مقدمهای در باب حسادت خارج از کتاب
بخش وسیعی از باورهای مردم ریشه در حسادت داره مثل نذر یا اسپند دود کردن
Envy : حسادت یعنی شما از داشتن کالایی در دست دیگران ناراحت هستی
حسد یا حسادت یک احساس مرکب است و شامل :
1-خشونت و نفرت
2-ناتوانی : اون امکانات که اون داره من در توان خودم نمیببنم که داشته باشم
۳-استحقاق : آیا چیزی که اون داره واقعا حقشه که داشته باشه
۴-حقارت عمومی یا خودکم بینی و شاید برای همین است که اعتراف به ان سخت است.
۵-خوردن حق : اگه اون امکانات رو داشته حق منو خورده یعنی اگر سهم اون کم بشه سهم من بیشتر میشه.
راهکارهای مردمان باستان برای فرار از احساس حسادت
جادوی سفید : یعنی کاری کن فلان چیز به من برسه
جادوی سیاه : کاری کن فلان بلا سر فلانی بیاد
حسادت نهادینه شده: بشر اولیه و پیش مدرن خیلی حسود بوده
از دیدگاه تربیتی گفته میشود که فاصله سنی افراد با برادر خواهرشون عامل حسادت است.
انسانشناسها میگفتند : در جوامعی که کالا محدود است ،مردم حسودترند. پی برای اینکه حسادت بشر کم بشود، باید تولید بالا برود. وقتی جامعه رشد کنه و تولید بالا بره مردم حسادتشون کم میشه.
حسادت بین نسلها : پیرترها به جوونترها یا پدرها به بچهها حسادت میکردند.
سرکوب کردن حسادت : عملی نُرم در جامعه پیشمدرن بوده ، ولی در جامعه صنعتی به راحتی اعلام میشه و میگه تو هم برو تلاش کن تو هم بدست بیارش.
جوامع مدرن از حسادت به رقابت میرسند.
در جامعهشناسی میگویند : چینی ها وحشتناک حسودند.
-روشهای کاهش حسادت :
۱-افزایش درآمد و کاهش قیمت
۲-پوپولوکس : داشتن اجناس لوکس و زیبا ولی ارزون حسادت را کاهش میدهد
۳-اپولوکس : برندهای معروف کپیشون هم به بازار اومد، اجناس گران قیمت ورژنهای ارزونشون هم پیدا میشود و اینها راهی برای کاهش حسادت بودند
۴-اجناس تقلبی : جنس تقلبی ارزون
۵-صرف نظر از ضروریات
در مطالعات، اقتصاددانها متوجه شدند حسادت تا حدی کم شد ولی از بین نرفته به عبارت دیگر حسادت از کالا به سمت تخصص و تجربههای خاص رفته است.
برخی نتایج حسادت :
۱-شادی شرورانه از مشاهده رنج و عذاب دیگران
۲-توماس اکویناس میگوید : یکی از لذت بهشتیان تماشای عذاب جهنمیان است
۳-عامل رنجش Ressentiment : احساس بدی که از بالاتر بودن دیگران داریم از نتایج حسادت است.
۴--ناشکری و ناسپاسی عاملی است که به حسادت ربط دارد، یعنی هرچقدر فرد حسادتش بیشتر باشد ناسپاستر خواهد شد.
تمایز دو واژه
Envy : حسادت کلی ( در رابطه ۲نفره شکل میگیرد)
Jealousy : حسادت به جنس مخالف(در رابطه ۳ نفره شکل میگیرد)
زبانشناسان میگویند : زیرساخت envy و Jealousy یکی است.
ملانی کلاین گفت : envy زمینه ساز Jealousy است. در Jealousy کالا همان توجه یکی به دیگری است.
دیوید ریسمان میگه : کالا به خودی خود حسادت برانگیز نیست ، کالا به این دلیل حسادت برانگیز است که باهاش میتونی توجه دیگری رو بگیری. پس Jealousy همون envy هست. تمام کالاها به دو تا کالا به اسم attention و attachment تقلیل پیدا میکنند و این دو کالا از همه مهمترند.
در ۶ ماهگی اولین کالای کودک توجه هست.ا ین نیاز به توجه حتی در حیوانات هم یافت میشود. سگ وقتی حواس صاحبش بهش نیست، رفتارش عوض میشه.
اونهایی که دلبستگی ایمن دارند ، Jealousy بیشتری دارند ، پس داشتن این Jealousy پاتولوژیک نیست.
چون جوامع اولیه ازدواج گروهی داشتند ، پس Jealousy عملا وجود خارجی نداشته، بعد از مدتی که عدهای فقط با عده دیگری رابطه داشتند آنگاه Jealousy شکل میگیرد و اصولا گفته شده اگر Jealousy نبود، اصلا خانواده شکل نمیگرفت.
مارگارت میل میگه: اساس جامعه مدرن Jealousy است.
معرفی کتاب حسادت به بالا دستی و تمسخر پایین دستی/دکتر مکری
معرفی کتاب
Envy Up, Scorn Down: How Status Divides Us
حسادت به بالا دستی و تمسخر(حقارت) پایین دستی: چگونه جایگاه اجتماعی ما را از هم جدا میکند؛
Book by Susan Fiske
Originally published: 2011
معرفی نویسنده
خانم سوزان تافتس فیسک Susan Tufts Fiske یک آمریکایی متولد ۱۹۵۲ استاد یوجین هیگینز روانشناسی is the Eugene Higgins Professor of Psychology و روابط عمومی در گروه روانشناسی در دانشگاه پرینستون است. او یک استاد شناخته شده روانشناس اجتماعی است که به دلیل کارش در زمینه شناخت اجتماعی، کلیشه ها و تعصبات شناخته شده است.
الف-محل تحصیلات : ۱-کالج رادکلیف (BA) لیسانس ۲-دانشگاه هاروارد (PhD) دکتری
ب-اشتغال Occupation : استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون و نویسنده
ج-شناخته شده در زمینههای : ۱-مدل محتوای کلیشه ای، ۲-نظریه جنسیت دوسوگرا، ۳-خسیس شناختی
پاورقی : کتاب زیر از سوزان فیسک به فارسی هم ترجمه شده است.
معرفی کتاب
Social Cognition, from Brains to Culture
شناخت اجتماعی، از مغز تا فرهنگ
Book by Shelley E. Taylor and Susan Fiske
Originally published: 1984
ترجمه عنوان کتاب به فارسی : شناخت اجتماعی: از مغز تا فرهنگ
مؤلفان: سوزانتی. فیسک، شلیای. تیلور
ناشر: آییژ
مترجمان: سوسن علیزادهفرد، حسین زارع، زهره رافضی
سال چاپ: 1400، نوبت چاپ: 1
درباره کتاب شناخت اجتماعی
با توجه به حجم کتاب و منابع مورد استفاده، با قطعیت میتوان گفت اثر حاضر در حوزه شناخت اجتماعی کمنظیر است.مباحث کتاب شناخت اجتماعی از مغز تا فرهنگ عبارتند از :
مقدمه
۱-مفاهیم اساسی در شناخت اجتماعی
وضعیت های دوگانه در شناخت اجتماعی
توجه و رمزگذاری
بازنمایی در حافظه
۲-شناخت افراد از خودشان و دیگران
خود در شناخت اجتماعی
فرایندهای اسنادی
قواعد اکتشافی و میانبرها: کارآمدی در استنباط و تصمیمگیری
دقت و کارایی در برداشت اجتماعی
۳-معنابخشی به جامعه
ساختارهای شناختی نگرش
پردازش شناختی نگرشها
کلیشه-شناخت و سوگیری
تعصب-رابطه متقابل سوگیری های شناختی و عاطفی
۴-فراتر از شناخت: عاطفه و رفتار
از شناخت اجتماعی تا عاطفه
از عاطفه تا شناخت اجتماعی
رفتار و شناخت
شروع بحث درسگفتار بررسی کتاب حسادت به بالا دستی و تمسخر پایین دستی
»»ضعف روانشناسی و روانپزشکی در نگاه صرفا به هیجانات ساده و اختلالات معمول و مشهور روانشناسی و بررسی نکردن هیجانات پیچیده یا هیجانات اجتماعی
در این کتاب از منظر طبقاتی و موقعیت اجتماعی و روانشناسی اجتماعی به مقوله حسادت پرداخته شده است. مقوله حسادت یکی از آن احساسات و حالتهای بسیار فراگیر و تاثیرگذار در زندگی ما است. منتها کتابهای روانپزشکی خیلی کم به این موضوع پرداختهاند و اصولا بیشتر ما با هیجانات و حالتهای خلقی مثل افسردگی یا اضطراب و خشم یا شادمانی برخورد میکنیم. وقتی ما هیجانات پیچیدهای مثل حسادت را بررسی می کنیم، درک انسانها برای ما روشنتر می شود و این یک نقصی در روانشناسی بالینی و روانپزشکی معاصر است که چرا مرتب تمرکز اینها روی هیجانات ساده مثل اضطراب یا خشم یا ترس یا شادی یا غمگینی یا احساس هیجانزدگی و آن حالت سورپرایز است، که اصطلاحاً به عنوان هیجانات ساده شناخته میشوند که اینها را در بسیاری از حیوانات هم می توان دید. منتها انسانها هیجاناتپیچیدهاجتماعی دارند، و اگر بخواهیم انسان ها را درک کنیم، باید حرکت کرده و ورای این مفاهیم هیجانات ساده را بررسی کنیم. متاسفانه با وجود کمکهایی که روان شناسی بالینی و روانپزشکی به بشر کرده است، یک مقدار هیجانات را سادهانگارانه بررسی کرده است و شاید به این علت بوده که میخواسته آنها را به ریشه زیستی وصل کند یا دارودرمانی سادهتری برای آنها پیدا بکند یا به این علت بوده که طبقه بندی هیجانات ساده، راحتتر بوده است. ولی ما یک ایرادی در روانپزشکی و روانشناسی در این رویهای که تا کنونش داشته میبینیم، که خوشبختانه در حال اصلاح شدن است و آنهایی که در کار رواندرمانی هستند، آنهایی که در کار درمان اختلالات شخصیت هستند میگویند، بسیاری از مشکلات انسان ها و حالتهایی که شما می بینید همه مربوط به افسردگی یا اضطراب نیست، در حالیکه شما این درمانگران را میبینید که مرتب راجع به افسردگی یا اضطراب یا خشم یا اختلال دو قطبی یا تک قطبی یا بیماریهای اضطراب یا وسواس یا غیره صحبت می کنند، در صورتی که وقتی پای رواندرمانی خیلی از اختلالات شخصیت به میان می آید، درمانگران بایستی این هیجانات پیچیده را در بیماران بررسی کنند. مثلاً می بینید یکی از مراجعان مرتب به دیگران حسودی میکند، یا همیشه یک نگاه تحقیرآمیز به بقیه دارد و هیچ کس را آدم حساب نمی کند و دیگران برای او اصلاً مهم نیستند. این موضوعات بسیار مشکلساز هستند، ولی میبینیم با برچسب های معمول اختلالات روان شناسی و روانپزشکی نمیتوانیم این احساسات پیچیده را توضیح بدهیم. پس باید سواد عمومی جامعه را نسبت به هیجانات پیچیده complex emotions یا هیجانات اجتماعی social emotions یک مقدار تحریک کرده و بیشتر در اینباره بدانیم.
««یکی بودن لغات حسادت و رشک در علوم شناختی
معرفی کتاب
The Philosophy of Envy .(2021)
فلسفه حسادت
Book by Sara Protasi
اگر در فرصتی کتاب فوق بررسی شود، در این کتاب گفته میشود که به نظر میآید لغات حسادت و رشک یکی هستند و این تمایزی که ما برای این دو لغت گذاشتیم، یک مقدار ساخته کسانی است که دوست دارند با لغتها بازی کنند. پس می توان این دو لغت را برابر هم دانست و شاید فقط کمی محتوای آنها فرق داشته باشد.
»»وجود پدیده حسادت در حیوانات
مقاله Proceedings of the National Academy of Sciences مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم
The absence of reward induces inequity aversion in dogs. (2009)
نبود پاداش باعث نفرت از نابرابری در سگها میشود
Friederike Range, Lisa Horn, [...], and Ludwig Huber
در کتاب های موفق و پرفروش یک رسمی باب شده است که خیلی مواقع می آیند یا به ریشه های زیستی یا به جهان حیوانات میپردازند. چون جهان حیوانات شیرین است و انسان ها وقتی که شروع به مطالعه این بحث ها می کنند، خیلی دوست دارند راجع به سگ و گربه خود هم اطلاعاتی بدست آورند و لذا بحث حرفهایتر و عمقیتر بشود.
در این مقاله می خواهند بگویند این احساس حسودی و نفرت از اینکه دیگری چرا بیشتر از من گیرش میآید، حتی در سلسله سگها هم وجود دارد.
در آزمایش دو سگ را کنار هم می نشاندند، و بعد کارهایی با سگها میکردند. مثل به یک سگ اشاره میکنند که دست یا پنجره را به من بده و سگ که اینکار را می کند به او پاداش میدهند. در پژوهش این دو سگ را در حالت های مختلف با هم سنجیده بود. مثلاً در یک حالت پژوهشگر دستش را جلو برده و به سگها اشاره کرده پنجهات را بده و و بعد پنجه آنها را گرفته و تکان داده و به آنها پاداشی نداده است. این کار را ۳۰ بار تکرار کرده بود و مشاهده کرده بود که سگ ها اگر پاداشی هم نگیرند، این بازی را با پژوهشگر انجام میدهند. در حالت دیگر باز زمانی که سگها کنار هم نشسته بودند، یکی از سگ ها وقتی که پنجهاش را به دست پژوهشگر می داد، یک سوسیس به عنوان پاداش دریافت می کرد، ولی در همین عمل به سگ دیگر بجای پاداش سوسیس یک تکه نان میداد. جالب بود که در این حالت هم باز سگ ها کارشان را ادامه داده و پنجه به دست پژوهشگر می دادند، بخصوص آن سگی که نان دریافت کرده بود، یعنی خیلی احساس حسادت نمی کرد که چرا سگ دیگری سوسیس گرفته و من نان گیرم اومده و با این وجود باز هم این کار را می کرد. در حالت سوم به یکی از سگها بیخودی بدون اینکه پنجهاش را جلو بیاورد پاداش می دادند، ولی از این یکی میخواستند تا پنجهاش را بالا بیاورد و بعد به او سوسیس میدادند و در این حالت هم باز سگها افتی در رفتار خود نسبت به حالات قبل نشان ندادند. پس به عبارت دیگر سگ ها یک تحملی به نابرابری دارند ، یعنی سگها اگر ببینند سگ دیگر کار نکند و خودشان کار کنند، ولی به هردوی آنها پاداش بدهند، قبول میکنند، یا اگر هر دو سگ کار کنند و یکی سوسیس و دیگری نان را به عنوان پاداش بگیرد، بازهم قبول می کنند یا اگر هیچ کدام از سگها پاداش نگیرند باز هم قبول میکنند. اما حالت اصلی آزمون این بود که برای یکی از سگها هردفعه سگ پنجهاش را جلو میآورد، پاداش میگرفت، ولی سگ دیگر وقتی پنجهاش را جلو میآورد پاداشی دریافت نمیکرد. اینجا بود که وقتی سگ پاداش دریافت نمیکرد در حالتی که سگ دیگری پاداش می گرفت، رفتارش در تعداد دفعاتی که پنجهاش را جلو می آورد افت کرد و آزمونگر با وجود تعداد دفعات زیاد درخواست برای گرفتن پنجه سگ، زمانی که سگ شاهد این نابرابری بود، برای درخواست آزمونگر لج می کرد و او پنجهاش را نمیداد و لذا این نابرابری را نمی پذیرفت. پس نشانه هایی که حیوان می گوید چرا به دیگری میرسد، ولی به من نمی رسد، پس من لج می کنم و بازی را به هم میزنم، در سگ ها دیده می شود.
پژوهش فوق در سال ۲۰۰۹ انجام شده است ولی در پژوهش سال ۲۰۰۳، پژوهشگران به نامهای فرانس دُ وال Frans de Waal و سارا بروسنان Sarah Brosnan این آزمایش را روی میمونهای ماکاک اجرا کرده بودند، و ماکاکها نه تنها به نابرابری حساس هستند، بلکه به کیفیت تفاوت پاداش هم حساس بودند مثلاً وقتی چندین بار به یکی از آنها انگور و به دیگری خیار می دادند، وقتی میمون ماکاک این تبعیض در کیفیت پاداش را می بیند، بعداً به نشانه اعتراض خیار را پرتاب می کند، و جیغ میزند و قفس را به هم میزند، به این نشان که من اعتراض دارم و در این بازی شرکت نمیکنم.که ویدیوی این آزمایش هم در یوتیوب وجود دارد. حالیکه سگها در تفاوت کیفیت سوسیس با نان اعتراضی نشان نمیدادند.
»»نباید به صورت مستقیم با رویکردی منفی و بیمارگونه به حسادت نگاه کرد و باید دانست که این حسادت بوده که انسان را به سمت نوعی رفتار مبتنی بر عدالت حرکت داده است.
پس این پژوهش ها نشان داد که شاید مقوله حسادت پدیدهای است که ما را به سمت نوعی عدالت حرکت میدهد. همانطور که در عنوان مقاله کلمات انزجار یا نفرت از نابرابری هم آمده است. پس باید نتیجه گرفت که نباید حسادت را به صورت صاف و مستقیم با یک رویکرد منفی و بیمارگونه ببینیم، و این احساس حسادت در انسان بوده برای این که به نظر می آید، زمانی که بشر در جوامع پیچیدهتر قرار میگرفته، یک مقدار نابرابری را قبول می کرده، ولی اینکه به او چیزی نرسد و همه چیز را دیگری ببرد، را قبول نکرده و بازی را به هم میزند و از خودش خشم نشان می دهد و با خودش میگوید اجازه نمیدهم دیگری تک خوری بکند.
»»نظریه سوزان فیسک به نام نظریه BIAS
سوزان فیسک نظریهای به نام BIAS که مخفف (acronym) عبارت Behaviors from intergroup affect and stereotype ( رفتارهای ناشی از عاطفه بین گروهی و کلیشه ای) دارد که و پژوهشهای ۲۰ سال اخیر موید ادعای او بوده است. این نظریه دارای اهمیت است، زیرا بسیاری از مسائل مربوط به اختلالات شخصیت و یا خشونتهای بین فردی و یا پیشداوریها روی نظریه او سوار می شود، یعنی چیزی به صورت یک آرماتور در ذهن افراد وجود دارد که بعدا پیشداوریها یا طلبکاربودنها یا عصبانیبودنها یا مهربانبودنها روی این نظریه سوار می شود.
الف-او میگوید ما موجودات سراسر مقایسهگر هستیم و بدون اینکه دست خودمان باشد، در حال راه رفتن شروع به مقایسه میکنیم و در صفتهایی که در آن لحظه برای ما مهم است، هرکس را میبینیم مقایسه میکنیم. که مثلا آن کس بالاتر و بهتر از ماست یا پایینتر از ماست. اینکه خیلیها میگویند مقایسه نکنید سوزان فیسک معتقد است که اصلاً دست شما نیست و این مقایسه به صورت اتوماتیک سریع صورت می گیرد.
ب-او معتقد است انسان وقتی افراد دیگر را میبیند در دو محور عمود بر هم راجع به دیگران در چند ثانیه نظر میدهند :
الف- محور عمودی دوست یا دشمن بودن : پایین محور این است که آن فرد دشمن و مخرب و خصم و خطرناک و یخ یا سرد است و بالای محور این است که آن فرد دوست و گرم و دوست داشتنی است و هرکس افراد دیگر را در بین دو سر این محور در یک نقطه برای خود قرار میدهد.
ب-محور افقی توانمندی Competence : در این محور ما ارزیابی میکنیم که فردی که میبینیم به دردبخور است یا اصطلاحاً سرش به تنش می ارزد، و از نظر جایگاه از من بالاتر است یا پایینتر است. مثلاً از من زیباتر است یا زشتتر است یا هیکلش از من بهتر است یا بدتر است یا از من پولدارتر است یا فقیرتر است یا کمهوشتر است یا باهوشتر است.
با توجه به عمود بودن این دو محور عملاً چهار ناحیه به وجود میآید.
۱-تحقیر یا تمسخر Scorn : وقتی در فردی توانمندی پایین و دشمنی بالا است، هیجان پیچیدهای که دیگران را نسبت به فرد در این ناحیه تحریک میکند، تحقیر یا تمسخر است و مابهازای عضلانی دارد. سپس نویسنده سلسله مطالعات فرهنگی انجام داده که در هر فرهنگی مثلاً در جوامع سرمایهداری یا جوامع قبیلهای یا جوامع عاطفی یا جوامع مذهبی یا جوامع سنتی یا جوامع مدرن در هرکدام چه کسانی دارای ویژگی توانمندی پایین و دشمنی بالا هستند. و این مطالعات پیشساز نظریههای تحقیر اجتماعی میشود. این ناحیه یک چهارم تحتانی پر از انگ هم است. یعنی عملاً انگ اجتماعی به آنها زده میشود، یعنی به آنها میگویند هم بیعرضه هستند و هم بدردنخور و منفی هستند.
مثلاً در جوامع صنعتی غربی دیده شده معمولاً معتادان یا افراد بیخانمان در خیابان یا مجرمین دلهدزد و خردهپا یا کیف قاب و متاسفانه در بعضی جوامع افراد مهاجر یا برخی از سیاه پوستان در این ناحیه هستند. یعنی افرادی که نه سواد دارند و نه کارکردی دارند، چیزی بلد نیستند و در عین حال مرتب دیگران را اذیت میکنند.
۲-ترحم و نوعی اشتیاق : وقتی فردی در توانمندی پایین یعنی ناتوانی باشد، ولی در عین حال گرم و دوستداشتنی هم باشد. ناحیه ای است که در آن معمولاً معلولین یا سالمندان یا کودکان قرار می گیرند و در اینجا برای این افراد احساس ترحم و نوعی اشتیاق شکل می گیرد. یعنی به افراد این گروه حسادت نمیشود.
۳-حسادت : وقتی فردی توانمندی بالا دارد، ولی حالت دشمنی و خصمآلود هم دارد. مثلاً نویسنده بدون اِبا یا خودداری میگوید در بسیاری کشورهای غربی اقلیت یهودی در این ناحیه قرار میگیرند و درباره این افراد گفته میشود که اینها معمولا با بقیه بد هستند و خیلی خیرشان به بقیه نمیرسد، چون پیشداوریهای نژادی دارند. همچنین آسیاییهای جنوب شرقی مثل چینیها در این گروه قرار می گیرند که این گروه خیلی باهوش یا پولدار و کلاً توانمند هستند، ولی خیرشان به کسی نمیرسد. گفته میشود انسانها نسبت به این گروه به شدت دچار احساس حسادت میشوند. حسادت برآیندی از احساس خصم آلود بودن طرف بعلاوه توانمند بودن او.
۴-قبطه : افرادی که هم توانمندند و هم خیلی دوست داشتنی در ناحیه ای قرار دارند که دیگران نسبت به آنها احساس قبطه میکنند. قبطه احساسی است که به آن حسادت خوشخیم Benign envy میگویند.
پس آرماتور بحث ما این است که ما همین طور که راه می رویم افراد را با خودمان مقایسه می کنیم در زمینه هایی مثل هوش یا زیبایی یا پولداری یا دوستی و دشمنی و غیره.
»»پدیده تاثیر ماهی بزرگ برکه کوچک BFLPE
موضوعی وجود دارد که خیلی به درد نوجوانان و دانشجویان تازه وارد به دانشگاه می خورد. پدیده ای به نام BFLPE مخفف Big fish little pond effect (تاثیر ماهی بزرگ برکه کوچک) در روانشناسی وجود دارد که با مقوله حسادت مربوط است یکی از حوزههای خیلی جالب پژوهشی روانشناسی آموزشی است.
در ایران و بسیاری کشورهای دیگر ما شاهد این هستیم که بچههای خیلی خوب از دبیرستان های تاپ ایران میآمدند ولی در ترم اول دانشگاه بخصوص در دانشگاه تهران علوم پزشکی یکدفعه افول شدید میکردند. خیلیها نظریاتی ارائه میدادند که شاید علت قضیه فوق در این بچهها این است که چون شهر یا محیط آموزشی آنها عوض شده یا وارد محیط آموزشی مختلط شدهاند. ولی این موضوع یک موضوع جهانی است ربطی به دختر و پسر با هم بودن یا فرهنگ متفاوت دانشگاه و غیره که گفته میشود، ندارد، بلکه مربوط به پدیده معروف ماهی بزرگ برکه کوچک و اثرات روانی آن است .
مقاله Journal of Personality and Social Psychology
Clarifying the Role of Social Comparison in the Big-Fish-Little-Pond Effect (BFLPE): An Integrative Study (2009)
روشن کردن نقش مقایسه اجتماعی در (پدیده) اثر ماهی بزرگ برکه کوچک : یک مطالعه یکپارچه
Pascal Huguet
این پدیده ماهی بزرگ و برکه کوچک می گوید شما وقتی در دبیرستان بودید مثلاً در یک کلاس سی تا چهل نفری بودید، و احتمالاً شما از نظر نمره جزو شاگردهای اول یا دوم بودید، یعنی در یک برکه کوچک یک ماهی بزرگ بودید، و چون در آن زمان خودتان را مقایسه میکردید که چه کسی از شما بالاتر است و چه کسی از شما پایین تر است، این احساس را داشتید که خیلیها از من بالاتر نیستند، و به نوعی این احساس را داشتید که در یک برکه کوچک، من برای خودم یک یلی هستم، مثلاً در کلاس همیشه شما جزو چند نفری بودید که همیشه از شما سوال می کردند و شما جزو مخاطبهای اصلی معلم بودید، حالا وقتی وارد دانشگاه میشوید، وضعیت شما به یک ماهی کوچک در یک برکه بزرگ تبدیل میشود. یعنی وقتی خودتان را مقایسه می کنید، انبوهی از آدم ها را میبینید، از شما باهوشتر و بالاتر هستند، لذا سریعاً مکانیسمهای حسادتگونه در شما روشن میشود و به شدت مفهومی که از خودتان داشتید تغییر یافته و احساس رضایت و شادکامی شما کاهش مییابد. پس اگر رفتید دانشگاه و یکدفعه تو ذوقتان خورد با احساسهای خودتان بیشتر آشنا باشید، و همه را گردن بدن بودن سیستم آموزشی و ترمی و نمره و خوابگاه و سلف و مختلط بودن پسر و دختر و غیره نیندازید، مثل اینکه نگید چون اینجا پسر و دختر مختلط هستند، حواس من را پرت میکند، چون علتش اینها نیست. بلکه علت اصلی این است که شما یک ماهی بزرگ در برکه کوچک بودید که حالا تبدیل به ماهی کوچک در برکه بزرگ شدهاید، موضوع فوق را سوزان فیسک اینگونه تعریف میکنید : شما ناگهان احساس میکنید که در یک اشل مقایسه ( آن هم مقایسه از ابعاد گوناگون تحصیلی و طبقات اجتماعی و زیبایی و دارایی و غیره) کلی آدمها از شما بالاترند و به خاطر ضربه ای که از این مقایسه می خورید، یک نوع حسادت تجربه میکنید که این حسادت باعث احساس نارضایتی از درس و زندگی و حتی افسردگی و حتی گاهی حالتهای منفی شدیدتر خواهد شد.
در ادامه برای مقابله و مواجهه با اثر پدیده ماهی بزرگ و برکه کوچک توضیحاتی داده میشود که افراد بدانند چگونه میتوانند اثر این پدیده را از بین برده یا خیلی کم کند.
این یافته را خیلی ها به عنوان سمبل حسادت مطرح میکنند. این یافته بدین صورت به دست آمده که مشاهده کردند هر چقدر حسادت فرد به طبقهی قرار گرفته در آن، بیشتر است ، و هر چقدر خودش را در آن برکه بزرگ در جایگاه پایین تر میبیند، حالش بدتر میشود، لذا متوجه شدند ریشه اصلی این مقوله موضوع حسادت به پدیده BFLPE برمیگردد، و اثر سایر علت ها بسیار ناچیز است. جالب است که وقتی عنصر حسادت را در افراد پایین میآورید، یا اگر افراد احساس کنند که در این برکه بزرگ هم برای خودشان یلی هستند، و حس کنند اینجا هم جزو چند نفر اول دانشگاه هستند ، بازم مورد توجه و قبطه بقیه هستند، آنگاه میبینید احساس این افراد در دانشگاه بهتر است.
پس اهمیت این مقوله حسادت را در زندگی انسان و شادکامی او نباید دست کم گرفت، انسان ها به صورت اتومات خودشان را با دیگران مقایسه میکنند و در این مقایسه اگر انسانها حس کنند که جایگاه آنها پایین آمده است، خیلی از نظر روانی احساس بدی به آنها دست می دهد.
پس انسانها موجودات متحرک مقایسهگر هستند، ولی خجالت می کشند و ابا و خودداری میکنند که این را بگویند ، به طوری که در ظاهر میگویند من کاری با دیگری ندارم، که چقدر دیگری نمره بالاتری از من آورده است، من تلاش خودم را می کنم، ولی واقعیت این است که این فرد با وجود گفتن این جمله، باز هم احساس حسادت را در درونش تجربه می کند که حالا یا آن را به زبان نیاورده یا آن را انکار میکند و نویسنده برای اینکه بیشتر یافته فوق را ثابت کند به پژوهشهای دیگری هم اشاره میکند.
مثلاً در سال ۲۰۰۳ پژوهشی دیگر روی چهارهزار دانشآموز پانزده ساله در ۲۶ کشور انجام داده و به خوبی نشان داده که این داستان ماهی کوچک و برکه بزرگ صادق است، یعنی وقتی دانشآموزانی در کلاسی هستند که جایگاه خوبی دارند، ولی بعدا چند دانش آموز تاپ دیگر وارد کلاس می شوند و سپس در مقایسه جایگاه خود را پایین تر می بینند، سریعاً روحیه آنها به هم میریزد و افسرده میشود و خودشان هم نمی دانند، چرا حالشان بد شده است و از طرفی چون انسانها خجالت می کشند که بگویند من احساس حسادت می کنم، یا مقایسه اجتماعی می کنم، علت ایجاد احساسهای بد خود را به چیزهای دیگری نسبت غلط می دهند.
در یک موج پژوهشی دیگر باز همین مطالعه روی دبیرستانیها و بعد روی دانشگاهیها هم درباره همین مقوله انجام شده است.
»»افراد صفتهای خودشان را ارزیابی نمی کنند، بلکه صفت های خود را در مقایسه با شبکه دوستان نزدیک خود را می سنجد.
مقاله Journal of Personality and Social Psychology
What Friends Are For! The Use of Routine Standards in Social Comparison. 2003
دوستان به چه درد می خورند! استفاده از مقایسه اجتماعی برای کسب کردن استانداردهای مرسوم
Thomas Mussweiler، Katja Corcoran
قسمت زیادی از این مقاله فوق، که به مقاله موسوایلِر معروف است، حجم آماری و پژوهش های آماری هست.
در حوزه علوم اجتماعی ما یک سلسله پژوهش هایی داریم که سالها است که جا افتاده است و جزو ابزارهای پژوهشی متقن در علوم اجتماعی است. مثلاً به شما میگویند چشمانت را ببند و به خانهات فکر کن و شما این کار را می کنی، بعد اگر به شما یک سلسله لغات با سرعت بالا نشان داده بشود، یا یک سلسله لغات به صورت مخدوش نشان داده بشود، هرچقدر در ناخودآگاه فرد با مفهوم خانه بیشتر مرتبط باشند، راحتتر آنها را تشخیص یا سریعتر آنها توسط فرد خوانده میشود. این آزمون های شناخته شدهای در علوم اجتماعی است. مثلاً اگر فرد خانهاش را جایی امن و دوست داشتنی میبیند، بعد وقتی لغت امنیت را به شما نشان میدهند، حتی اگر تار است یا رویش رنگ پاشیدند، شما نسبت به مابقی لغات سریعاً آن را تشخیص و میگویید امنیت است، ولی اگر خانه برای فرد جایی ناامن باشد، ولی از الکی پز می دهد که خانه ما خیلی خوب است، و زندگی ما ایده آل است، وقتی لغت جنگ یا مرافعه یا دعوا یا سرخوردگی را به او نشان بدهند، او این لغات را سریعتر از مابقی لغات تشخیص می دهد معلوم می شود که در تصوری که نسبت به خانهاش داشته است این مفاهیم بوده است.
حالا موسوایلر در پژوهش فوق از افراد یکسری سوالهایی پرسیده است، مثل اینکه خودت را چقدر خسیس میبینی؟ خودت را چقدر دست و دلباز میبینی؟ خودت را چقدر شجاع میدانی؟ خودت را چقدر پر کار میدانی؟ و بعد افراد به این سوالها در یک مقیاس لیکرتی در یک بازه اعداد به خود نمره دادهاند، و این اثر و فعال شدن آن گرهها در مغز به خاطر این پرسشها از افراد، معمولاً چند دقیقه یا حتی در حد یک ساعت در ذهن افراد باقی میماند. وقتی از افراد راجع به صفتهای خود مثل باهوش بودن یا توانمند بودن یا پرکار بودن یا تنبل بودن یا بخشنده بودن یا درستکار بودن یا غیره پرسیده است، و مثلاً فرد از بین ۱ تا ۷ به بخشندگی خود نمره ۵ می دهد، و به معاشرتی بودن خود نمره ۳ می دهد و الی آخر. بعد میخواستند ببیند اولین چیزهایی که به عنوان علت به کمک این تست ها در ذهن این افراد برای تشخیص مقدار یک صفت در خود روشن شده است، چه چیزهایی بوده است و ببینند آن گرههای محیط اطراف که در ذهن افراد روشن می شود چه چیزهایی بوده است، موسوایلر با کمال تعجب دید که دوستان نزدیک، و این بدین معنی بود که وقتی از فرد می پرسند که چطور آدمی هستی، راه حلی که فرد به وسیله آن به جمعبندی برای نمره دادن به خودش استفاده میکند، این است که فرد سریعاً دوستان نزدیک و شبکه نزدیکان خود را در ذهنش زنده میکند. مثلاً فرد با خودش می گوید من تنبلم و مثل فلان دوست یا فلان آشنا که ساعت ۵ صبح شروع به کار می کند نیستم، یا تصور میکند خسیس نیست، زیرا خود را در مقایسه با مثلاً فلان دوست یا دوستانش که میشناسد، دستودلبازتر میبیند، به عبارت دیگر فرد سریعاً از طریق مقایسه خودش با دوستان نزدیکش جایگاه خودش را تخمین می زند. پس در واقع فرد صفتهای خودش را ارزیابی نمیکند، بلکه صفتهای خودش را با شبکه دوستان نزدیکش مقایسه میکند ، و این هم یافته مهم دیگر بود. یعنی حتی وقتی فرد می خواهد ببیند که با لباس جدیدش خوشتیپ شده یا نه، سریعاً در ذهنش بصورت اتومات خودش را با چند دوست دیگرش مقایسه میکند، و اصطلاحاً به قول مهندسان جایگاه خود را سریعاً کالیبره ( یا واسنجی یعنی تعیین صحت وسیلهٔ اندازهگیری در مطابقت با مرجع تایید شده ) می کند.
پس این هم یافته دیگری شد که بصورت خلاصه میگوید :
۱- افراد لحظه به لحظه جایگاه خود را با مقایسه با دیگران تنظیم میکنند و اگر سریعا حس کنند جایگاهشان افت کرده ، اوضاع حال روانی افراد خراب میشود.
۲- بصورت دقیقتر باید گفت انسان اگر در مقایسه خودش با فردی دیگر حس کند اولا آن فرد بالاتر از او است، دوما آن فرد شخصی خصمانه است و دوست او نیست، سریعاً احساس حسادت نسبت به آن فرد در او بوجود میآید.
در ادامه می خواهیم ببینیم که فرزند اگر جایگاه ما بالا می رود یا پایین می آید، چه تاثیری بر روان ما خواهد گذاشت؟ به عبارت دیگر احساس حسادت و برعکس آن احساس تحقیر و تمسخر چه تأثیری بر روان ما خواهد گذاشت. نکته جالب این است پاول اکمان ادعا میکند این موضوع جهانی است، یعنی همه انسانهای جهان آن حالت تمسخر به یک صورت مشخص خاصی در چهره فرد نشان داده می شود.
»»تاثیر نتایج مقایسه در فیزیولوژیک بدن انسان
از نظر بدنی در درسگفتار تاثیر موقعیت اجتماعی و سطح تحصیلات در طول عمر گفته شد که مطالعه وایتهال یکی از قویترین سندهای ماست که نشان میدهد هرچقدر افراد در اشل طبقاتی در یک جامعه طبقاتی، بالاتر باشند، بیشتر عمر می کنند و اگر افراد خود را در اشل طبقاتی پایینتر ببینند، بدن شروع به تحلیل رفتن میکند و سیستم ایمنی بدن افراد خراب شده و عمر آنها کوتاه میشود.
»»تاثیر نتایج مقایسه در روان انسان
مقاله جالب و پر استناد دیگری وجود دارد که به مقاله Galinsky گالینسکی معروف است در زیر آمده است:
مقاله Psychological Science
Power and Perspectives Not Taken. 2007
قدرت و چشم اندازها گرفته نشده است.
Adam D Galinsky، Joe C. Magee، Ena Inesi، Deborah H Gruenfeld
قسمت اول پژوهش
در پژوهش این مقاله به یکسری از افراد جایگاه بالاتر و به یک سری از افراد جایگاه پایین تر داده شده است، تا ببینند در ذهن آنها چه اتفاقاتی می افتد، و علاوه بر حسادت بفهمند چه فرآیندهایی کنار حسادت فعال میشود.
برای بالا بردن جایگاه افراد به آنها گفته شد راجع به زمانهایی که خیلی موفق بودهاید یک انشا بنویسید، برای پایین بردن جایگاه افراد به آنها گفته راجع به یک زمانی که خیلی کار افتضاح و خرابی انجام دادید و اشتباه و شکست بزرگی داشتید یک انشا بنویسید. این کار به نوعی فعال کردن آن هیجان بالا یا پایین بودن در افراد بوده است. در مرحله بعد افرادی که راجع به موفقیتهای خود انشا نوشته بودند را وارد یک بازی می کنند و به آنها مقداری پول فرضی داده شد، و به آنها گفتند که شما میتوانید این پولها را تقسیم کنید. دادن پول فرضی در این بازی به این افراد، باز برای تا حدودی بالا بردن احساس توانمندی خودشان نسبت به گروه دیگر بوده است. البته عملا قدرت خیلی خاصی هم مثل ابلاغ وزارت یا ریاست نبوده ولی تا حدی این احساس قدرت را در افراد بالا برده اند و میبینیم که همین مقدار کمی که احساس قدرت را در ذهن افراد بالا میبردند، باز نتایج را بصورت معنیدار متفاوت میکند. بعد در قسمت سوم که اصل آزمایش مربوط به این قسمت بوده و خود آزمودنی ها از این قضیه بیخبر بودند، چند خواسته از آنها کرده است، مثلا یک ورق روی پیشانی آنها چسبانده و گفته بودند حرف E را روی کاغذی که به پیشانیت چسباندیم رسم کنید ، بعد باید دید که فرد این حرف را به کدام جهت میکشد. حالا وقتی آیینهای جلوی فرد نباشد یا حرف E را از منظر خودش رسم میکند یا از منظر دیگران رسم میکند. بعد مشاهده کردند آنهایی که با پیش زمینه آزمایشی احساس غرور و عزت و بالا بودن در آنها فعال شده بود، ۳۳درصد حرف E را از منظر خود رسم کردند، یعنی این حرف را به صورت برعکس رسم میکردند، در مقابل آنهایی که احساس پاییندست بودن در آنها فعال شده بود ۱۲ درصد E را از منظر خودشان رسم کردند.
این نتیجه نشان میدهد که : وقتی افراد در هرم قدرت بالا میروند، همه چیز را از بیشتر دید خودشان نسبت به دید دیگران، نگاه میکنند.
»»تاثیر پدیده ذهنیسازی در اختلال شخصیت
نکته : یافته فوق در یک مبحث پیچیده در سلامت روان به نام ذهنیسازی mentalisation اهمیت دارد ، که peter fonagy پیتر فوناگی خیلی روی این مبحث کار کرده است و در روان درمانیها استفاده میشود، خیلی از افرادی که اختلال شخصیت دارند این مشکل را دارند، که همه چیز را فقط از منظر خودشان می بینند، نمی توانند خودشان را در جایگاه منظر دیگران بگذارند.
قسمت دوم پژوهش
در این پژوهش اول یک سناریو را برای افراد شرح میدهند و سناریو این است که فرض کنید یکی از دوستان شما به نام علی به توصیه یکی از دوستان دیگرش به نام احمد به یک رستوران گرانقیمت رفته است و کلی خرج کرده است و غذای رستوران هم خوب نبوده است، بعد اومده و به شما میگوید که این رستوران اصلا غذایش خوب نبود، این چه رستورانی بود که این دوست ما به ما معرفی کرد، یعنی واقعا جایی بهتر از این بلد نبود به ما معرفی کند؟ بعد علی به شما میگوید به احمد ایمیل زدم و در آن ایمیل نوشتم : » درباره رستوران فقط محشر بود.«
بعد از افراد که در این سناریو فقط شاهد قضیه بودند و خودشان هیچ کاری نکردند، سوال کرده بود که وقتی آن طرف یعنی احمد این ایمیل را دریافت کند ، فکر میکند که این علی داره تشکر میکنه یا داره مسخرش میکنه و لطفا بین مقیاس ۱تا۶ با این فرض که ۱ یعنی کاملا داره مسخره میکنه و ۶ یعنی مطمئنم هیچ تمسخری نبوده است به تمسخر بودن این ایمیل نمره بدهید.
خوب شما تصور کنید که آن شخص یعنی احمد که رستوران را معرفی کرده نمیدانسته که رستوران بد بوده و نمی دانسته که دوستش علی تجربه بدی از آن رستوران داشته است. خوب قاعدتاً در این حالت احمد باید تصور کند که علی از او تشکر کرده است و جواب بدهد که خواهش می کنم کاری نکردم.
ولی اگر شما بخواهید از منظر خودتان به قضیه نگاه کنید که این اطلاعات را دارید و سخنان علی را شنیده اید، آنگاه خواهید گفت خوب معلوم است که با این جمله دارد احمد را مسخره میکند.
در نتیجه پژوهش مشاهده کرده بود کسانی که در موقعیت بالای اجتماعی قرار دارند، بصورت میانگین احساس افراد به مقدار ۳/۴ این نظر بود که علی داره مسخرش میکنه. در صورتیکه کسانی که در طبقات پایین اجتماعی بودند میانگین احساس این افراد به مقدار ۴/۸ این بود که علی داره مسخره میکنه.
در اینجا میتوان متوجه شد که چقدر ذهنی سازی Mentalization در زندگی اهمیت دارد. مثلاً اینکه کسی دیر سر قرار می رسد تصور کنید خواب مانده یا برای مسخره کردن یا غرورش، خود را دیرتر به سر قرار رسانده است؟ کسی در مهمانی راجع به من چیزی میگوید، آیا دارد به من متلک میگوید یا دارد از من تعریف میکند؟ یه نفر دارد از کسی تشکر می کند، آیا واقعاً تشکر می کند یا اینکه دارد با کنایه به او می فهماند که کاری که درخواستش بوده را طرفش انجام نداده است؟ یا کسی جواب پیام شما را در واتساپ دیر می دهد، آیا سرش شلوغ است است یا برای شما کلاس میگذارد؟ این موضوع یکی از پیچیده ترین شناخت های اجتماعی است، که در این موضوع فرد می تواند بیشذهنیساز hyper mentalizer باشد یا کمذهنیسازunder mentalizer باشد. بعداً خواهیم دید که تفاوت این دو ویژگی چه تاثیراتی در زندگی انسانها خواهد گذاشت.
در تاثیر مسئله ذهنی سازی مثلا در پژوهش فوق آزمودنی باید حواسش باشد که این اطلاعات را من دارم، کسی که ایمیل را دریافت کرده که اطلاعات من را ندارد. پس اگر کسی بیشتر تصورش بر تمسخر آمیز بودن ایمیل در پژوهش فوق است، چرا به این موضوع فکر نمی کند که تمام جهان را از منظر خودش نگاه میکند، یعنی مثل همان مقولهای که پیاژه درباره کودکان مطرح میکرد که آنها تفکر قدرتمند بودن یا همهتوانی یا تاثیر غیرواقعی یک قدرتهای توهمی برای خودشان در ذهنشان قائل هستند، آنگاه در پدیده ذهنیسازی، قدرت سنجش ذهنی افراد در حد کودکان کاهش می یابد.
تاثیر بالا یا پایین رفتن در هرم قدرت یا ثروت یا شهرت بر حالت کمذهنیساز یا بیشذهنیساز
قسمت سوم پژوهش
در این قسمت از پژوهش عکس از یکسری هیجان در چهره افراد را برای آزمودنیها نشان میداد و کسانی که در آزمایش با زمینه سازی قدرت را در ذهن آنها بالا برده بود در تشخیص هیجان چهره عکس خیلی بد عمل کرده بودند. یعنی وقتی افراد در هرم قدرت یا ثروت یا شهرت یا بالا میروند، توانایی خواندن ذهن دیگران به شدت در آنها افول میکند یعنی دچار حالت کمذهنیساز under mentalization میشوند و وقتی فرد در هرم قدرت پایین میآید و احساس میکند که توانمندتر از او بسیار است، قدرت ذهنیسازی فرد بالا میرود و دچار حالت بیشذهنیسازی hyper mentalization میشوند، یعنی حتی در حرکات خنثی و تصادفی افراد معنی و مفهوم میبینید. مثلاً به فرد میگویی او که به تو منظوری نداشت و جواب میدهد: نخیر میخواست من را من مسخره کند.
مطلب فوق یکی از قشنگ ترین کشفیات درباره اختلال شخصیت بوده است که دیده شده افراد دارای اختلالات شخصیت مثل شخصیت پارانوئید و زمانیکه اشل فرد در هرم قدرت پایین می آید، حالت بیشذهنیسازی hyper mentalization دارند، به عبارت دیگر دیدن نیت در ذهن افراد بیشذهنیسازی است.
مثلا به طرف میگی من اصلاً منظورم به شما نبود، وقتی به فلانی داشتم حرف میزدم یادم نبود شما این ماشین را داری، جواب میده نه داشتی منو مسخره میکردی داشتی به روی من می آوردی.
ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنیدبرچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 589 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:26