کتاب تلخ و شیرین،بخش ۱/مکری، هیجان مرکب،Poignancy

ساخت وبلاگ

معرفی کتاب تلخ و شیرین بخش اول /دکتر مکری

معرفی کتاب

Bittersweet: How Sorrow and Longing Make Us Whole. 2022

تلخ و شیرین: چگونه اندوه و اشتیاق ما را سلامت میسازد(چگونه اندوه و حسرت ما را کامل می کند)

Book by Susan Cain

کتاب دیگر سوزان کین در زیر معرفی شده است.


معرفی کتاب

Quiet Power: The Secret Strengths of Introverts . (2016)

قدرت سکوت: نقاط قوت پنهان درونگراها

Book by Erica Moroz, Gregory Mone, and Susan Cain
 

کتاب مشهور دیگر سوزان کین که مخصوصا در ایران مشهور است، در زیر آمده است.


معرفی کتاب

Quiet: The Power of Introverts in a World That Can't Stop Talking (2012)

سکوت : قدرت درون‌گراها در جهانی که از سخن گفتن نمی‌ایستد

Book by Susan Cain

کتاب فوق توسط چندین مترجم و ناشر به فارسی ترجمه شده که در زیر آمده است.

۱-ترجمه عنوان در فارسی : سکوت؛ قدرت درونگراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن باز ایستد!
نویسنده:سوزان کین
مترجم:ناهید سپهرپور ۱۳۹۷ چاپ دوم
نشر : نوین توسعه

۲-ترجمه عنوان در فارسی : سکوت (قدرت درون گراها در جهانی که از سخن گفتن نمی ایستد)
نویسنده: سوزان کین
انتشارات: البرز ۱۴۰۰ چاپ یازدهم
مترجم: درسا عظیمی

۳-ترجمه عنوان در فارسی : سکوت قدرت درون‌گراها در دنیایی که از حرف‌زدن باز نمی‌ایستد
مؤلف: سوزان کین 
ناشر: منظومه نگاران ۱۳۹۳
مترجمان: نعیمه اعتدال‌مهر، نرگس جوادیان‌قمی

۴-ترجمه عنوان در فارسی : سکوت: قدرت درون‌گراها در دنیایی که بی‌وقفه حرف می‌زند
مؤلف: سوزان کین 
ناشر: کتابسرای تندیس ۱۳۹۶
مترجم: سیمین موحد

۵-ترجمه عنوان در فارسی : سکوت قدرت درونگراها در دنیایی که ازحرف زدن باز نمی‌ایستد
انتشارات هورموزد
مترجمان : محسن ملکی، سپیده صفری

توضیحی مختصری از کتاب قدرت سکوت

کتاب حاضر، یک جستجوی بسیار جامع و جذاب است، از نشان دادن تفاوت نگاه برونگراها و درونگراها و اینکه در دنیا چقدر رویکرد برونگرایی وجود دارد و درونگراها چطور می‌توانند تبدیل به افرادی فوق‌العاده تأثیرگذار شوند. نویسنده در این کتاب تحقیقات و نظریات مختلف را کنار هم گذاشته و به دنیا نشان داده که چطور درون‌گرایی و تنهایی می‌تواند باعث پیشرفت شود. یکی از مسائلی که نویسنده درباره آن صحبت می‌کند همین مسئله است، که بودن در تیم، کار تیمی، ایجاد گروه و طوفان مغزی، ممکن است الزاماً الگوی درستی برای کار نباشد. درواقع این فضایی است که برونگراها در آن ممکن است عملکرد مناسبی داشته باشند، اما پیاده کردن چنین قوانینی بر گروهی که درونگراها هم عضو آن هستند، احتمالاً منجر به کسب نتیجه مطلوب نخواهد شد.

درون‌گراها در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که پیوسته به‌دنبال پرورش برون‌گراهاست و برونگرایی را به‌عنوان یک استاندارد تعریف می‌کند. درون‌گراها، همچنین به‌دلیل ویژگی‌های بارز شخصیتی‌شان، یعنی ترجیح خلوت و تنهایی به جمع‌های شلوغ، گوش‌دادن به‌جای حرف‌زدن، داشتن روابط کمتر اما عمیق‌تر و… در اقلیت هستند یا حداقل با توجه به اینکه تمایل کمی به دیده‌شدن دارند، کمتر به‌ نظر می‌آیند. به همین دلیل، پذیرفته‌نشدن از جمله مشکلاتی است که یک درون‌گرا در طول زندگی بارها آن را تجربه می‌کند.

سوزان کین نویسنده کتاب می‌گوید که تقریبا تمام دوران بزرگسالیش را صرف نوشتن این کتاب کرده است و به عقیده او سکوت برای درون‌گراها یک قدرت درونی محسوب می‌شود.

از نگاه روانشناسی انسان‌ها به دو دسته درونگرا و برونگرا تقسیم می‌شوند؛ کتاب سکوت در مورد افراد درونگرا است و سوزان کین تاکید دارد که درونگرایی و برونگرایی دو الگوی مختلف رفتاری و شخصیتی هستند که به یک اندازه ارزشمند محسوب می‌شوند و می‌توانند در دنیای ما اثربخش و تاثیرگذار باشند.

در این کتاب داستان‌های جالبی را می‌خوانیم که در آخر متوجه می‌شویم که افراد ویژگی‌هایی جالب نظیر درونگرایی را دارند، به عنوان مثال زن سیاه پوستی که باعث شعله‌ور شدن جنبش مدنی آمریکا شد، یک فرد درونگرا بود.

در کتاب سکوت با اشاره به داستان‌ها و افراد مختلف، نویسنده سعی دارد به خواننده بیاموزد که درونگرا بودن می‌تواند یک قدرت محسوب شود و این نوع سبک زندگی هیچ ایرادی ندارد.

وقتی کتاب را می‌خوانید متوجه خواهید شد که ایرادی ندارد، اگر شما بیش از حد دوست دارید تنها باشید و یا اینکه زیاد اهل مهمانی رفتن نباشید و یا حتی خیلی از رفتارهای دیگر که ممکن است دوستان و آشنایان شما آن را درک نکنند.

شاید تصور کنید همه مباحث و مثال‌های کتاب به درون‌گراها اختصاص دارد؛ اما اصلا این‌طور نیست. نویسنده بحث را با برون‌گراها و چگونگیِ تبدیل‌شدنِ برون‌گرایی به یک ویژگی ایده‌آل آغاز کرده است. در واقع، مخاطب با مطالعه‌ٔ چرایی وجود برون‌گرای ایده‌آل به درک بهتری از درون‌گراها می‌رسد.

کتاب همچنین شامل اطلاعات مفیدی از مسیر موفقیت درون‌گراهای معروف و بسیار موفقی مانند استیو وازنیک (مهندس کامپیوتر، مخترع و از پایه‌گذاران شرکت اپل) است که می‌تواند برای افراد درون‌گرا الهام‌بخش باشد.

سوزان کین در بخش‌هایی از کتاب به پژوهش‌های جالبی که در زمینه‌ٔ شخصیت شناسی انسان‌ها انجام شده، پرداخته و تأثیر ژنتیک در برون‌گرایی و درون‌گرایی را بررسی کرده است.

اگر هنوز بر این باور هستید که درون‌گراها افرادی منزوی، افسرده و با توانایی‌های پایین هستند، اگر نمی‌دانستید گاندی رهبر بزرگ هندوستان و النور روزولت از فعالان حقوق بشر، از جمله افراد درون‌گرا بوده‌اند. مطالعهٔ این کتاب به همهٔ باورهای نادرست‌تان درمورد درون‌گراها پایان خواهد داد.

آشنایی با درون‌گرایی، پایان‌دادن به اندیشهٔ رایجی است که برون‌گرایی را ایده‌آل می‌داند و این نگرش، یک کودک، نوجوان و حتی بزرگسال درون‌گرا را به‌شدت می‌آزارد. با شناخت دنیای درون‌گراها به داشتن دنیایی با انسان‌های سالم‌تر و شادتر کمک خواهیم کرد.

اما اگر شما درون‌گرا هستید و تاکنون کوشیده‌اید این ویژگی را پنهان کنید یا به ‌سختی خود را در قالب برون‌گراها قرار داده‌اید، مطالعهٔ این کتاب کمک می‌کند تا با این ویژگی و توانایی‌هایتان بیشتر آشنا شوید و از آن‌ها به‌شکلی بهتر بهره ببرید.

بخش‌هایی از کتاب قدرت سکوت

باور عموم بر این است که خود ایده‌آل، شخصیتی اجتماعی و گروهی است که در بین جمعیت راحت و آرام است؛ فرد برون‌گرا عمل را به تفکر، ریسک پذیری را به محتاط ‌بودن و قاطعیت را به تردید ترجیح می‌دهد. او سریع تصمیم می‌گیرد؛ حتی اگر احتمال اشتباه ‌کردنش بالا باشد؛ در کار تیمی موفق است و در گروه‌های مختلف به‌خوبی ارتباط برقرار می‌کند.

درون‌گرایی به‌همراه مشتقاتش چون حساسیت، جدیت، خجالت و کمرویی در حال حاضر ویژگی‌ یک شخصیت طبقهٔ دومی، جایگاهی میان ناامیدی و آسیب‌شناسی محسوب می‌شود. درون‌گراهایی که تحت سیطره‌ ایده‌آل‌های برون‌گرایی زندگی می‌کنند، مانند زنانی هستند که در دنیای مردانه زندگی می‌کنند و به‌علت صفتی که در وجودشان نهفته است، به چشم نمی‌آیند. برون‌گرایی سبک شخصیتی فوق‌العاده‌ جذابی است؛ اما ما این ویژگی‌ را به استانداردی سرکوبگر تبدیل کرده‌ایم؛ استانداردی که بیشتر ما حس می‌کنیم باید از آن پیروی کنیم.

فراموش نکنیم که انسانهایی که معمولاً ساکت هستند و در خودشان فرو می‌روند، به یک صفت خوب هم شناخته می‌شوند؛ اهل تفکر بودن.

ایده‌آل برون‌گرا یک کشف و اصطلاح جدی نیست، از نظر برخی روان‌شناسان، برون‌گرایی دقیقا در دی ان ای ما وجود دارد. این ویژگی در مردم آسیا و آفریقا نسبت به اروپا و آمریکا که جمعیت آن‌ها به علت مهاجرت روز به روز افزایش پیدا می‌کند، رواج کمتری دارد. یکی از محققان معتقد است که این آمار دقیقا درست است زیرا جهانگردان و کسانی که به سفر کردن علاقه دارند، برون‌گراتر از کسانی هستند که ترجیح می‌دهند در خانه بمانند، و این خصوصیات را به فرزندان و نوه‌هایشان نیز به ارث می‌دهند.

تحقیقات نشان داده است که احتمال اینکه درون‌گراها واقعیت‌های خصوصی و شخصی خودشان را، که حتی خانواده و دوستانشان هم از خواندن آن‌ها متعجب شوند، به صورت آنلاین پخش کنند، بیشتر از برون‌گراهاست. آن‌ها به صورت آنلاین خودشان را بهتر نشان می‌دهند و می‌توانند زمان بیشتری را در برخی مکالمات آنلاین صرف کنند.

من اسبی با یک افسارم، برای جفت شدن و کار گروهی ساخته نشده‌ام، به قدری بالغ شده‌ام که بدانم به منظور دستیابی به هر هدف قطعی و مشخص شده، لازم است که یک نفر بیندیشد و دستور دهد.

برانگیخته شدن و تحریک شدن ممکن است مانع یادگیری شود. اخیرا مطالعه‌ای نشان داده که مردم اغلب پس از قدم زدن آرام در میان جنگل، بهتر از زمانی که در خیابانی شلوغ و پر رفت و آمد پیاده روی کرده‌اند، مطالب را یاد می‌گیرند.

درونگراها ترجیح می‌دهند مستقلانه کار کنند و تنهایی می‌تواند کاتالیزور خلاقیت باشد.

مطالعات نشان می دهند که بهترین و موثرترین تیم‌ها آن‌هایی هستند که از ترکیب مناسب افراد درونگرا و برونگرا درست شده‌اند، این موضوع در ساختار رهبری و مدیریتی نیز صادق است.

روانشناسان اغلب تفاوت بین خلق و خو و شخصیت را مورد بحث قرار می‌دهند. خلق و خو، به الگوهایی ذاتی و بیولوژیکی رفتاری و احساسی اطلاق می‌شود که در دوران نوزادی و اوایل کودکی قابل مشاهده هستند. اما شخصیت یک اختلاط پیچیده است که در اثر نفوذ فرهنگی و تجربیات شخصی بروز می‌کند. برخی نیز می‌گویند که خلق و خو پایه و شالوده و شخصیت خود، ساختمان اصلی است.

درون‌گراها ترجیح می‌دهند که درهای اتاق کارشان را ببندند و غرق انجام کارهایشان بشوند، زیرا برای آن‌ها این فعالیت‌های فکری آرام، نوعی تحریک جالب و مفید است، درحالی که برون‌گراها، زمانی کارایی بهتری دارند که در فعالیت‌های قوی‌تر، مانند سازماندهی‌کردن یک کار گروهی تیمی یا ریاست کردن جلسه‌ای شرکت داشته باشند.

کارول تاوریس در کتابش به نام "خشم: احساس اشتباه"، داستانی درباره یک مار کبرای بنگالی را که به نیش زدن روستایی‌های رهگذر علاقه داشته تعریف می‌کند. یک روز یک سوامی مردی که بر خود مسلط شده است مار را متقاعد می‌کند که نیش زدن اشتباه است، مار قسم می‌خورد که فورا این کار را متوقف کند و همین کار را هم انجام می‌دهد. پس از مدتی طولانی، پسرهای روستا بدون ترس از مار بزرگ شدند و شروع به اذیت و آزارش کردند. مار که زخمی و خونین شده بود به سوامی گله کرد که این اتفاق به علت نگه داشتن قولش افتاده است؛ سوامی به او گفت: من به تو گفتم نیش نزن، ولی به تو نگفتم که صدای هیس هم در نیاور.

فرهنگ ما، زندگی به عنوان برونگرا را یک حسن می‌داند، ما سیر و سیاحت‌های درونی و جست‌وجوی مرکز و درون خود را نفی می‌کنیم، بنابراین خودمان را گم کرده‌ایم و باید دوباره پیدایش کنیم.


معرفی سوزان کین و کتاب سکوت از زبان دکتر مکری

سوزان کین تحصیلات در حقوق داشته ولی کتابهایش اصولا دانشگاهی نیست، و فردی در کار پژوهش و تدریس نیست، ولی کتاب Quiet سکوت او خیلی طرفدار پیدا کرد و لب کلامش در این کتاب این است که یک روندی در روانشناسی معاصر و اصولاً روانشناسی مدیریت و اقتصاد شکل گرفته که میگوید تا میتوانی معاشرت کن و شبکه دوستان خود را گسترش بده، در جاهای مختلف آشنا داشته باش، و در واقع می گوید هر چقدر شما برون‌گراتر باشی، معاشرتی باشی ، دوستان بیشتری داشته باشی، آدم موفق‌تری خواهی بود. قبلاً در درسگفتارهای کتاب های تغییر و چگونه رفتار گسترش می یابد نوشته Damon Centola به کارهای مارک گرانو وِتِر اشاره کردیم که گرانو وتر صحبت از حلقه‌های ضعیف می کرد، یعنی میگفت شما هرجا آشنا داشته باشید یا با کسی خوش و بش کرده باشید و کلا هر چه قدرت اتصالات ضعیف شما بیشتر باشد، خوشبخت‌تر هستید.

اصولاً از زمان آیزنک این موضوع مطرح شده بود که برونگراها انسان‌هایی موفق‌تر و شادتر و سلامت‌تر و در جامعه دوست داشتنی‌تر هستند، ولی سوزان کین با بهره گیری از تجارب شخصی خودش و همچنین ادبیات پیشینه‌های علمی این کتاب Quiet سکوت را نوشته است. سوزان کین می‌گوید من خودم از کسانی هستم که درونگرا هستم. مثلاً می‌گوید اگر اردوی تفریحی یا مسافرت پیش می آمد، همه خوشحال می‌شدند، منم یک کوله پشتی از کتاب و سرگرمی با خودم می‌بردم، تا یک گوشه بنشینم و اینها را بخوانم و همیشه من را سرزنش می کردند که چرا در خودت هستی؟ چرا معاشرت نمیکنی؟ چرا دوستان زیادی نداری؟ و می گفت من از کودکی این حس را داشتم که من غیرعادی و غیرمعمول هستم و این برای سرنوشت من بد خواهد بود، ولی هر چه جلوتر رفتم دیدم که اتفاقاً این خصوصیات پشتوانه زندگی من شد و در عین حال خیلی هم از بقیه عقب نیفتادم و خلاصه پیام نویسنده این است که خیلی اجبارگونه سعی نکنید خود را معاشرتی و برونگرا و اهل مهمانی و غیره نشان بدهید. برای اینکه لزوماً این چیزی نیست که به نفع شما باشد، برخی اوقات ساعت‌ها با دیگران تماس نداشتن و تنهانشستن و مطالعه‌کردن و فکر‌کردن  بهره‌های بیشتری برای فرد دارند و همینطور در کتابش نشان داده بود که خیلی از مشاهیر جهان اصلاً حوصله جمع نداشتند، خیلی اهل بگو بخند نبودند و تو خودشون بودند و دیگران به آنها شکایت می‌کردند، ولی آنها اثرات گرانبهایی به جامعه هدیه دادند.


استبداد مثبت بودن Tyranny of positivity

سوزان کین در کتابی نوشته خودش به سال ۲۰۲۲ به جای مقوله درونگرایی و برونگرایی به مقوله شاد بودن در مقابل غمگین بودن یا حزن‌داشتن پرداخته است.

محتوای کتاب جدیدش مثل کتاب سکوت در اینباره هست که انقدر مثل مقوله برون گرایی تاکید بر شادی و خوشحالی بیش از حد نکنید. یعنی نیازی نیست ما در تمام روز بخندیم و شاد باشیم. او از لغت قشنگی به نام Tyranny of positivity استبداد(سلطه) مثبت بودن، نام می‌برد که به این معنا بوده که انگار در روانشناسی معاصر، البته نه لزوماً روانشناسی دانشگاهی، بلکه روانشناسی که فراگیر شده و شما در شبکه‌های اجتماعی و غیره می بینید، مرتب اشاره می کنند که مثبت نگاه کنید، غم به خودتان راه ندهید، دوستان غمگین را از خودتان جدا کنید، سعی کنید فقط با آدم‌هایی معاشرت کنید که شادتان می کنند، یا از واژه‌های انرژی مثبت یا منفی صحبت میکنند و میگویند مثلاً انرژی مثبت بده و انرژی مثبت بگیر که در معنای دقیق روانشناسی و علمی واژه انرژی در عبارت انرژی مثبت دادن یا گرفتن بی‌معنی است. نویسنده اشاره می کند این مقوله به صورت یک موج قوی در آمده است. سوزان کین میگوید در جامعه یک رویکرد مثبت نگر شکل گرفت به طوری که یک عده ای گفتند باید تا میتوانی اصلاً غم نداشته باشی، هیچ وقت نباید کسی تو را غمگین یا گریان یا شل یا پریشان ببینند، و همیشه لبخند بزنی تا جایی که حتی یک عده گفتند که صنعت دندانپزشکی و ارتودنسی هم کم تاثیر نبود، که می گفتند از این لبخند های معروف بزنید که دندان هایتان هم دیده بشود، و این را روی جلد مجلات چاپ می کردند.

در درسگفتار توانمندسازی و رشد فردی گفتیم خانم Amy Cuddy اشاره کرده بود که اگر فرد حتی یک خودکار در دهانش بگذارد، و گازش بگیرد، چون ادای حالت لبخند زدن بر چهره فرد ظاهر می شود، روحیه فرد بهتر میشود. این‌ها می گفتند حتی اگر شده ادای شاد بودن یا خندیدن را دربیاور، تا زندگی برای شما یک مزیت باشد. که خوب این پیشنهادها الان توسط این نویسنده در سال ۲۰۲۲ در حال نقد شدن است.


معرفی  Pete Docter

شروع کتاب سوزان کین با آن انیمیشن‌های pixar است، که کارگردانی اینها به عهده فردی به نام Pete Docter میباشد. مثل انیمیشن UP که زندگی پیرمردی است که در انتهای سالمندی دوست دارد، جهان را بگردد و مجموعه‌های Monsters و پیکسار ۲۰۲۰ به نام Soul یعنی روح و یکی از مشهورترینشان هم inside out است. سوزان کین میگوید پیت داکتر یک مشاور روانشناس به نام‌ Dacher Keltner دارد که ایشون نویسنده کتاب تناقض هم قدرت بوده است که در درسگفتار دیگری بررسی آن آمده است.


فایده هیجانات منفی و بالاخص غم

در اینجا سوال بر سر این بود که ما میدانیم خشم برای چی هست و یا وقتی فرد خشمگین است، چرا دیگران را تهدید می کند، یعنی یک هیجان است که کاربرد آن را می دانیم. کاربرد هیجان ترس و اضطراب را هم می‌دانیم که می تواند برای جنگ یا گریز باشد. سوال این است که کاربرد هیجان غم چیست؟ یعنی آیا از نظر تکاملی هیجان غم باید فایده‌ای برای بشر داشته باشد؟
سوزان کین به نقل قول از داکر کلتنر میگوید:  غم باعث همدلی و همبستگی میشود. او می گوید وقتی شما غمگینی هم رنج دیگران را بهتر می‌فهمی، هم باعث می‌شود که همبستگی تو با همنوعت بالا برود. داروین در جمله قشنگی میگوید: همدلی یا همدردی قویترین غریزه است.


نوع قدرت در حیوانات اجتماعی با قابلیت همدلی

نویسنده میگوید جانور با زندگی فردی مثل شیر ژیان بزرگترین قدرتش در نعره کشیدن و عضلانی بودن و قدرت حمله‌وری او است، ولی قدرت نهایی انسانها یا نخستی‌ها یا شامپانزه‌ها و حتی گاهی بعضی حیوانات دیگر مثل گرگ‌ها در همبستگی با همدیگر است. پس عوامل فردی قدرت نهایی این جانداران را تعیین نمی‌کند، لذا قدرت یک دسته میمون و دسته‌های بالاتر از میمون مثل گوریل یا شامپانزه یا انسان یا غیره در این است که می توانند با هم جوش بخورند و پیوند عاطفی برقرار کنند و دسته‌هایی درست کنند که هیچ حیوان دیگری نتواند با آنها رقابت کند، یعنی جاندارانی که به داد هم میرسند و به نوعی همدردی دارند. یعنی معتقد است همدردی قویترین غریزه‌‌ای است که در اینگونه جانداران شکل می‌گیرد، بطوریکه وقتی یکی از آنها مورد آسیب یا حمله حیوان دیگری است و یا درد دارد، سریعاً بقیه به دادش می رسند.

پس به نوعی میتوان گفت درست است که عضلات انسان‌ها به اندازه عضلات شیر قوی نیست، درست است که فک انسانها مثل فک گرگ درنده نیست، ولی انسانها میتوانند در یک دسته صدتایی یا هزارتایی باهم یک اجتماعی تشکیل بدهند، بطوریکه دیگر هیچ حیوانی نتواند با انسانها رقابت کند.

داکر کلتنر در مفاهیم داروینی میگوید : درباره انسان به جای بقای اصلح باید بقای مهربانترین survival of the kindest را بگذاریم.

در چند کتاب از ریچارد رنگهام و آگوستین فوئنتس و ژوزف هنریک ادعا میشود: آن چیزی که بقای انسان ها را تضمین می کند، مهربانی آنها به همدیگر است. در نتیجه گروه‌های خیلی منسجم و خیلی قوی تشکیل می دهند که اگر به یکی از آنها حمله بکنیم، بقیه به کمک او آمده و به حساب شما می رسند.


دالایی لاما و داروینیسم

این مفهوم از داروینیسم که میگوید بقای اصلح در انسان ها بقای مهربانترین‌هاست به قدری انسانی و قشنگ است که دالایی لاما این مفهوم را نمیدانسته و وقتی این را برای او تعریف می کنند،  او می‌گوید من درباره نظریه داروین اشتباه فکر میکردم، که برایش توضیح میدهند نه موجوداتی که همبستگی بیشتری دارند و به داد هم نوع خودشان می رسند، در رقابت برای زنده ماندن پیروز می‌شوند، آن وقت دالایی لاما می‌گوید: پس به من بگویید داروینی. حالا حتی اگر درست یا غلط را به کنار بگذاریم، دالایی لامایی که سمبل انسانیت و سمبل نوع‌دوستی و سمبل رافت و محبت شده است میگوید: منم یک داروینیست شده‌ام.


تسلی دادن و همدلی کردن در برخی پستانداران مثل فیل یا نهنگ Orca whales

البته فقط شامپانزه ها و نخستی‌ها و میمون‌ها نیستند که این نوع تکامل داروینی را دارند، در بعضی از پستانداران عالی‌‌تر مثل فیل‌ها هم ما این همدلی را داریم. بطوریکه گفته می‌شود وقتی یکی از آنها غمگین است، بقیه می آیند به او تسلی می دهند، مثلا با خرطومشان به او میزنند، بخصوص در مورد فیلی که بچه‌اش مریض است یا بچه خود را از دست داده است . یا از نهنگ Orca نام میبرد، که این نهنگ‌ها شبکه اتصالات عاطفی عجیبی با هم دارند، مثلاً در مطالعات دیده‌اند که این نهنگ ۱۷ روز فرزند مرده خود را با خود حمل می‌کرده است، و حاضر نبوده فرزند خود را رها کند و بعد فرزندهای دیگر می‌آیند، و بعد نهنگ‌های دیگر می‌آیند و خودشان را به او میزنند، و دورش شنا می کنند، که در واقع منظورشان این است که فرزندت را رها کن فوت شده، تا اینکه مادر راضی می‌شود جسد نوزاد خود را رها بکند.


مایستر اکهارت : خداوند سای در روح است

نویسنده از اصطلاح union of the Souls اتحاد ارواح نام می‌برد.
نویسنده جمله قشنگ مایستر اکهارت را نقل میکند که میگوید : خداوند آن سای در روح است. سای یعنی آهی که فرد می‌کشد و آه کشیدن یکی از هیجانات خیلی جالب است که وقتی فرد خیلی حزین است و اندوه دارد و غمگین است، ممکن است آه بکشد.
نویسنده نقل‌قولی از مایستر اکهارت خداشناس آلمانی Meister Eckhart می‌آورد که می‌گوید : این آه کشیدن همان روح همبستگی و هیجانی است که ما داریم.


اشتباه بخشی از روانشناسی تا چند دهه پیش

بخشی از روانشناسی تا چند دهه پیش اصرار داشت که به فرد میگفت به هر قیمتی شده هیجان منفی خود را به دور بریز و غم را به خودت راه نده، بر مشکلات غلبه کن و به دنبال انرژی مثبت باش. ولی این بخش از روانشناسی حواسش نبوده که آن احساس غم و اندوه یک اثرات خیلی قوی روی فرد دارد و اصولا همبستگی عجیبی بین انسان ها ایجاد می کند که اگر شما این را از انسان بگیرید، بخش زیادی از قدرت انسان گرفته میشود.


عملکرد موسیقی حزین مثل سونات مهتاب moonlight sonata

سونات قطعه‌ایست از موسیقی و خاص آلات موسیقی مرکب از سه تا چهار بند دارای خصایص مختلف. دیگر موسیقی سمفنیک مثل سمفونی و کنسرتو و غیره .

در یوتوب ویدیویی هست که وقتی قطعه moonlight sonata بتهوون دارد اجرا میشود، یک بچه دو ساله که برای اولین بار دارد این آهنگ را گوش می دهد، دوربین روی چهره بچه می رود و نشان میدهد که بچه چطور منقلب می شود. یعنی چطور از این آهنگ حزین تحول پیدا می کند و می توان یک احساس شعف عجیب را در چهره او دید. سوال نویسنده این است که موسیقی حزین چه کار می‌کند؟ این حزن چه هست؟

مقاله Psychology of Music 

Extreme re-listening : Songs people love . . . and continue to love (2018)

بازگوش دادن افراطی :  آهنگهایی که مردم دوست دارند ...و کماکان دوست دارند.

Fred Conrad، Jason Corey، ...

در این پژوهش بررسی کرده بودند که افراد از آهنگ هایی که دارند کدام یک را به صورت افراطی گوش میدهند، و از جمیع افراد داخل پژوهش میانگین گرفته شد. نتایج اینگونه بود که کل نمونه پژوهش:

_۱۷۵ بار به طور متوسط آهنگ‌های شاد و بزن و برقص را گوش داده بودند.
_۸۰۰ بار بطور متوسط آهنگ‌هایی که تم غمناک یا حزن داشتند، را گوش داده بودند.

نویسنده اشاره می کند که این آهنگ های غمناک در تمدن بشر ماندگارتر هستند، یعنی مثل اینکه آن غم یا اندوه یا هجران یا احساس فراغ یا احساس سوگی که در فرد ایجاد می شود، خیلی هیجان ماندگارتری است و افراد هر چه این آهنگ‌های غمناک را گوش میدهند خسته نمیشوند، ولی آهنگ های دیگر مثل آهنگ شاد بعد از چند بار گوش دادن دل فرد را میزند. یعنی درست است که شادی خیلی خوب است، ولی در دراز مدت دل افراد را می زند و افراد از آهنگ غمگین بیشتر استقبال میکنند.


شکل‌گیری احساس پیچیده نشاط که مرکب از غم و شادی است در نتیجه گوش دادن به آهنگ غمگین

نویسنده به صورت قشنگی می گوید : علت علاقه به تکرار شنیدن موسیقی غمگین هر چیزی که هست، این را نمیتوان گفت که وقتی شما آهنگ غمگین گوش می‌دهید یا گریه می کنید ،پس‌ درد و اندوه خود را تخلیه می کنید، پس زندگی شما بهتر می شود و لذا نویسنده تاکید دارد که این برداشت درست نیست، زیرا دیده شده افرادی که آهنگ‌های حزن آلود یا موسیقی غمناک را دوست دارند، علت کارشان برای تخلیه هیجانی آنها نیست، یعنی اینگونه نیست که با گوش دادن این نوع آهنگ‌ها گریه کنند و خود را تخلیه کرده و بعد شاد شوند، بلکه گویا قضیه اصلی این است که خود آن احساس غم را دوست دارند و به دنبال تخلیه آن احساس غم نیستند، و اصطلاحاً می‌گوید این کار به نوعی uplifting نشاط‌بخش هم برایشان بوده و یک هیجان عجیبی در گوش دادن آن آهنگ‌های غمناک است، که این هیجان هم در آن غم است و هم در آن احساس خوشحالی است. به نظر می‌آید کلید معما در اینجا است که ما با یک هیجان مخلوط مواجه هستیم که هم در آن شادی و هم در آن غم هست لذا در نتیجه باید گفت که داشتن احساسی مخلوط این دو احساس غم و شادی از گوش دادن آهنگی که صرفا احساس غم و یا صرفا احساس شادی بدهد بهتر است.

به عبارت دیگر اگر شما میخواهید به سمت سلامت روان بروید، هیجانهای مخلوط و پیچیده خیلی اثر بهتری دارد.


خلق آثار هنری بزرگ در حالت غمناک بودن هنرمند خالق اثرها

مقاله Review of Economics and Statistics

How Are You, My Dearest Mozart? Well-Being and Creativity of Three Famous Composers Based on Their Letters. (2016)

موتزارت عزیز من حالت چطور است؟ بهزیستی و خلاقیت سه آهنگساز معروف بر اساس نامه هایشان.

Karol Jan Borowiecki

در این پژوهش ۱۴۰۰ نامه از سه آهنگساز و نوازنده مشهور به نام های ولفگانگ آمادئوس موتزارت Wolfgang Amadeus Mozart (1756-1791) که تولد و فوت ایشان در اتریش و خود نیز کلا اهل اتریش بوده و لودویگ فان بتهوون Ludwig van Beethoven (1770-1827) اهل آلمان و درگذشت در اتریش و فرانتس لیست( به آلمانی: Franz Liszt) زاده مجارستان (۱۸۱۱-۱۸۸۶) را بررسی کرده اند و نامه‌ها را به شیوه کامپیوتری از نظر لغات غمناک و لغات شادی که در نامه‌ها بوده است، بررسی کرده است. ضمنا نامه ها یا برای دوستان یا برای معشوق یا برای همسر یا برای خانواده یا غیره نوشته شده بودند.

بعد تعداد لغت مثبت مثل شاد یا سرخوش و یک تعداد لغت منفی مثل سرخورده یا غمگین یا دل‌مرده یا سوگوار در نامه‌ها شمرده و سپس تعداد این لغات را به کمک کامپیوتر آنالیز کردند. نتایج بررسی نامه ها یک افت و خیز را نشان می داد بدینصورت که در زمان‌هایی که نامه‌ها محتوای منفی بیشتری داشتند، آهنگساز در زمان نوشتن اینگونه نامه‌ها کارهای خلاقانه بیشتر و بهتری را ارائه داده بودند. به عبارت دیگر اوج خلاقیت و زایایی و هنرپروری در این سه هنرمند آهنگساز زمانی بوده که این ها بیشتر غمگین و دل‌مرده بوده‌اند.

اینجا نویسنده سوال می‌کند که چرا افراد فکر می‌کنند، فقط با شاد شدن می توانند موفق شوند، در حالی که در این پژوهش نشان داده این سه هنرمند بزرگ آثار بزرگ خود را در زمانی که غمگین و اندوهناک بوده‌اند خلق کردند؟

البته کمی با احتیاط باید به نتایج این پژوهش نگاه کرد، زیرا نقدهای زیادی به این نوع تفکر آمده بود. مثلا می‌گفتند شما با این نتایج نظرتان این است که بهتر است ما بشر را افسرده یا غمگین کنیم تا تولید یا خلاقیتش بالا برود؟


اثر سکوی پرتاب اتفاقات و هیجانات بد زندگی

سوزان کین از پژوهش استفاده می کند و می گوید که می‌توان دید، اتفاقات بد زندگی و هیجانات بد تجربه شده ممکن است سکوی پرتاب رشد، یا پیدا کردن معنی زندگی فرد بشود.
البته از این یافته نباید این برداشت را کرد که جامعه را باید تا می‌توان افسرده و  غمگین کنیم و اندوه درست کنیم ، به این نیت که از این راه جامعه خلاقی برای خودمان بسازیم.


بررسی همبستگی از دست دادن والدین و هنرمند شدن در پژوهش ماروین آیزن‌اشتات

فرد دیگری به نام Marvin Eisenstadt ماروین آیزِن‌اِشْتات یک روانشناس است که در نتایج مطالعات خود متوجه یک چیز عجیب شد بدینصورت که : ۲۵ درصد از مشاهیری که در هنر و خلاقیت بودند، تا ده سالگی یکی از والدین خود را از دست داده بودند، ۳۴ درصد تا ۱۵ سالگی و ۵۰ درصد تا ۲۰ سالگی یکی از والدین یا هردو خود را از دست داده بودند. این مقدار سوگ و اندوه در پژوهش غیرعادی بود و بعد این سوال را پرسید که نکند این غمی که مرگ والدین روی هنرمند به جا گذاشته، یعنی آن سوگ از دست دادن والدین روی هنرمند به نوعی آنها را هل داده و موتور آنها را به سمت هنر و خلاقیت حرکت داده است؟


معرفی کتاب

Tortured Artists: From Picasso and Monroe to Warhol and Winehouse, the Twisted Secrets of the World's Most Creative Minds (2012)

هنرمندان شکنجه شده: از پیکاسو و مونرو تا وارهول و واینهاوس، رازهای پیچیده خلاق ترین ذهن های جهان

Book by Christopher Zara

البته با همه بخش های کتاب فوق نمی توان موافق بود و همه افرادی را که در کتاب به عنوان مشاهیر معرفی کرده است، به نظر می آید که آن جایگاه واقعی را ندارند، یعنی کاملاً مشخص است که نویسنده کتاب از منظر یک آمریکایی دارد به این موضوعات نگاه می کند. در این کتاب ۴۸ فردی را که لااقل در حوزه هنر به شهرت رسیدند، را وقتی بررسی کرده متوجه شده که اینها چقدر زندگی‌های دردناکی داشتند و شاد نبودند و همیشه گریان یا افسرده حال بودند و مرتب عذاب و رنج کشیده اند. حتی اگر جایی هم در ظاهر در حال خندیدن یا رقص بودند، ولی در درون حالت گریه و غم داشته‌اند. مثل پیکاسو، موتزارت، ماریشلی، آرتور میلر، مایکل جکسون، دانتون، جِین آستین، مدونا، میکل آنژ، اِدگار آلِن پو ، اُسکار وایلد ، مرلین مونرو و... و می گوید اینها همه زندگی داشتند که پر از غم و حزن و (حسرت یا) اشتیاق بوده است.

باید این معما حل بشود که چرا اینچنین میشود؟


تاثیرات غم و سوگ و ناکامی

۱-میدانیم بصورت مطلق و همیشگی غم، سوگ، ناکامی آنگونه که ما فکر می‌کنیم مخرب نیست

۲-سوزان کین می گوید یک جو سلطه‌گونه شکل گرفته است که همه فکر می‌کنند، اگر یکجا غمگین شدند یا احساس دلمردگی کردند، حتماً دارند ضرر می کنند، و مغزشان دارد خراب می‌شود و احتمالاً دارند به سمت انحطاط می روند، در صورتی که نویسنده می گوید این گونه نیست. بلکه این احساسات لازمه رشد و خلاقیت و لازمه همدلی و درک دیگران است.

۳-نویسنده اشاره قشنگی دارد به اینکه گاهی اوقات غم و اندوه  قدرت عجیبی برای همبستگی انسانها دارند، زیرا وقتی انسان‌ها غمگینند، خیلی پشت هم می‌ایستند و هوای همدیگر را دارند.


مفهوم اشتیاق longing در شعر مولانا و مفهوم pothos در یونان باستان و Sehnsucht در آلمانی

نویسنده می گوید اشتیاق هم کنار اندوه است و جالب است که به شعر مولانا هم اشاره می کند:

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند

که مسئله مطرح در این شعر مولانا هم به مقوله اشتیاق برمیگردد در زمانی که فرد جدا می شود. نویسنده اشاره می کند که فرد از یک جدایی رنج می برد که به این راحتی قابل برگشت نیست و به این راحتی نمی‌توان آن را خنثی کرد.‌ در یونان باستان به این حالت Pothos(شهوت : معنای دیکشنری) میگفتند، یعنی حالتی که فرد می گوید من دوست دارم به یک چیزی برسم، و من یک چیزی می خواهم و یک وسوسه شدید یا یک نیاز شدید دارم، که آلمانی ها به آن Sehnsucht(معنای دیکشنری:حسرت) زنزوخت میگویند، یعنی یک نیاز عجیب برای اتصال یا برای وصال و معتقدند این هم یک هیجان مهم است، که در انسان ها وجود دارد و ما حواسمان نیست، که این هیجان یک قدرت عجیب زایایی دارد.


احساس گنوستیک‌ها

این مقوله ای که میگوید ما باید به یک برتری یا یک حس خوب برسیم،  در تمدن بشری خیلی جایگاه دارد و اصولا ما جنبشی از مسیحیت به نام گنوستیک‌ها داریم، گنوستیک‌ها در مصر فعلی بودند، قبطی بودند coptic یا وابسته به زبان قبطی بودند .
گنوستیک‌ها معتقد بودند که : ما در کره زمین گیر افتاده‌ایم، در بدن گیر افتادیم ، در این حصار تن محصور شدیم و باید فرار کنیم و به عرش و عالم بالا برسیم، این هم یک هیجان پیچیده دیگر هست که باید به آن پرداخته بشود، یعنی جزو هیجاناتی است که با رویکرد ساده انگارانه، مخلوط هیجانات مثبت و منفی مورد غفلت قرار میگیرد، مثل همان Pothos یا longing یا اشتیاق یا درد فراق، یعنی درست است که این هیجانات بار منفی دارد، ولی برای سلامت روان بسیار ارزشمند است.


هیجان chills یا مورمور

مقاله Journal of Personality and Social Psychology

The Chills as a Psychological Construct: Content Universe, Factor Structure, Affective Composition, Elicitors, Trait Antecedents, and Consequences. (2012)

مورمور( لرز ) به عنوان یک ساختار روانشناختی: جهان محتوا، ساختار عاملی، ترکیب عاطفی، محرک ها، پیشایندهای صفت، و پیامدها.

Laura A Maruskin، Todd M Thrash، Andrew J Elliot

هیجان Chills یا مورمور شدن را یکی از ناشناخته‌ترین، و در عین حال تاثیرگذارترین هیجاناتی میدانند که ما تجربه میکنیم. این احساس مثلا زمانی است که فرد می گوید رفتم یک جایی و یک صحنه‌ای را که دیدم، مور مور شدم، یا یکدفعه یخ کردم. می‌گویند این یکی از پیچیده ترین و مبهم ترین هیجاناتی است که علوم اعصاب خیلی کم به آن پرداخته است ولی اکثر مردم آن را تجربه کرده‌اند.

در این مقاله تحقیق وسیعی درباره چگونگی این هیجان به وسیله بررسی ملت های مختلف انجام شده است. نتایج بدین قرار بود که

هیجان Chills بیشتر به دو محور میرود :

الف-محور cold shivers یخ کردن و سرد شدن یعنی فرد حس میکند، یکدفعه ستون فقراتش یخ کرد یا می گوید یکدفعه احساس کردم، یک جوری شدم شبیه اینکه یکدفعه آب یخ روی من ریخته باشند.

ب-محور goosetingles : این مورمور در این بخش چند توصیف مختلف دارد ۱-وقتی فرد میگوید نوک انگشتانم گزگز کرد ۲-پوستم یک دفعه دون دون شد ۳-موهای تنم سیخ شد.


مابه‌ازای بیرونی هیجان chills در ملتهای مختلف

این مقاله می گوید ما‌به‌ازای بیرونی این هیجان در آدمها و ملت‌های مختلف یکسان نیست، مثلاً یکی می‌گوید موقع ترس بدنم دون دون میشود، یکی میگوید وقتی یک آهنگ تأثیرگذار میشنوم بدنم دون دون می شود، دیگری می گوید وقتی یک هیجان خیلی شاد دارم ، مثل وقتی که می خواهم یک آدمی را که مدت‌ها در فراغ دیدارش بودم ببینم بدنم دون دون میشود


هیجان عظمت vastness

هیجان دیگری وجود دارد که وقتی شما با یک عظمت مواجه میشوید، دچار هیجان vastness عظمت میشوید، مثلاً زمانی که اهرام مصر یا آبشار نیاگارا یا کلا یک عظمت طبیعت و یا همچنین وقتی بعضی از آثار هنری را می‌بینید، یک‌دفعه دچار این هیجان می‌شوید که میدانیم این هیجان صرفا ترس نیست، بلکه یک جزء مثبت هم علاوه بر ترس در آن دارد.

داکر کِلتنِر می‌گوید : هیجان عظمت یکی از پیچیده ترین هیجان‌های ما است، و بشر به واسطه این هیجانها با هم متصل شده است، چون شما اگر دقت کنید سنت‌ها یا رژه ملی یا احترام به پرچم یا مناسک مذهبی هنگامی که انبوهی از افراد آن مذهب در یک جا مشغول انجام یک مناسک هستند، این احساس را در افراد به وجود می آورد.

داکر کِلتنِر می‌گوید : که یکی از ارکان قدرت این است که شما بتوانید در انسان‌ها این حس عجیب یا حالت شگفتی یا پریشان حالی را ایجاد بکنید که معادل فیزیولوژیک آن یا لرزیدن، یا احساس سرما در ستون فقرات یا یه نوعی یخ کردن یا گزگز شدن است یا اینکه فرد می گوید پوستم یک جوری شد، مثلاً خیلی‌ها می گفتند وقتی سخنرانی پیشوا یا مقتدا را می شنیدیم اینجوری می شدیم، یعنی طنین صدای او پوست ما را یک جوری می کرد.  گفته می شود این ها غرایزی بوده‌اند که وقتی شکل گرفتند، باعث شده، انسان ها بتوانند به هم متصل بشوند.

سوزان کین دارد می‌گوید هرچه شما از این هیجانات مرکب بیشتر داشته باشید، سلامت روانی بهتری خواهید داشت.


عوامل موثر بر چگونگی شکل‌گیری رویکرد خیلی مثبت اندیش در آمریکا و غرب

سوزان کین در تحلیل چگونگی شکل‌گیری رویکرد خیلی مثبت‌اندیش در آمریکا و غرب تا حد قابل توجهی ناتوان است، که بگوید چطور شد جامعه پروتستان یا جامعه پیوریتن یا جامعه خیلی سختکوش و خیلی سخت‌گیر آمریکایی به سمتی حرکت کرد، که میگفت به همه چیز باید مثبت نگاه کنید، روانشناسی مثبت داشته باشید، باید همیشه امیدوار باشید، باید همیشه قسمت پر لیوان را ببینید و در واقع غم و اندوه به خودتان راه ندهید.
نویسنده از چند عامل موثر در این روند نام می برد که به نظر می آید این عوامل واقعاً نقش داشتند و عوامل زیر را عنوان میکند :

۱-ناپلئون هیل Napoleon Hill (۱۸۸۳-۱۹۷۰) : ناپلئون هیل یک نویسنده آمریکایی است که یکی از پیشگامان سبک مدرن ادبیات موفقیت شخصی بود. یکی از معروف‌ترین آثار او، بیندیشید و ثروتمند شوید، است که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان است. مقاله‌ای تحقیقی در سایت «گیزمودو» بسیاری از ادعاهای شخص ناپلئون هیل و کسانی که بر اساس این ادعاها زندگینامه‌های او را نوشته‌اند، زیر سؤال برده و او را «بزرگ‌ترین کلاه‌بردار خودیاری تمام زمان‌ها» نامیده است. ناپلئون هیل استعداد خوبی در نوشتن داشت و سردبیر روزنامه بخاطر استقبال از نوشته‌ها و مقاله‌هایش، سرپرستی مصاحبه با افراد برجسته و معروف را به او واگذار کرد. وی در هنگام مصاحبه با افراد نامدار، از تجربیات آنها درس می‌گرفت و آن را در زندگی خود به کار می‌برد. هیل با افرادی چون «توماس ادیسون»، «الکساندر گراهام‌بل»، «هنری فورد» و «ویلیام جنینگ برایان» مصاحبه کرد. او با دقت و ظرافت تمام، راز موفقیت این افراد را می‌پرسید و آن را یادداشت می‌کرد. از این رو در سال ۱۹۲۸، کتابی با نام «قوانین موفقیت» نوشت که با استقبال خوبی روبرو شد. ناپلئون هیل کتاب «دینامیت مغزی» را در سال ۱۹۴۱ نوشت.

ناپلئون هیل در زمینه موفقیت و کسب ثروت به درجه استادی رسیده بود؛ تا آنجا که از سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۳۵ مشاور «فرانکلین روزولت» رئیس‌جمهور آمریکا شد. وی در سال ۱۹۳۷ در کتاب «رشد فکری و ثروت»، تمام راه‌های رسیدن به موفقیت را بیان کرد. کتاب‌های هیل هر روز بیشتر از روز قبل به فروش می‌رفت. او در سال ۱۹۶۰ کتاب «علوم موفقیت» را نوشت که بیش از سی میلیون جلد از آن فروخته شد. یکی از جمله های کلیدی وی این بود: "لزوما همیشه قوی‌ترین‌ها و سریع‌ترین‌ها پیروز نمی‌شوند؛ پیروز کسی است که فکر کند می‌تواند پیروز شود." (ویکی پدیا)


معرفی کتاب

Think and Grow Rich.1937

بیندیشید و ثروتمند شوید

Book by Napoleon Hill

ترجمه عنوان : بیندیشید و ثروتمند شوید
نویسنده: ناپلئون هیل
مترجم: فرزانه پورفرزین
ناشر: انتشارات اختر


معرفی کتاب

Outwitting the Devil. 2011

Book by Napoleon Hill

ترجمه کتاب صوتی : غلبه بر شیطان
مترجم: پوپک گل بالا
گوینده: امیر فرحان نیا، نسرین رضایی
ناشر صوتی: نشر ماه آوا
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه


معرفی کتاب

Napoleon Hill's keys to positive thinking. 1998

کلیدهای ناپلئون هیل برای مثبت اندیشی

Book by Napoleon Hill


معرفی کتاب

Napoleon Hill's Positive Action Plan: 365 Meditations For Making Each Day a Success. 1995

برنامه عمل مثبت ناپلئون هیل: 365 مراقبه برای موفقیت هر روز.

Book by Napoleon Hill


معرفی کتاب

Success Through a Positive Mental Attitude. 1959

موفقیت از طریق نگرش ذهنی مثبت

Book by Napoleon Hill and W. Clement روان شناسی نگرش...

ما را در سایت روان شناسی نگرش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravanshenasinegaresh2 بازدید : 331 تاريخ : جمعه 6 خرداد 1401 ساعت: 4:38