، دوست دارید، و دوست دارید با آنها تقرب پیدا بکنید، نظام ارزشی شما می شوند، البته گاهی ما یک نظام ارزشی صرفاً کلامی داریم یعنی وقتی از ما پرسیده می شود که چه نظام ارزشی دارید یکسری ارزش ها راجع به آن صحبت می کنیم و یک نظام ارزشی واقعی داریم و آن چیزی است که در انتخاب های زندگی خودمان از آن بهره می‌بریم و معمولاً ما بابت ارزش هایی که واقعاً به آنها متعهد باشیم هزینه می پردازیم، یعنی مروری بر آنچه که در زندگی انجام دادیم، و اینکه کجاها در زندگی بابت یک ارزشی یا متعلق بودن به یک فضیلتی بها براش پرداختیم، آنها هستند.
بنابراین فهم واقعی نظام ارزشی منجر به این می شود که ما یک مروری بر زندگی خودمان داشته باشیم و مروری بر بزنگاه های زندگی و نقطه عطف های زندگی که ما تصمیم گرفتیم که بابت یک انتخاب هزینه بپردازیم، خیلی از آدمها نظرشان این است که اساسا ما باید برای یک سری مفاهیم انتزاعی مثل آزادی و عدالت و شجاعت و صداقت هزینه بپردازیم، این دیدگاه یک بحث فلسفی و یا روانشناختی را اقتضا می‌کند که ارزش ها به چه دردی میخورد.

از نظر روانشناختی آدم هایی که دارای یک نظام ارزشی هستند و بابت آن نظام ارزشی به آن بها می پردازند و به آن متعهد هستند، کیفیت زندگی بالاتری دارند، این چیزی است که درسنامه روانپزشکی کاپلان و سادوک وارد شده و بر مبنای پژوهش های میدانی و مقایسه، آدم هایی که صرفاً به خوشی و راحتی خود اهمیت میدهند به آدمهایی که خوشی و راحتی خود را در یک چارچوب ارزشی محدود می کنند و گاهی هم سختی و مشقت و استقامت را به جای خوشی و راحتی به خاطر ارزش هایی که دارند انتخاب می کنند، مقایسه این دو گروه نشان داده که کیفیت زندگی آدمهایی که ارزشی زندگی می کنند و ارزش محور هستند بالاتر است و رضایت از زندگی بیشتری دارند، بنابراین از منظر روانشناختی زندگی ارزش محور زندگی ارزشمندی است. از منظر اجتماعی هم گروه هایی که ارزش های مشترک دارند اتحاد دیر پاتر و ماندگارتری با همدیگر دارند نسبت به گروه‌هایی که صرفاً بابت منافع مشترک دور هم جمع میشوند، بنابراین زندگی ارزش محور زندگی است که چه از منظر فردی یا اجتماعی امکان تحقق نیازهای ما را در دراز مدت بیشتر می کند و احساس رضایت ما از زندگی مان را بالا میبرد، اما یک گروه اجتماعی که که مبنای ارزش‌های مشترک دور هم جمع میشوند باید راجع به ارزش ها باهم صحبت بکنند، مثلاً وقتی که ارزش یک گروه اجتماعی جلوگیری از خشونت و کاهش و کنترل و پیش‌گیری از خشونت باشد عنوان یک ارزش مشترک آنها می‌توانند با هم راجع به خشونت گفت و گو بکنند، بنابراین این افراد باید گفتگو کردن ، به روش نقاد و روش هدفمند و ساختارمند را بلد باشند در غیر اینصورت آنها هر کدام راجع به خشونت تصویر و تصوری در ذهن شان دارند که با دیگران ممکن است هماهنگ نباشد و این در عرصه عمل مشکلات خودش را نشان می‌دهد و این گروه نمی توانند با هم هماهنگ عمل کنند، مثلا بعضی از افراد ممکن است فکر کنند کسی که حمله میکنه و داد میزنه و فحاشی می کنه و مشتش را گره می‌کنه، چیزی را پرت میکند و تهدید فیزیکی می کند، یا آسیب فیزیکی می زند این نمود خشونت است، اما خشونت از نظر من چنین چیزی نیست هر وقت که شما از حریم دیگران عبور بکنید و به حریم دیگران احترام بگذارید و بدون اجازه به حریم شخصی دیگران ورود بکنید ، شما مرتکب خشونت شده اید، مثلاً اینکه از کسی بپرسید چرا بچه دار نمی شوی، یا بپرسید چرا ازدواج نمیکنی؟ در حالی که او از شما مشورت یا کمک نخواسته است و این حریم خودش را به روی شما نگشوده است این سوال خشونت محسوب می‌شود. تعریفی که من از خشونت دارم مبتنی بر تعریفی است که از آزادی فردی و حرمت و اهمیت حریم شخصی دارم و بنابراین باید به تعریف حریم فردی و حریم جمعی و حوزه های فردی و ساحت های فردی و جمعی بپردازم. بنابراین کار در ابتدا به نظر آسان می رسد که ما یک جلسه دور هم جمع شویم ارزشهای مشترک ما ۱۲ نفر یا ۴۰ نفر که دور هم جمع شده ایم این ها است، اما برای این که ما در عرصه عمل دچار مشکل نشویم باید با آداب گفتگوی هدفمند و نقاد تعریف کنیم، اگر ما می‌گوییم شفاف بودن جزو ارزش‌ها است، شفافیت معنایش چه است، صداقت معنایش چه است، آزادی یا معنویت یا اخلاق که ما دنبالش هستیم معنایش چه است.

لذا ممکن است ماه ها یا هفته ها یک گروه دور هم جمع بشوند و قبل از اینکه هر کنشی اجتماعی یا هر رفتار جمعی داشته باشند راجع به ارزش هایشان با همدیگر صحبت کنند و این نه تنها اتلاف وقت نیست ، بلکه فونداسیون کاری است که قرار است انجام بدهیم. بستر سازی و زیرساخت‌سازی کاری است که قرار است با هم انجام بدهیم. در اینجا این بحث پیش می آید که یک گفتگوی هدفمند و سازمان مند باید چگونه باشد تا به هدف برسد که در قسمت دیگری راجع به آداب گفتگو توضیحات لازم آمده است. کتاب شش کلاه برای فکر کردن نوشته ادوارد‌ دوبونو را به عنوان یک مدلی برای گفتگوی هدفمند و سامانمند در نظر داشته باشیم که بر اساس آن الگویی که ادوارد دوبونو در کتابی که گفته شد، جلسات ما و گفتگوهای ما می تواند سازمان پیدا کند، و از زیرساختش از مناظره و مشاجره و منازعه گفتگوی بی هدف دربیاید.
بنابراین زیرساخت ارزش محور و چرایی یک کار جمعی ابتدا باید تعریف شود و بعد از آن راجع به این باید صحبت بکنیم که برای رسیدن به این ارزش های مشترک و رعایت این ارزش ها قرار است ما چه هماهنگی را با هم انجام بدهیم؟ در اینجا باز ما باید به چند چیز توجه بکنیم، یکی باید ببینیم که جامعه هدف ما کیست و چیست و کجاست؟ آیا ما برای فرزندان خودمان داریم یک کاری را انجام میدهیم؟ آیا برای محله خودمان قرار است کاری را انجام بدهیم ؟ آیا برای شهرمان قرار است یک کاری را انجام بدهیم، آیا برای زیست بوم قرار است کاری انجام بدهیم؟ و حالا بر مبنای ارزش‌های مشترک راجع به اینکه جامعه هدف ما تا target market چیست و کجاست صحبت بکنم و لذا باید آن فضا و جامعه هدف خودمان را آن موقعیتی که می‌خواهیم در آن این کار را انجام بدهیم هم فرصت هایش را بشناسیم و هم تهدید هایش را بشناسیم و هم قواعد بازی در این میدان را بشناسیم بنابراین باز قبل از یک کار جمعی قرار است ما یک شناخت مشترک و یک آگاهی و مشترک راجع به فضایی که میخواهیم در آن کار کنیم، داشته باشیم، خیلی وقت ها ممکن است با شناخت بیشتر حتی اون target market یا اون مخاطب یا محیط هدف خودمان را کوچکتر کنیم یا تغییر بدهیم در حالی که وقتی آن محیط را نمی‌شناسیم، یعنی به دقت با تهدیدهایش و مختصاتش آشنا نیستیم ممکن است خیلی سطحی فکر کنیم این همون جایی است که قرار است ما یک کاری انجام بدهیم.


همین طور لازم است که ما نقاط ضعف و قوت خودمان را بشناسیم یعنی ما به عنوان یک تیم ، یک تیمی هستیم که چه توانایی هایی در ما وجود دارد و چه توانایی هایی وجود ندارد، ضعف ها و محدودیت های ما چه چیزهایی است؟ و مزیت های رقابتی و نقاط اقتدار و توانمندی ما کجا است؟ به هر حال یک تیم فوتبال با تمام توانمندی و توانایی که دارند با همدیگر لزوماً یک کار فرهنگی مناسب انجام بدهند، ممکن است که آنها در این حوزه توانمند باشند و یا نباشند بنابراین ما باید محیط را از جهت تهدیدها و فرصت ها و مختصات بشناسیم و هم قرار است که خود تیم چه ده نفر یا دوازده نفر یا ۴۰۰ نفر هر تعدادی که هستند توانمندی های خودشان را به دقت بشناسند که چقدر بودجه دارند چقدر وقت یا مقاومت بدنی یا مقاومت روانی و تاب آوری داریم و کجاها می شکنیم و کجاها تاب می آوریم و چه ضربه هایی را می توانیم وارد بکنیم و یا تحمل کنیم و این تعریفی است که یک تیم باید از خودش داشته باشه، خوب حالا اگر ارزش های مشترک را شناختیم، راجع به توانمندی ها یا ضعف های خودمان هم به آگاهی رسیدیم و راجع به محیط یا فضای عمل خودمان هم به شناخت رسیدیم حالا باید به این سوال جواب بدهیم که ما قرار است چه کاری را در جهت چشم انداز مشترکمان تغییری که می خواهیم در محیط بدهیم، انجام بدهیم، برای تغییری که می خواهیم در محیط بدهیم چه رفتاری را می‌خواهیم ترویج بدهیم؟ چه تغییری را می‌خواهیم در محیط اعمال کنیم؟و چگونه قرار است این کار را انجام بدهیم؟ بنابراین چشم انداز ما از رفتار هدف و محیط هدف و تغییراتی که قرار است در آن صورت بگیرد چه است؟ ما چگونه بر مبنای توانایی‌ها و ضعف‌ها خودمان و فرصت ها و تهدیدهای محیط چگونه می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم؟ بنابراین می‌بینید یک سازمان کار اجتماعی ممکن است بخش قابل توجهی از زمانش صرف فکر کردن و طراحی کردن بشود و بعداً وارد عمل شود البته کار دیگری که قبل از عمل قرار است انجام بدهد این است که آن تغییری که می خواهد در دنیایی اعمال کند، حالا چه سبز کردن شهر باشه و چه افزایش خلاقیت در فرزندان خودمان باشه برایش مختصات قابل اندازه گیری و قابل رویت تعریف می کند و زمانهایی که قرار است بر اساس این سنجه‌ها و این ترازوها، ما برویم و آن مختصات را بسنجیم، اگر این ارزیابی و پایش وجود نداشته باشد، ممکن است ما کارهایی را انجام بدهیم و خیال کنیم که داریم کار ارزشمندی انجام می‌دهیم، و احساس رضایت هم از نظر روانشناختی بابت اینکه فکر میکنیم داریم کار ارزشمندی انجام می‌دهیم بکنیم و بابت اینکه فکر میکنیم یک گروه با یک کار معنادار هستیم ،همبستگی گروهی هم داشته باشیم، اما این گروه در دنیای واقعی اثر مثبتی نداشته باشد، لذا یکی از ویژگی های این سازمان کار اجتماعی که پیشنهاد شد این است که زمان هایی برای سنجش و مختصاتی برای سنجش و روش هایی برای سنجش را هم باید طراحی بکنیم، یعنی اگر ما قرار است یک آیین جمعی را در جامعه راه اندازی بکنیم مثل رفتاری نظیر تفکیک زباله یا خواندن یک سرود ملی واقعی یا هر رفتار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دیگر که قرار است آن را ترویج بکنیم، باید برنامه داشته باشیم که این را قرار است چگونه اندازه بگیریم که این اقدام ما موثر واقع می شود یا نه و چقدر موثر واقع می شود؟ زمان های سنجش و مختصات سنجش و ابزار سنجش را باید تعریف کنیم. اگر ما این کارها را انجام بدهیم، حالا ما یک طرح عملیاتی برای یک کار اجتماعی داریم.


این کار می تواند کوچک یا بزرگ یا اقتصادی یا فرهنگی باشد و مهمتر از اینکه آن کار چه است این است که آن کار این ویژگی ها را داشته باشد که مبتنی بر ارزش‌های مشترک سازماندهی شده باشد، طولانی مدت انجام بشود و اثرگذاری آن مورد پایش قرار گیرد. با این قدم ها ما می توانیم گروه های کوچکی را بسازیم که این گروه های کوچک به شکل هسته هایی از ایجاد سازمان کار اجتماعی مثل جوانه یا بذرهایی در محیط جامعه ما پخش می‌شوند و طبیعتاً وقتی که این سازمان ها شروع به میوه دادن کنند، قدم بعدی تجمیع این سازمان ها هماهنگی این سازمان ها، همکاری‌ها بین این سازمان ها خواهد بود و آن موقع ما میتوانیم جامعه خود را تبدیل به یک سازمان کار اجتماعی بزرگ بکنیم و این آن زمانی است که می توانیم بگوییم از این فروپاشی اجتماعی-فرهنگی در آمده ایم و واقعاً یک اجتماع هستیم حالا اسمش را یک ملت بگذاریم یا اسمش را یک ابر سازمان یا سازمان بزرگ بگذاریم فرقی نمی‌کند. مهم این است که ارزش های مشترک داریم و کار هماهنگ انجام میدهیم و مثل یک ارکستر بزرگ هستیم به جای سازهایی که هر کدام دارند یک داستان دیگر را برای هم برای خودشان می نوازند و باهم ناهماهنگند، و یک آشوب ازش بیرون می آید.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 23:32