کتاب حسادت به بالا دستی و تمسخر پایین دستی،بخش۲/مکری

ساخت وبلاگ

نتایج بالا رفتن فرد در هرم قدرت

الف-تناقض‌ِقدرت : یعنی قدرت ذهن‌خوانی باعث افزایش قدرت و رسیدن به قدرت باعث کاهش قدرت ذهن‌خوانی میشود

معرفی کتاب

The Power Paradox: How We Gain and Lose Influence. 2016

تناقض قدرت: چگونه نفوذ را از دست می دهیم و به دست می‌آوریم.

Book by Dacher Keltner

داکر کلتنر یک روانشناس اجتماعی مشهور است که کارهای جالبی انجام داده است، و این کتاب هم مفصل در یک درس گفتار توضیح داده میشود.‌ سوزان فیسک با وجودی که این کتاب بعد از کتاب او نوشته شده است، ولی از مقالات نویسنده کتاب فوق در کتاب خودش استفاده کرده است.
کِلتنِر خلاصه پیامش به آن جمله زیبای لُرد اَکتون (Lord Acton) فیلسوف و مورخ انگلیسی در سده ۱۹ میلادی برمیگردد که میگوید : قدرت فاسد میکند و قدرت مطلقه مطلقا فاسد میکند.

در این کتاب گفته می‌شود :  آن چیزی که باعث می‌شود شما قدرت به دست بیاوری، توانایی شما در خواندن ذهن و احساسات دیگران است. مثلاً بفهمیم نیازشان چیست و چه چیزی دوست دارند، دنبال چه چیزی هستند و این باعث می‌شود که شما قدرت به دست بیاوری ، بعد می گوید وقتی قدرت را به دست آوردید، توانایی شما به ضد خودش تبدیل می شود، یعنی وقتی قدرت به دست آوردید، دیگر نمی توانید ذهن و یا نیاز و یا احساسات دیگران را بفهمید، و آن چیزهایی که در ذهن خودتان است را آن وقت روی ذهن دیگران برون‌فکنی می‌کنید.

درست است که طبق نظر سر مايکل مارموت" (Sir Michael Marmot)، استاد اپيدمی شناسی و بهداشت عمومی در دانشگاه کالج لندن : از نظر بدنی روی نوک هرم رفتن به نفع فرد می شود، ولی روی نوک هرم قدرت رفتن از نظر ذهنی به ضرر فرد می شود، یعنی وقتی قدرت به دست می‌آورید قدرت ذهن خوانی دیگران در شما افول پیدا می کند. به همین دلیل با دیگران به دید تمسخر نگاه می کنی و نمی توانی ذهن آنها را خوب بخوانی.


ب-سندرم هوبریس

لرد دیوید اوون وزیر خارجه انگلیس که چند واحد روانپزشکی را گذرانده است، ولی در نهایت روانپزشک نشده و مدرک آن را نگرفته است، سندرمی به نام سندرم هوبریس یا هیوبریس hubris syndrom را معرفی میکند ، که می‌گوید : وقتی فرد قدرت دارد، کم‌کم قضاوت‌هایش خراب میشود، و مثلاً باید یک کارهایی بکنیم و بیاییم پایین و دوباره بالا برویم و الا کارمان خراب میشود، و برای همین گفته می‌شود دموکراسی ها کمک می کنند، زیرا دموکراسی باعث می‌شود که قدرت بچرخد. قدرت بایستی بتواند به طریقی خودش را کالیبره یا واسنجی بکند، برای اینکه اگر نتواند خودش را کالیبره کند، قدرت خواندن ذهن دیگران در فرد قدرتمند افول می‌کند.


ج- دیدن طرحوارهای دیگران بصورت کلی

تاثیر دیگری که بالا رفتن فرد در هرم قدرت در مقالات دیگر نشان داده شده این است که : فردی که در هرم قدرت بالا میرود طرحواره‌های دیگران خیلی به صورت کلی‌تر زنده می‌شود، یعنی فرد در نوک هرم قدرت نمی‌تواند به صورت ریز ذهن دیگران را بخواند.


د-پیدا کردن هیجانات ساده و بسیط

نکته مهم دیگری بخصوص برای همکاران روانپزشک و روانشناس که مدارج علمی را طی می کنند، و به قله شهرت و اعتبار آکادمیک می رسند، وجود دارد که می‌گوید :  وقتی شما بالاتر می روید، هیجانات ذهنِ پایین‌ترها را به صورت ساده و بسیط‌تر می بینید، برای همین خیلی راحت در آن بالا نشسته‌اید و میگویید این فرد اضطراب دارد یا افسردگی دارد یا وسواس دارد. برای اینکه از نوک هرم نگاه کردن باعث این نوع دیدن مشکلات در افراد می شود. در حالیکه خود مراجع می گوید مشکل من پیچیده تر از این حرفها است.
یعنی پیام اصلی این است که وقتی هرچه به نوک هرم نزدیک‌تر می شوی چه از نظر شهرت یا درآمد یا مقام علمی یا قدرت شروع می‌کنی هیجانات دیگران را در قالب ساده‌های اکمانی ( پاول اکمان ) میبینید، مثلاً سریع می گویید فلانی اضطراب دارد، در صورتی که وقتی از پایین به بالا نگاه می کنید این گونه نگاه نمی کنید، برای همین است گاهی اوقات فرودستان قشنگتر ذهن دیگران را می خوانند مثلاً می‌گویند تو اضطراب نداری، فلانی از تو بهتر عمل کرده و تو الان نگران این هستی جلوی خانواده یا همسرت ضایع بشوی، در صورتی که شما وقتی از بالا به پایین نگاه می کنید، می‌گویید فرد دچار اضطراب شده است، یعنی اضطراب را به صورت یک ماده خام بدون اجزا میبینند.

قبلا راجع به دانه دار بودن هیجانات صحبت شده است. یکی از راه‌هایی که دانه دار بودن هیجان را خراب میکند و باعث می شود که شما نتوانید در دیگران هیجانات مرکب و پیچیده را ببینید، این است که در هرم قدرت از هر نظر بالا بروید. بعداً خواهیم گفت چه راهکاری وجود دارد که فرد دچار این مشکل نشود.


ه-قضاوت رفتار دیگران به صورت کلیشه‌ای در اثر بالا رفتن در هرم قدرت

اتفاق دیگری که در نتیجه بالا رفتن در هرم قدرت می‌افتد این است که : رفتار دیگران را بر اساس کلیشه تفسیر می کنید. مثلا مدیر می گوید اینکه اینجا آمده مرخصی میخواهد، یا اضافه کار میخواهد چون با خودش می‌گوید کارمند یا مرخصی می‌خواهند یا اضافه کار و این یک نوع کلیشه است و این باعث می شود که فرد در هرم قدرت نتوانند ریزه‌کاری‌ها را ببیند.


و-تفاوت ذهن خوانی افراد در ابتدای رسیدن به قدرت و بعد از گذشت مقدار زمانی از داشتن ثدرت

بعدا در درسگفتار مربوط به کتاب فوق خواهیم گفت که داکر کِلتنِر میگوید: اتفاقاً آنهایی که به قدرت می رسند در اوایل قدرت گرفتن در خواندن احساسات دیگران فوق العاده دقیق بودند، مثلاً می‌گویند فلانی پول نمی خواهد، او احساس می کند که در فلان رابطه تحقیر شده و به نوعی می خواهد جبران کند. ولی بعد از مدتی، قدرت ذهن‌خوانی در افراد قدرتمند کاهش می یابد.


ز- پیدا کردن تفکر ذات‌پنداری در نتیجه بالا رفتن در هرم قدرت
یعنی افراد قدرتمند می گویند:  فلان رفتار یا صفت در فرد به خاطر ذات او است، چون ذاتش این چنین است. مثلاً ذات طمعکاری دارد یا پولکی هستند.

۱-مثلاً مدیران خودشیفته این حس را دارند که همه دنبال مرخصی هستند، همه دنبال از زیر کار در رفتن هستند، همه پولکی هستند، در صورتی که یک مدیر دانا درد واقعی کارمند خود را درک میکند.

۲_یا مثلاً اگر در بالای هرم قدرت باشید در یک مهمانی متوجه نمی شوید که دیگران از دست شما ناراحت شدند یا خندیدند، در صورتی که فردی که خود را پایین‌تر از دیگران ارزیابی می کند، خیلی دقیق‌تر است.


ح-فعال شدن mpfc در مغز هنگام ذهن‌خوانی درست و کاهش یا از کار افتادن فعالیت این بخش مغز در اثر قضاوت کلیشه‌ای

مقاله Psychological Science

Dehumanizing the Lowest of the Low: Neuroimaging Responses to Extreme Out-Groups. 2006

انسانیت زدایی از پایین ترین سطح: پاسخ های تصویربرداری عصبی به گروه های بیرونی شدید.

Lasana T Harris، Susan T. Fiske

در این پژوهش مغز افراد را در دستگاه ام آر آی گذاشته و از نظر کارکردی بررسی کرده اند. قسمت هایی از مغز ما بخصوص mpfc  قشر جلوی پیشانی میانی (Medial Prefrontal Cortex)  وجود دارد که وقتی فرد دارد به نیت دیگران فکر می‌کند، و یا دارد فکر می‌کند که در ذهن دیگری چه می گذرد یا چرا عصبانی است یا غمگین است، این منطقه mpfc مغز پرکار می شود، ولی وقتی فرد کلیشه‌ای قضاوت میکند، مثلاً می گوید غمگین است, چون پول ندارد یا چون افسردگی دارد یا  علتش تورم و گرانی است و نمی‌تواند تحلیل دقیق کند، و فقط کلیشه‌ای انگ میزند، این منطقه mpfc از مغز خاموش میشود.


ط-کاهش کارکرد mpfc مغز فرد در اثر افزایش قدرت در فرد

وقتی افراد را در هرم قدرت بالا می‌برید و می گویید ذهن دیگران را بخوانید، از کارکرد mpfc مغز آنها کم می شود. به صورت خودمانی می شود گفت که اگر میخواهید ذهن دیگران را خوب بخوانید و یک مدیر موفق باشید، باید mpfc مغز شما مرتب فعال باشد. ولی ایراد کار اینجاست که وقتی فرد موفق می شود و در هرم قدرت بالا می رود، از توانایی mpfc مغز خود استفاده نمی‌کند و در نتیجه بر اساس اصول کلیشه‌ای قضاوت می کنید.

اصول تفکر کلیشه‌ای چند مورد هستند : تفکر طرحواره ، هیجانات را ساده دیدن ، ذات‌پنداری کردن

پس یک فایده پایین ماندن در هرم قدرت این است که mpfc در مغز فرد فعال میماند و بعد خود این عامل باعث میشود که فرد در هرم قدرت بالا بیاید ولی متاسفانه وقتی بالا آمد، بعد از مدتی توانایی mpfc در مغزش خراب شده و تبدیل به همان چیزی می‌شود که داکر کلتنر به آن تناقض قدرت می گوید، یعنی قدرت به ضرر خود فرد تمام می شود.‌ لذا باید یک فکری کرد که نگذاشت این اتفاق بیفتد.


»»هیدرولیک دو عامل توانمندی و گرم بودن warmth competence hydraulics

در کتاب گفته می شود که  از نظر جایگاه اجتماعی به نظر می آید:  اگر جایگاه فرد پایین می‌آید، احساس همدلی او بالا می‌رود، وقتی جایگاه اجتماعی فرد بالا می رود، یعنی competence یا صلاحیت یا شایستگی فرد بالا می‌رود، احساس همدلی او پایین می آید. همدلی به معنی اینکه فرد بتواند ذهن دیگران را بخواند که دیگران الان مثلاً چه میخواهند.

میدانیم هیدرولیک به این معناست که وقتی فشار یک جا زیاد میشود، در جای دیگر کم میشود. لذا نویسنده از پدیده ای به نام warmth competence hydraulics یعنی هیدرولیک توانمندی‌و گرم بودن نام میبرد که می‌گوید : یا شما توانمند هستید و یا گرم هستید و گرم بودن یعنی می توانید ذهن دیگران را بخوانید و هرچقدر شما گرم تر و دوست داشتنی‌تر و صمیمی‌تر و همدلی بیشتر داشته باشید، از توانمندی شما کاسته می شود و هر چقدر توانمندی شما افزایش یابد از گرمی و صمیمی بودن و همدلی شما کاسته می شود.

برای همین میبینید خیلی از افراد آدمهای توانمندی هستند ولی بعد از یک مدت خودکامه میشوند و دیگر ارتباطشان با دیگران قطع میشود، یعنی دیگران به او می خندند یا از دستش عصبانی میشوند، ولی او متوجه نمی شود، چون ذهن این افراد توانمند فقط با کلیشه کار می کند.


هم احساس حسادت و هم تمسخر و داشتن قدرت برای سلامت روان سم و زهر هستند

گفتیم که احساس حسادت شدید یک احساس مخرب است که شادکامی فرد را خراب میکند، ولی نویسنده می گوید تمسخر دیگران هم این چنین مخرب است و این تمسخر دیگران هم از نظر روانی مخرب است، یعنی نباید این تصور را کرد که در نوک هرم بودن به سلامت روانی فرد کمک می کند. لذا تمسخر هم یک سم است. بنابراین تاثیر مخرب قدرت و تمسخر بالقوه یکسان هستند.

ما چگونه جایگاه دیگران را تخمین میزینیم؟


»»نشانه‌های ظاهری برای حدس زدن در اینکه بین دو نفر کدامیک جایگاه اجتماعی بالاتر دارد

مقاله Psychological Science

Signs of Socioeconomic Status: A Thin-Slicing Approach.  2009

نشانه های موقعیت (وضعیت) اجتماعی-اقتصادی: یک رویکرد برش نازک.

Michael W. Kraus, Dacher Keltner

در پژوهش این مقاله مشاهده کرده بودند که در یک دقیقه آدم ها می توانند، جایگاه اجتماعی دو نفر را که با هم حرف میزنند تخمین بزنند و متوجه بشوند که چه کسی جایگاه بالاتری دارد یا کی پولدارتر است یا کی رئیس یا مدیر است و کی کارمند یا مرئوس است و چون در حدود یک دقیقه می توانند این جایگاه را حدس بزنند از واژه Thin-Slicing برش نازک استفاده کرده است. پس می‌بینیم که این سیستم مقایسه‌گر و مشاهده‌گر ما آنچنان قوی است که در یک دقیقه میتواند متوجه شود که در بین این دو نفر چه کسی رئیس است. در این مقاله تحقیق شده بود تا ببینند افراد از روی چه چیزهایی می‌توانند این تشخیص را بدهند‌.

الف- به عنوان مثال می‌توان به موارد زیر درباره کسی که قدرت بالاتر در یک رابطه دو طرفه را دارد اشاره کرد:

۱-در یک گفتگوی دو نفره کسی که با مو و یا لباس خودش بیشتر ور می‌رود، معمولاً نشانه بیشتری از این است که این فرد قدرت بیشتری نسبت به طرف مقابل دارد.

۲-کسی که خودکار در دستش دارد و مرتب خط خطی میکند، معمولاً جایگاه بالاتری دارد.

۳- عامل object manipulation : کسی که دارد با یک چیزی ور میرود، در یک رابطه دو نفره نشانه قدرت بالاتر است.

ب- از جمله نشانه‌های ظاهری کسی که در یک رابطه دو نفره قدرت و جایگاه پایین تری دارد عبارتند از:

۱- سرتکان دادن nodding : کسی که مرتب به علامت تایید سرش را پایین می آورد
۲-بالا بردن ابروها Raising eyebrows : کسی که مرتب ابروهایش را بالا میبرد.
۳-خندیدن : کسی که بیشتر میخندد

در این مقاله نشان داده بود چند عامل فوق است که سیستم مقایسه‌گر اجتماعی ما از طریق این نشانه ها در کمتر از حدود یک دقیقه متوجه خواهد شد که چه کسی جایگاه بالاتری دارد.

ج-عامل ظاهری شکاف کت پرولتاریا برای تشخیص جایگاه افراد

سوزان فیسک از کتابی که نوشته ۱۹۸۳ است، یک عاملی که مردم به آن برای مقایسه جایگاه اجتماعی فرد حساس هستند را عاملی به نام Prole jacket gape یعنی شکاف کت پرولتاریا می‌نامد که در آن می‌گوید : افراد وقتی به انسان ها نگاه می کنند، آن کسی که کتش به یقه پیرهنش میچسبد، جایگاه اجتماعی بالاتری دارد، چون بعضی کت‌ها را می بینید که به یقه خوب نمی چسبد و مثلاً از پشت بین یقه کت و یقه پیراهن فاصله افتاده است که به این دلیل است که کت خوب دوخته نشده و آستردوزی خوبی ندارد و خیلی درست روی یقه نمی چسبد.

د- داشتن تعداد زیادی خودکار در جیب ظاهر جایگاه اجتماعی افراد را پایین می آورد.

ه-در رنگ مختلف پالتوها، پالتو با رنگ بژ نسبت به پالتو با رنگهای مختلف دیگر سرمه‌ای و مشکی ظاهر جایگاه  اجتماعی بالاتری در در افراد نشان می‌دهد


»»ویژگی محیط مناسب از نظر رشد سلامت روانی و موفقیت آموزشی برای هر دانش‌آموز

در این کتاب اشاره جالبی دارد و سوالی را ایجاد می کند که :

اگر ما فرزندمان را در محیط آموزشی بگذاریم درس بخواند که پر از بچه باهوش است، بهتر است یا جایی بگذاریم که در آنجا میانگین نمره بچه‌ها پایین‌تر است؟ کدامیک از این دو محیط به رشد و سلامت روانی بیشتر بچه منجر می شود؟ در اینباره سوزان دیسک و Pascal Huguet پاسکال هوگت معتقدندمحیط دومی مناسب‌تر است، به عبارتی معتقدند که اگر شما در یک برکه کوچک، یک ماهی بزرگ باشید، سلامت روان شما بهتر تامین می‌شود و سالهای بعد بیشتر رشد می کنید، پس این معنیش این می شود که شما بهتر است به مدرسه تیزهوشان و استعدادهای درخشان نروید، چون در آنجا حکم برکه بزرگ و ماهی کوچک را پیدا می کنید و این حسادت به شما آسیب می زند، البته خوب در آن مدارس آموزش‌های بهتری هم داده می شود و عوامل مثبت دیگری هم هست، ولی لااقل درباره حسادت نتایج بدین‌گونه است.

سوزان فیسک میگوید : فاصله میانگین نمره یک مدرسه با میانگین نمره یک دانش آموز تعیین کننده سلامت روان و شادکامی او است نه صرفاً نمره خود دانش آموز. پس هرچه این فاصله کمتر باشد دانش آموز با نمراتی که کسب کرده احساس خوبی دارد، شخصیتش بهتر شکل می گیرد و بعداً موفق تر و شادکام تر خواهد بود. یعنی معدل خود فرد مهم نیست، بلکه فاصله معدل فرد با میانگین معدل کلاسی که در آن درس می خواند مهم است. یعنی بالا بودن معدل میانگین یک کلاس نسبت به میانگین نمرات یک دانش آموز همبستگی ۰/۴-  با شادکامی کودک دارد. پس اگر دانش آموزی با معدل ۱۷ در کلاسی برود که میانگین نمرات کلاس کمتر از ۱۷ باشد دانش آموز احساس بهتر و شادکامی بیشتری خواهد داشت ، نسبت به زمانی که در کلاسی باشد که میانگین نمرات کلاس نوزده و نیم است.

سوال بعدی این است که اگر عوامل فوق فراهم نشد باید چه کار کرد؟ یعنی می‌خواهیم ببینند کدام دانش آموز در برکه بزرگ کمتر اذیت می شوند، بیشتر رشد می‌کنند و کمتر حسادت می‌کنند؟


دو رویکرد برای مقایسه در افراد

در نتایج مطالعات مشاهده شده بود که دو رویکرد عمده در مقایسه فرد با دیگران وجود دارد:

رویکرد اول : فرد خودش را با میانگین نمرات کلاس مقایسه کرده و می‌گوید شاگرد چندم است. مثلاً نمرات ۱۰۰ نفر را به ترتیب از نمره بالا به نمره پایین را روی بُرد می زنند و فرد نگاه می‌کند، ببیند که او در صد نفر رتبه چندم را به دست آورده است.

رویکرد دوم : نویسنده می گوید اگر فرد اینگونه که رویکرد اول گفته شد است خودش را از میانگین خیلی پایین‌تر میبیند، باید خودش را با میانگین مقایسه نکند و لذا راهکارهای زیر را پیشنهاد میدهد :


الف-فرزندپروری بر مبنای مقایسه و رقابت و تربیت فرزندی ذهن مقایسه‌گر و رقابت‌گر با دیگران کلا اشتباه است

هرچند برخی متخصصان علوم تربیت می گویند اصولاً باید فرزندان را به نوعی تربیت کرد که به هیچ عنوان رو به مقایسه و رقابت با دیگران نیاورده و فقط تلاش کنند هر روز از روز قبلی خود کمی بهتر بشوند، ولی اگر ذهنی مقایسه‌گر تربیت شده و مرتب در حال رقابت است و نمی‌تواند از مقایسه و رقابت دست بردارد، لااقل بهتر است از راهکارهای زیر استفاده کند.


ب-استفاده از رویکرد  Comparison choice برای آسیب ندیدن در برکه بزرگ یعنی انتخاب دو و نهایت سه نفر که کمی بالاتر از فرد هستند برای مقایسه

راه حل پیشنهادی اول که روی آن فکر شده است نامش Comparison choice یا انتخاب مقایسه است که میگوید: برخی دانش‌آموزان که از این مقایسه سالم به در می‌روند وقتی وارد برکه بزرگ می شوند از این ابتکار استفاده می‌کنند که، یکی را که شبیه خودشان است ولی کمی بهتر از خودش است حتی بدون اینکه آن طرف بداند را پیدا کرده و روی او تمرکز کرده و مرتب خودشان را با او مقایسه می‌کنند. یعنی در اینجا فرد خودش را با میانگین مقایسه نمی کند و نمی گوید شاگرد چندم شده است، یعنی به نظر می‌آید یک دوگانه می سازد، که گاهی اوقات این دوگانه ناملموس و نامحسوس است. به طوری که خود فرد نمی داند دارد با او رقابت می کند ولی هر وقت که نمرات را میبیند، نمره خودش را با نمره او مقایسه میکند. به این عمل Comparison choice میگویند. گفته می‌شود افراد با این رویکرد سالم تر راه رشد را طی می کنند.‌

پس اگر نوجوان شما وارد دانشگاه یا محیط آموزشی یا مدرسه تیزهوشان شده است و حس می‌کند که یک ماهی کوچک در برکه بزرگ شده است : راه حلش این است که یک نفر یا دو نفر و یا ماکسیمم ۳ نفر را برای تمرکز کردن روی آنها انتخاب کند ، که اینها احتمالاً یک کمی از او بالاتر باشند، نه اینکه اینها شاگرد اول کلاس باشند و بعد نوجوان شروع کند خودش را با اینها مقایسه کند. دیده شده در این حالت افراد حسادتشان کم میشود، سرخوردگی آنها کم میشود، و شروع به دویدن می کنند.

استفاده از این رویکرد را در تمام زمینه‌های دیگر هم می توان استفاده کرد، مثلاً اگر باشگاهی می روید، خودتان را با مربی یا بهترین بازیکنان مقایسه نکنید، ۲ نفر که همسطح با شما ولی یک کوچولو بهتر از شما هستند را انتخاب کنید و خودتان را با آنها مقایسه کنید.


ج-الهام گرفتن

راهکار پیشنهادی دیگر استفاده از لغتی به نام‌ inspiration یا الهام گرفتن است. یعنی فرد بیاید و افراد بالاتر از خود را الهام‌بخش خودش بداند. دیده شده آنهایی که توانایی گرفتن الهام از افراد بالاتر از خود را دارند، بهتر بالا آمده و حسادت آنها کنترل می شود.


د-رفتن به سمت پیچیده دیدن صفات در خود

معرفی کتاب

Bittersweet: How Sorrow and Longing Make Us Whole. ۲۰۲۲

تلخ و شیرین : چگونه اندوه و حسرت(نوعی اشتیاق) ما را کامل می کند

Book by Susan Cain

راهکار پیشنهادی بعدی در کتاب فوق آمده که در آن به مقوله اشتیاق و فراغ و مقوله حسرت دیگران را داشتن میپردازد. سوزان کِین نویسنده کتاب فوق می‌گوید : شما می‌توانید از اشتیاق به شیوه درست برای رشد خودتان استفاده کنید. در این نوع اشتیاق Longing فرد هر چه می‌دود به خواسته‌اش نمی‌رسد، ولی در لغت شوق که در درسگفتارهای دیگر گفته شد، فرد می تواند آن را داشته باشد. یعنی در این اشتیاق فرد می‌گوید حسرت داشتن فلان چیز را دارم. دیده شده اتفاقاً مقوله حسرت و اشتیاق یکی از آن صفت های مرکب پیچیده است که شما با mpfc در مغز خود می‌توانید آن را دریافت کنید و الا فقط آن را به عنوان یک حسادت کور و خشم تجربه خواهید کرد. ولی فرد می‌تواند این حسادت کور و خشم خود را به سمت این نوع اشتیاق سوق بدهد.


ه-پیچیده کردن خویشتن

راهکار پیشنهادی دیگر Self complexity یا پیچیده کردن خویشتن است. افراد معمولاً تصور می‌کنند که یک خویشتن دارند، مثلا تصور می‌کنند دانشجو هستند یا مهندس ساختمان هستند یا پزشک قلب هستند، ولی گفته می شود انسان‌ها می توانند، چندین self در کنار همدیگر داشته باشند. مثلاً من مهندس ساختمانم، ورزشکارم و شاعرم، یعنی همان مفهوم چند بعدی بودن که قبلاً در‌باره آن صحبت شد یا همان‌چیزی که در مقوله HP شوق‌های هماهنگ هم به آن اشاره شد در اینباره تاثیر مثبت دارد. دیده شده اگر فرد خویشتن خود را مرکب بکند، این موضوع می‌تواند به‌شدت حسادت را در فرد کاهش دهد، آنگاه فرد با خود می گوید درست است که من در این سلسله مراتب پایین‌تر هستم، ولی در یک سلسله مراتب دیگر بالاتر هستم، یعنی خود را در چند حوزه مختلف رقابت و مقایسه بکنید. در حالی که خیلی ها اینگونه نیستند و مثلاً فقط از نظر مالی یا جایگاه اداری یا قدرت بدنی خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. ولی افراد می‌توانند از چند حوزه با چند نفر رقابت بکنند، مثلاً در حوزه پول با یک نفر و در ذوق هنری و طنز با یک نفر و در داشتن اندام خوب با یک نفر دیگر مقایسه بکنند، در نتیجه وقتی افراد چند محور مقایسه‌ای دارند این‌ها می‌توانند به خنثی کردن آن حسادت مخرب کمک کنند.


»»راهکاری برای فعال کردن mpfc در افراد دارای قدرت برای کاهش ضررات رسیدن به قدرت

راهکاری که برای قدرتمندان گفته می‌شود هم این است که : قدرتمندان هم در حوزه های دیگری که در آنها قدرتمند نیستند و برایشان مهم باشد، رقابت کنند، البته به شرطی که رقابتشان در آن حوزه نمایشی نباشد و واقعا جزو اشتیاق های آنها باشد. مثلاً فردی فرمانده لشکر است ولی در عین حال در مسابقه فوتبال هم شرکت کرده و در آنجا نفر آخر است.

پس اگر فردی در حوزه‌ای در نوک هرم قرار دارد، حتماً باید برود شوق و اشتیاق های دیگری پیدا کند که در آن حوزه‌ها در پایین هرم قرار بگیرد. این پیشنهاد برای مردمی بودن یا تواضع و فروتنی نیست، بلکه برای این است که mpfc در مغز فرد فعال بشود. مثلاً کسی که در بیزینس خود میگوید مدیر شماره ۲ بعد از من وجود ندارد، بهتر است یک باشگاه برود که چند غول ورزشی در آنجا ببیند تا کمی احساس پایین‌تر بودن در رو تحریک بشود، که mpfc مغز او در اشل مقایسه در جاهای دیگر فعال بشود و آن فعالیت دوم مثل باشگاه را به نیت وقت کشی نرود، بلکه واقعاً با اشتیاق به سراغ آن فعالیت برود، یعنی جایی که رقابت بکند و حتی کمی هم حسادت بکند. این موضوع می‌تواند یک خنثی کننده برای آن اثر منفی رسیدن به قدرت باشد.


»»افزایش فاصله هیجانی با فرد مورد حسادت

فریتز هایدر Fritz Heider ۱۸۹۶-۱۹۹۸ یک روان‌شناس، مترجم، استاد دانشگاه، و نویسنده اهل اتریش بود، که آثارش به مکتب گشتالت مربوط می‌شود و راه‌های دیگری را برای کاهش و کنترل حسادت از دیرباز مطرح کرده بود ، که مثلاً حسادت از چند طریق کم می شود و یکی از پیشنهادهایش این بود :

میدانیم شما به افرادی که از نظر هیجانی به شما نزدیک هستند حسادت می کنید پس بهتر است فاصله هیجانی خود را با طرفی که به آن حسادت می‌ورزی زیاد کنید، و یک مثالی از آلن دوباتن می‌زند و می گوید : مردم به ملکه الیزابت در حالیکه به عنوان شهرت و ثروت و معروفیت و قدرت بایستی قاعدتاً مهره مورد حسادتی باشد ، کمتر حسادت میکنند، چون فاصله هیجانی او با آنها زیاد است ، ولی افراد بیشتر به همکار خودشان که که ۱۰ درصد یا ۲۰ درصد بیشتر از آنها درآمد دارد حسادت می کنند نه به ملکه الیزابت.

نکته : پیتر سالووی Peter Salovey متولد ۱۹۵۸ روانشناس اجتماعی و رئیس فعلی دانشگاه ییل است سه تا مفهوم ارائه داده است که با همان مرکب کردن خویشتن همسو است. یعنی افراد بیایند در حوزه‌هایی که توانمند‌تر هستند روی آنها مانور بدهد، یعنی فرد احساس کند که در این چند حوزه شکست خوردم و در این چند حوزه بهترم، تا این کار بتواند جمع جبری احساس منفی و مثبت فرد را خنثی کند.


»»تغییر نگرش یا بازتعبیر موضوعات

راهکار برخی دیگر این است که می گویند: بیایید و نگرش‌های خود را عوض کنید. آیا آن چیزهایی که شما دارید در آن رقابت می کنید واقعاً ارزش رقابت دارند یا نه؟ به عبارتی موضوعات را باز تعبیر کنید.


»»بیرونی کردن تفاوتها علاوه بر تقسیم کردن برتری‌ها

دو راهکار جالبی که برای رفع یا کاهش حسادت راجع به زوج ها و افرادی داده میشود که به هم خیلی به هم نزدیک هستند، مثل زن و شوهری که به هم خیلی نزدیک و حوزه کاری آنها هم به هم خیلی شبیه است :

الف- externalising differences برونی سازی تفاوت‌ها است بدین معنی که زمانی که دو نفر زن و شوهر یا دو دوست بسیار نزدیک و صمیمی هستند و نمی توانند فاصله هیجانی خود را زیاد کنند، برای ادامه دادن روابط خود بدون اینکه حسادت آنها را تخریب کند، راهکار خوب مورد استفاده در برخی از این افراد این است که این افراد اکثراً می آیند برتری‌ها را در بعضی چیزها تقسیم می‌کنند، مثلاً می‌گویند این خیلی سر زبون دار و خوش برخورد است و من خیلی درونگرا هستم، این خیلی حضور ذهن دارد و من خیلی پرکار هستم، این خیلی سحر خیز است و من خیلی دقیق هستم و بدین صورت صفت های خوب را بین خودشان تقسیم می‌کنند، تا این باعث شود اولاً خویشتن آنها مرکب شود دوما روی حوزه‌های ساده با هم رقابت نکنند.

ب-سوزان فیسک میگه راهکار فوق کافی نیست و بهتر است علاوه بر اینکه حوزه‌های خود را از هم جدا می کنند، این نگرش را داشته باشند که : تفاوت‌ها از بیرون نشات گرفته است. مثلا وقتی شما می‌گوید ایشان سحرخیز است و من خیلی دقیق هستم، این صفت خوب من به آن صفت خوب شما یر به یر می شود پس با هم رقابتی نداریم، کافی نیست یا اگر بگویید دقیق بودن من و سحرخیز بودن او صفتی درونی و ذاتی است، خوب نیست ، و بهتر است ریشه‌های بیرونی برای ایجاد فلان صفت در خودتان و دیگری پیدا کنید. مثلاً این دانشگاه دولتی درس خوانده و من دانشگاه آزاد درس خواندم، این مال شمال ایران است من مال جنوب ایران هستم، یا این به خوردن این غذاها علاقه دارد و من به خوردن این غذاها علاقه دارم. اینها شرکتشان روی ساعت کار حساس است و محل کار من روی دقت حساس است، یعنی این حوزه‌هایی که ما نباید روی آنها رقابت کنیم نه تنها به دلیل تفاوت‌ها است، بلکه منشاء این صفات و وقایع بیرونی است، مثلاً او در کودکی مدرسه زبان رفته و برای همین زبانش از من بهتر است ولی پدر و مادرم، من را کلاس زبان نفرستاده‌اند، و چون پدرم ورزشکار بوده من باشگاه رفتم. این نوع تحلیل در واقع بیرونی سازی صفات است. او مدرسه یا محله یا شهر بهتری برای بزرگ شدن داشته است و به خاطر همین این صفت را دارد و این باز بیرونی سازی یک صفت است. او در خانواده‌ای اهل موسیقی که پدرش پیانیست بوده، بزرگ شده، ولی پدر من مکانیک بوده و به مکانیکی بیشتر علاقه داشته است و همین باعث تفاوت در این صفات ما شده است. یعنی تفاوت ها را در کنار هم موازی و در عین حال بیرونی سازی بکنیم.


»»تکنیک توقف نشخوار فکری

در رویکرد رفتاری گفته می‌شود حسادت از نشخوار فکری تغذیه می‌کند. همانطور که در درمان وسواس گفته می‌شود که افراد باید نشخوارهای خود را در نطفه خفه کنند، گفته می‌شود که : این حسادت را به عنوان یک نشخوار یا وسواس تلقی کن ، و برای جلوگیری از رسیدن به احساس حسادت از تکنیک توقف فکر استفاده کن. برای این که به نظر می آید وقتی فرد شروع به مقایسه می کند، درست است که این مقایسه در اوایل کار اتوماتیک است، ولی سریع جنبه وسواسی و تقویت پیدا می‌کند، پس اگر افرا  سریع بتوانند این افکار اتوماتیک را قیچی کنند، کمک می‌کند که حسادت در آنها کاهش پیدا کند.


خلاصه‌ای در باب کتاب

کتاب فوق یکی از کتاب های آموزنده و خواندنی سوزان فیسک است. فیسک استاد روانشناسی اجتماعی در دانشگاه پرینستون است. در این کتاب، فیسک علاوه بر پرداختن به پدیده رشک و حسادت و همچنین تحقیر و تمسخر دیگران به تبیین نظریه بین‌فردی خود می پردازد. بر این اساس و پیرو پژوهش‌های متعددی که او و همکارانش انجام داده اند، انسانها هنگام مواجه شدن با یکدیگر و حتی برای مقاطع کوتاه، بسرعت و خودکار از دو بُعد یا جنبه بین‌فردی یکدیگر را ارزیابی می کنند: اول اینکه آیا آن فرد دوست است یا دشمن؟ به‌عبارت دیگر با فردی مواجه هستیم که قصد کمک به ما را دارد یا به‌نوعی در صدد آسیب به ماست. دوم اینکه آیا او از من توانمندتر، داراتر و قوی تر است یا نسبت به من در رده پایین تری قرار دارد؟ یعنی به‌سرعت جایگاه نسبی خود را با وی می سنجیم. به اعتقاد فیسک این ارزیابی ها ریشه در سیستم تکاملی و زیستی داشته و حتی در حیوانات نیز صورت می پذیرد. گاهی در چند ثانیه شکل می گیرد و ما به‌راحتی قادر به مهار آن نیستیم. ما در واقع محاسبه‌گر خودکار و لحظه‌ای جایگاه و نیت دیگران هستیم.
حال در مواردی که فرد را ناتوان و بسیار پایین تر از خود و همچنین خصم‌گونه ارزیابی کنیم، هیجان پیچیده و مرکب تحقیر و تمسخر را تجربه خواهیم کرد. در مقابل، به افراد با رویه خصمانه ولی توانمند و برتر از خود حسادت می ورزیم.
هریک از این هیجانات مرکب بین فردی با تغییرات بدنی و فیزیولوژیک خاص و همچنین تبعات روانی همراه هستند. بعنوان مثال در حالت تمسخر، انتساب حالات ذهنی و به اصطلاح "ذهنی سازی" کاهش می یابد. ما به فرودستان غیر دوست، احساسات و گرایشات شناختی و عاطفی ساده‌تری نسبت می دهیم و اعمال آنها را با طرح‌واره‌های کلی توضیح می دهیم. برعکس نسبت به بالادستان، حالات بیش-ذهنی سازی پیدا کرده و در رفتار آنها نیت و شناخت های پیچیده‌تر می بینیم. این فرایندها در شکل‌گیری انگ، باور به توطئه، پیش‌داوری و تعصبات تاثیرات بسزایی دارد.
در ادامه فیسک توضیحات جالبی درباره چگونگی تشدید و تعدیل این حالتها در مناسبات اجتماعی ارائه می دهد که کتاب را بسیار خواندنی می سازد.

روان شناسی نگرش...
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 327 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:26